لوگوی_روزنامه_شهروند

غیر انتفاعی واجب‌تر از نان شب

(علل گرایش خانواده‌ها به مدارس غیر دولتی و لاکچری)

🔹آنچه در این گفت‌وگو آمده نظرات بنده درباره «اکثریت»‌هاست نه «اقلیت»‌ها. هر مورد دارای موارد نقض و استثناست.

🔸این نظرات هیچ یک بر اساس تحقیق و پژوهش میدانی و علمی نیست. بیشتر بر مبنای مطالعاتم و ارتباطات خوبی است که با خانواده‌ها و مدارس سراسر کشور دارم و مراوداتم با مدیران وزارتخانه‌ی آموزش و پرورش و کارشناسان. همچنین تجربیاتم در کارگاه‌های آموزشی که برای معلمان و دبیران عزیز برگزار می‌کنم.

🔻از لید: هفته قبل بود که وزیر آموزش‌وپرورش سامانه‌ای را برای شکایت خانواده‌ها از مدارس غیردولتی افتتاح کرد. مدارسی که شهریه دریافتی آنها از خانواده‌ها بعضا آن‌قدر زیاد است که قابل هضم نیست.

▶️گزیده‌ی گفت‌وگو:

🔸مدارس دولتی به خاطر جمعیت زیاد دانش‌آموزان از سویی و از سوی دیگر نیروی
انسانیِ کم همواره مشکل دارند.

🔹مدارس غیردولتی بچه‌ها را چند ساعت بیشتر نگه می‌دارند و در نتیجه پدر و مادر می‌تواند به کارهای شخصی‌ و شغلی‌اش بیشتر رسیدگی کند.

🔸فضای مدارس دولتی در قیاس با مدارس غیردولتی خیلی بهتر و بزرگتر است.

🔹اغلب رتبه‌های برتر در جشنواره‌ها، مسابقات و کنکور و … در مدارس دولتی تحصیل کرده‌اند، چراکه اضطراب نمره و درس کمتر است و 80درصد دانش‌‌آموزان کشور در این مدارس تحصیل می‌کنند.

🔸در دبستان‌های غیر دولتی تنوع معلم‌ها بیشتر است و کلاس‌های متفاوتی وجود دارد. کلاس‌هایی چون نمایش، خلاقیت، پژوهش، فلسفه، رباتیک، کتابخوانی و… که جایشان در مدارس دولتی خالی است و البته آنها مجاز به برگزاری این کلاس‌ها هم نیستند.
@azein0labedin
🔹دبیرستان‌های غیر دولتی اردوها و کلاس‌های فوق‌برنامه زیادی دارند که شاید بتوان گفت این ساعات اضافی می‌تواند به مهارت‌آموزی کمک کند. هرچند باید کیفیت آموزش را برای رسیدن به نتیجه درست مورد بررسی قرار داد.

🔸در دوره دبیرستان(دوره دوم) بیشتر تقاضا در مدارس غیردولتی بر رتبه خوب کنکور متمرکز است و خانواده‌ها چنین درخواستی دارند و بچه‌ها به سمت تست‌زنی و کلاس‌های فشرده و … سرازیر می‌شوند که می‌تواند فضای روانی را برای آنها سخت کند.

🔹یکی از مشکلات دبستان‌های غیردولتی این است که اغلب آموزگاران این مدارس از معلم‌های بازنشسته یا معلمان غیر رسمی هستند که آموزش‌های جدید دانشگاه فرهنگیان و مراکز تربیت معلم را ندیده‌اند و اغلب به شیوه سنتی آموزش می‌دهند.

🔸معلم‌های دبستان‌های دولتی از نسل جدید معلمان هستند که خلاقانه‌تر برخورد کرده و کمتر بچه‌ها را به حفظ‌کردن ترغیب می‌کنند.

🔹مشکلات اقتصادی شاید مانع از حضور بعضی از دانش‌آموزان در مدارس غیردولتی شود.

🔸ممکن است خانواده‌ای چند سالی فرزندش را در مدرسه غیردولتی ثبت‌نام کند، اما او را از مدرسه بیرون بیاورد، چون در نهایت این مدارس راضی‌اش نمی‌کنند.

گفت‌وگوی روزنامه شهروند با
علی‌اکبر زین‌العابدین

یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۸

لینک مصاحبه: http://yon.ir/dh15Z

MjNiYzFi7J0i

فیلم و عکس کودکان در فضای مجازی خوراک آزارگران جنسی

🔹سالانه 3 میلیارد دلار درآمد از تجارت سیاه پورونوگرافی و روسپی‌گری کودکان و نوجوانان به دست می‌آید. یعنی کودکان را می‌دزدند، می‌خرند یا به دنیا می‌آورند تا از آنها بهره بگیرند.

🔹بیمارانی در دنیا هستند که روزی 34 دلار پول می‌دهند تا بدن برهنه خردسالان زیر سه سال را تماشا کنند.

🔹تا پیش از این کودک‌ربایان، کودکان ثروتمندان را شکار می‌کردند. امروزه فروش اعضای بدن کودکان خود یک تجارت پر سود است. هر عضو بدن کودک قیمتی گزاف دارد و اهمیتی ندارد که این کودک در چه طبقه‌ی اقتصادی زندگی می‌کند.

🔹حالا تصور کنید والدینی که هر روز عکس‌ها و فیلم‌هایی از فرزندان خود را از عشق پاک خود بر صفحات شخصی در اینترنت بارگذاری می‌کنند. ببینید با دست خود چه خوراکی برای بیماران جنسی، آزارگران جنسی کودکان و قاچاقچیان اعضای بدن کودکان فراهم می‌کنند!

🔹ضمناً 85 درصد تعرضات جنسی به کودکان توسط نزدیکان و خویشاوندان صورت می‌پذیرد.

۲
🔴هویت سازی دروغین برای کودک

🔹والدین با انتشار تصاویر فرزندشان این پیام را می‌دهند: «فرزندم را دوست بدارید.» اما این حس عزیز چه بر سر کودک خواهد آورد؟

🔹اول: هویت‌سازی کودک را دچار بحران می‌کند. کودکان در آستانه‌ی نوجوانی در حال هویت‌سازی هستند ولی نگرشی که مادر و پدر از کودک‌شان اشاعه می‌دهند هویتی دروغین از آنها می‌سازد. هر که آن کودک را از طریق صفحه‌ی والدین دنبال کرده است هویتی را در ذهن برساخته که با هویت واقعی کودک متفاوت است و کودک را در مواجهه‌ی رو در رو با فالوورها دچار پریشانی هویتی می‌سازد. چون ما یادمان می‌رود که «مالک فرزندان‌مان نیستیم و تنها محافظ آنها هستیم.»

🔹دوم: وقتی کودک در جریان لایک‌ها و بازدیدها و کامنت‌های مثبت از تصاویر خود قرار می‌گیرد شخصیتی مهرطلب پیدا می‌کند. او فکر می‌کند تا دیگران به او توجه نکنند انسان ارزشمندی نیست و در بزرگسالی نیز می‌کوشد به هر قیمتی توجه و عشق دیگران را جلب کند و اگر موفق نشود شکست می‌خورد.

🔹سوم: از بین رفتن مرز حریم خصوصی و عمومی است. اولویت ما در آموزش جنسی و اجتماعی به کودک حفظ حریم خصوصی است؛ وقتی آوازها، رقص‌ها، بازی‌ها، لکنت‌های شیرین و اندام کودک در معرض دید عموم است از کدام حریم خصوصی با او صحبت کنیم؟!

۳
🔴اعلام جرم کودکان علیه والدین

🔹«هیچ حد و مرز و هیچ شرمی نداشته‌اند. برایشان مهم نبوده است و از هر لحظه‌ی زندگی من عکاسی کرده و منتشر کرده‌اند.»
اظهارات دختری اتریشی که پس از سن قانونی از والدین خود شکایت کرد که هر چه به آنها گفتم 500 عکسی که از کودکی و نوجوانی من در فیس‌بوک منتشر کرده‌اند حذف کنند قبول نکردند.

🔹اخیرا لایحه‌‌ی حمایت از حقوق کودکان(اردیبهشت 98) در مجلس تصویب گردید. بنا بر یکی از مواد این لایجه هر شخصی مرتکب بهره‌کشی اقتصادی از اطفال و نوجوانان شود به مجازات‌های سنگین از قبیل حبس و مجازات نقدی و… محکوم می‌شود. این قانون پدران و مادران کودک را مستثنی نمی‎کند. در نتیجه وقتی والدین با قرار دادن عکس‌ها و ویدئوهای فرزندشان در صفحه‌ی مجازی به قصد جذب فالوورهای بیشتر با هدف تبلیغات تجاری یا فروش کالا و خدمات خود اقدام کنند مشمول این قانون خواهند بود.

۴
🔴والدین زندگی کودکان را روایت کنند

🔹پیشنهاد من این است: اگر والدین می‌خواهند از مراحل رشد فرزندان‌شان دیگران را با خبر کنند، بهتر است بدون انتشار عکس‌ها و ویدئوهای پی در پی و لوکس آنان، درباره‌‌شان بنویسند. روابط خود را با آنها در نوشته‌ها روایت کنند. تجربه‌های مادری و پدری خود را در میان بگذارند. هم آگاهی‌های جمعی فرزندپروری افزایش می‌یابد، هم به دل ادبیات راه می‌یابند.

پ.ن:بررسی نمایش کودکان در فضای مجازی/ نقض حریم خصوصی کودکان توسط والدین؛ عنوان نشستی در دفتر مرکزی انجمن حمایت از کودکان 24 اردیبهشت 1398
این یادداشت وامدار دو سخنرانی این نشست است و چون بنایم بر گزارش‌نویسی نبوده از نقل قول مستقیم پرهیز کرده‌ام.

علی‌اکبر زین‌العابدین

43677

چرا اضطراب و رقابت برای کودکان زخم است؟»

🔸وقتی می‌گوییم کودکان را در موقعیت‌های اضطراب‌زا تربیت نکنیم، در فضای مقایسه و رتبه، برنده-بازنده، آزمون و امتحان‌های پی در پی، رقابت و حسادت، نگرانی از آینده و توبیخ‌های بی امان بار نیاوریم، می‌گویند: «استرس و اضطراب و ترس و غم جزء احساس‌های آدم‌هاست. بچه‌ باید یاد بگیرد با احساس‌های منفی بزرگ شود.»

🔸می‌گویم: «اگر پوست دست کسی را با تیغ بخراشیم، چه می‌شود؟»
می‌گویند: «می‌سوزد.»
می‌گویم: «اگر نسوزد؟»
می‌گویند:«لابد عصب‌های دستش نقصی دارد.»

🔸می‌گویم: «احساس‌های روانی هم همین‌طور هستند. وقتی موقعیتی اضطراب‌زا باشد، آدمی مضطرب می‌شود و این یعنی سالم است.»

🔸می‌گویند: «حرف ما هم همین است ولی جسم با روان فرق می‌کند.»
می‌گویم: «و زخم‌های روان ماندگارتر و آزاردهنده‌تر هستند. فقط می‌توانیم هر گاه که دستش زخم شد یادش دهیم که دردش را تحمل کند و به درستی درمانش کند، با اضطراب‌هایش هم همین کار را می‌کنیم.»

🔸می‌‌گویند: «یعنی بگذاریم هر وقت خودبخود مضطرب شد؟»
می‌گویم: «حالا چون عصب‌های دست طرف سالم است هی آن را تیغ بزنیم تا دائم با سوزش تیغ آشنا شود؟ اینجوری که دیگر یک جای سالم روی پوستش باقی نمی‌ماند!»

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2022-06-14_16-40-07

کتاب‌های ممنوعه برای بچه‌ها

👈🏽خانم ف. ح. تماس گرفت. توپش پر بود. نشد سلام و علیک درست و حسابی کنم.
«هر چی کتاب می‌نویسین، چاپ می‌کنین، همه‌ش مال طبقه متوسط به بالاست. می‌خوام بدونم هزار تا کتاب چاپ می‌شه، ده بیست تاش نباید یه جوری باشن که وقتی برای بچه‌های روستا می‌خونیم، ازشون خجالت نکشیم؟! آخه بابا کتاب‌های ترجمه انقدر از بچه‌های سیستان بلوچستان و سقز و بانه و مهاباد دوره که وقتی بچه اون‌ها رو می‌خونه سیر می‌شه از هر چی کتابه. یاد هر چی نداره می‌افته. خود آدم هم شرمنده می‌شه.
👈🏽کتاب‌های ایرانی‌ش هم همینه. جان من چند تا کتاب می‌شناسی که بشه برای بچه‌‌های روستا بخونیم؟ انگار شما نویسنده‌ها و مترجم‌ها فقط یه‌جور خونواده رو می‌شناسین و همه رو برای اونا می‌نویسین. توی ذهن شماها انگار همه یه آپارتمانی دارن و یه پدر و مادری و یه ماشینی و سر وقت هم صبحونه و شام و آب‌پرتقال می‌خورن. همه‌شون هم مدرسه و مهدکودک‌های آنچنانی می‌رن و جشن تولد با کیک‌های وانیلی شکلاتی دارن و یه فانتزی‌هایی که اصلا به خدا توی روستاهای کردستان و کرمانشاه و خراسان مثل خیال می‌مونه. یک آرزوهایی می‌کنن این شخصیت‌ها که واسه بچه‌های محروم، جُکه! کتاب‌دارِ روستا زنگ زده می‌گه: “خانوم، خودتون یه بار این کتاب‌هایی رو که می‌فرستین بخونین تو رو خدا! این کتاب‌ها خیلی خوبنا، ولی مال بچه‌های ما نیستن. تو رو به هر کی دوست دارین، از رو تعداد جایزه‌ها، کتاب‌ها رو انتخاب نکنین برای روستا. ما وقتی واسه بچه‌ها می‌خونیم کتاب‌ها رو، خودمون عوض می‌کنیم داستان‌هاشو. نه فقط بحث تکنولوژی و امکانات باشه‌ها، اصلا دنیاهاشون با هم فرق داره…” بعد می‌گه: “بدبختی همه‌شون که پیش‌دبستانی نیستن خانوم! خیلی‌هاشون سواددار شدن و خودشون می‌خونن. باور کنین خیلی از این کتاب‌ها فقط دور ریختن پول اون بیچاره‌هایی هست که دارن به خیریه شما کمک می‌کنن.”»

👈🏽خانوم ف. ح. مکثی کرد و فرصت کردم حال‌شان را بپرسم.
«ببخشید آقا! مزاحم شما هم شدم. اما اگه این حرف‌ها رو به ناشراها و نویسنده‌ها و همکاراتون گفتین، اینم بگین که غیر از بچه‌های روستا، یه‌سری بچه‌های دیگه هم هستن که کتاب براشون ننوشتین؛ مثل بچه‌های نابینا و معلول و بچه‌های سرطانی و بچه‌های مهاجرت و بچه‌های ‌کار و بچه‌هایی که مشکل روانی دارن و اون بچه‌هایی که بهشون تعرض شده و اونایی که هنوز کتک می‌خورن. بهشون بگین حتی اگه به فکر جیب خودتون هم باشین، بد نیست چند میلیون بچه دیگه رو هم در نظر بگیرین.»

علی‌اکبر زین‌العابدین

112

بچه‌ام را کدام مدرسه بنویسم؟

🔸چند پیشنهاد درباره انتخاب مدرسه از نگاه من:

1- اولاً هیچ مدرسه‌ای پیدا نمی‌کنید که همه‌ی آرزوهای شما را برای فرزند‌تان برآورده کند. چون به تدریج نگرش شما به تربیت آنها عوض خواهد شد. مدرسه‌ها را هم آدم‌ها اداره می‌کنند و آدم‌ها هم در معرض نوسانات فکری، مالی، جسمی و روانی‌اند.
2- بروید گوشه‌ای بایستید و بچه‌های مدرسه‌‌ای را که کاندیدای شما است بعد از تعطیلی نگاه کنید. ببینید بچه‌ها از قفس آزاد شده‌اند یا از سفر باز می‌گردند؟
3- از مسوولان مدرسه اجازه بخواهید داخل مدرسه را ببینید. زمانی که مدرسه دایر است و کلاس‌ها برقرار. زنگ تفریح‌ و کلاس‌ها را ببینید. اگر با دلایل غیر منطقی چنین اجازه‌ای ندادند یک جای کار می‌لنگد.
4- اگر در راهروهای مدرسه راه رفتید و دیدید چند بچه بیرون کلاس مثل نهال خمیده اخراج شده‌اند و کسی به امورشان رسیدگی نمی‌کند، این مدرسه روی هواست.
5- اگر جیکی از کلاس‌ها در نمی‌آمد و فقط صدای معلم‌ها می‌آمد، یعنی فاجعه! همه چیز دارد دیکته می‌شود و بچه‌‌ها را مثل سرباز وظیفه بار می‌آورند. اگر از کلاس‌ها سر و صدای بچه‌ها بلند بود و کسی هم دعوای‌شان نمی‌کرد یعنی مشغول کار و فعالیت لذت‌بخش هستند.
6- خدا کند مدرسه‌ای که انتخاب می‌کنید معلمانش به غیر از گچ و ماژیک از فیلم و نمایش و نقاشی و انواع کارهای دستی و کتاب و مجله غیر درسی و موسیقی هم برای یادگیری استفاده کنند.
7- آدم حاضر است جانش را بدهد برای مدرسه‌ای که «گروه‌» در آن مهم است نه فرد. یعنی فعالیت‌های بچه‌ها در بستر گروه‌ها باشد تا بچه‌ها تک به تک با هم رقابت نکنند و به جنگ هم نروند. در بزرگسالی هم بلد باشند با آدم‌های دیگر کار کنند.
8- این چند نقطه را با دقت رصد کنید: آزمایشگاه، کتابخانه، کارگاه. نه که مثل تشکیلات دانشگاه هاروارد مجهز و بزرگ باشند؛ ببینید دارند خاک می‌خورند یا فعال هستند؟
9- اگر بر دیوارهای مدرسه عکس و اسم همه بچه‌ها بود خوب است اما اگر فقط رتبه‌های اول و دوم و سوم را دیدید، هشدار می‌دهد که فضای مقایسه‌ی بچه‌هاست.
10- مثل گالری تابلوهای افتخارات مدرسه را تماشا کنید. اگر تمرکزشان بر آزمون‌های انتشارات کمک‌آموزشی‌هاست یا فقط قبولی کنکور(آن هم بدون ذکر رتبه و محل دانشگاه‌ها) از آنها بترسید. این‌ها فهمیده‌اند که تن و بدنمان می‌لرزد بچه‌مان نمره‌ نیاورد. این مدرسه‌ها بچه‌ها را ابزار ترقی خود می‌دانند.
11- معمولا افتخارات خاص هنری و ورزشی بچه‌ها مال مدرسه نیست؛ مثلاً طلای مسابقات شنای کشوری یا رتبه اول تکنوازی استان. و حتی رتبه دو رقمی کنکور. بخش زیادی از این موفقیت‌ها محصول برنامه‌ریزی خانواده‌هاست و کلاس‌های بیرون. کافی است مدرسه به آنها بها بدهد و تشویق‌شان کند.
12- از خانواده‌های آنجا پرس و جو کنید که تنبیه و تشویق‌ها چطوری است؟ اگر به بچه‌ها «باج» می‌دهند که صدای پدر و مادر درنیاید، طرفشان نروید. اما اگر حمایتگر هستند ولی بچه را مسوولیت‌پذیر بار می‌آورند، «جواب» است.
13- از پدر و مادرهای آنجا بپرسید آیا انجمن اولیا و مربیان‌شان تزیینی است یا وسط گود؟ اگر دومی بود یعنی بعداً که بچه شما آنجا درس بخواند و حرفی داشته باشید، خوب شنیده می‌شود.
14- از مدیر مدرسه سوال کنید در این اطراف چه مدرسه‌های دیگری را پیشنهاد می‌کند؟ اگر بر اساس مشخصات بچه شما راهنمایی کرد، خودش و مدرسه‌اش را دو دستی بچسبید. اگر مدرسه‌‌ای را قابل ندانست یا کلا اهمیت نداد شما هم به مدرسه‌اش اهمیت ندهید.
15- اگر کسی گفت: «مدرسه مدرسه است. مگر ما کجا درس خوانده‌ایم و بزرگ شده‌ایم؟» هر چند معلوم نیست روند رشد ایشان قابل دفاع باشد؛ اگر معنی‌اش این است که وقتی سفر می‌رویم لازم نیست در هتل پنج ستاره سوپر دولوکس اقامت داشته باشیم حرفش را با طلا باید نوشت اما اگر منظور این است که با زن و بچه برویم وسط جنگلی بخوابیم که موقع خواب خرس‌ها هم ممکن است خر و پف کنند، خنده‌دار است!
16- به نام مشهور مدرسه‌ها اکتفا نکنید. بعضی‌ها دارند نان سال‌های قبل‌شان را می‌خورند و برخی هم تبلیغ خوب کرده‌اند. شما با معیارهایی که در تربیت فرزندتان با ارزش می‌دانید پیش بروید. بسیاری از مدرسه‌های محلی بی اسم و رسم خاطره‌ی ابدی آدم‌ها شده‌اند.
17- برای اینکه توقع‌مان را میزان کنیم ببینیم هر کدام‌مان در حرفه‌ای که شاغل هستیم چند گل به سر این مُلک زده‌ایم که حالا مدرسه‌ها ما را گلباران کنند!
🔸حرف آخر: وقتی مدرسه‌ای را انتخاب کردیم با ترس و لرز بچه را ثبت نام نکنیم.

علی‌اکبر زین‌العابدین

watercolor-design-nowruz-event-Top

اولین صبح بچه‌ها بعد از تعطیلات نوروزی

🔸نه که بچه‌هایمان را دوست داریم برای همین سر بزنگاه که باید راست‌کوک باشیم چپ می‌خوانیم. اولین صبح بعد از تعطیلات آفتابمان از غرب طلوع می‌کند که پسر من، دختر من از امروز درس و مشق را باید جدی بگیری‌ها! تعطیلات تمام شد و چشم به هم بگذاری امتحانات مثل آجر می‌خورد فرق سرت. در بهشت را بستند و دروازه جهنم باز شد. دیگر بازی و مهمانی و خاله‌بازی تمام شد. آن عزیزدردانه را لولو برد و خورد.

🔸بعضی معلم‌ها و دبیرها هم که زیادی بچه‌ها را دوست دارند آفتاب اولین روز بعد از تعطیلاتشان طلوع نکرده غروب می‌کند. یک امتحان بی هنگام می‌گیرند که بدانید از این ساعت همان آش و همان کاسه هست فقط کمی آشش داغ‌تر و پر ملات‌تر چون تا چشم به هم بگذارید امتحانات مثل آجر از راه می‌رسند و جز فرق سرتان هیچ‌جا را نمی‌شناسند.

🔸حالا آدم می‌فهمد بیچاره تقصیر نحسی سیزده‌ هم نبوده این همه سال از زمان بچه آدم و حوا تا زمان بچه‌های ما که از روز اول بعد از تعطیلات نوروزی از درس و مدرسه مثل اژدهای هفت‌سر لرزه بر پیکرشان می‌افتاده. امسال بهتر می‌فهمیم که کار بعضی از این آفتاب‌هاست که اشتباهی طلوع و غروب می‌کنند.

🔸ظرف بلوری که بدنش سرد و خنک است وقتی رویش آب جوش می‌ریزند ترک بر می‌دارد و می‌شکند. باد سرد برای تنی که از یک ورزش جان‌بخش خیس عرق است سینه‌پهلو می‌آورد. درخت خوبی که در بهاران سرمای بی موقعش بزند، بچه‌هایش، شکوفه‌هایش، میوه‌هایش می‌میرند. خانه‌ و کاشانه‌ای که دیوارهایش از خشت و گل ساده‌ی خوشحال است، باران سیل‌آسا ویرانش می‌کند.

علی‌اکبر زین‌العابدین

هفدهم فروردین ۹۸

photo_2022-06-14_15-32-44

بچه‌ام همه چیز تمامه

👈🏽مامانش می‌گوید: «موهاتو مامان‌جون تا آخر شب دست بهش نزنی‌ها! یک ساعت طول کشید به این قشنگی بافتمش. جلوش هم که سیماجون چتری زده همچین که یه ذره بالا پایین نداره موهای دختر قشنگم. تا چشمت به پریسا میفته بپر بپر نکنی مامانا! بذار تا آخر مهمونی همین‌جور مرتب بمونن موهای دخترم که هر کی می‌بینه، مثل عروسی پارسا و زیبا، همه بگن بهت چه عروسکی هستی تو.»
👈🏽باباش می‌گوید: «وقتی در پنیر رو باز می‌کنی با چاقو همچین بنداز دور این زرورقش که انگار دستگاه بریده باشه. دوازده سالته پسرم. این بابات رو که می‌بینی همه کارهام به همین دقته، ضرر هم نکردم تا حالا. اون‌دفعه خیلی بد بریده بودی در پنیر رو. دالبوری شده بود. پنج دقیقه وقت بیشتر بذار باباجون ولی یه کار رو بدون اشکال انجام بده تا آخرش.»
👈🏽معلمش می‌گوید: «اینجوری که من به شماها دستور زبان یاد دادم هر کی هر سوالی بهتون بده یه غلط هم نباید داشته باشین. من همه چی رو گفته‌م. یعنی تا کنکور رو گفته‌م. شما که یه سال دارین تا کنکور. یه غلط هم داشته باشین، کم کاری کردین. همه‌تون باید بیست بشین. مشکل‌تون چیه؟ هیچی. همه‌تون هم باهوشید، من هم چیزی کم نگذاشتم براتون. فقط باید بیست بگیرین.»
👈🏽در بچگی از ما هم همین را می‌خواستند، ما هم از بچه‌ها همین را می‌خواهیم. چیزی کم نباشد. دفتر مشق‌ها انقدر تمیز و مرتب باشد که به جای آینه بتوانیم خودمان را در آنها ببینیم. حرف که می‌زنند تپق نزنند، اول خوب خوب خوب فکر کنند بعد حرف بزنند. جلوی فک و فامیل مثل یک اشانتیون کوچولوی بی‌نقص، دل مشتری را ببرند از بس صاف و مرتب هستند؛ جوری که همه از بچه‌ی ما تعریف کنند. وسواس را مثل رادیواکتیو آرام آرام تزریق می‌کنیم در سلول‌های‌شان. ایده‌آل باشند. بالاترین باشند. درحالی‌که نمی‌گوییم که بالاترین خودشان باشند. همه‌ی مسابقات حق بچه‌ی ماست که اول باشد، حق شاگرد ماست، حق دانش‌آموز ماست. حق خواهرزاده و برادرزاده‌ی ماست. حق هم‌ولایتی و همشهری و هم‌وطن ماست. فقط اشکال کار آنجاست که در همه‌ی امتحان‌ها و مسابقه‌ها و کنکورها و جشنواره‌ها او بی‌دقتی می‌کند و نمره کم می‌آورد، امتیاز لازم نمی‌آورد و الا همه را فوت آب است. هیچ کار او نباید هیچ ایرادی داشته باشد.
👈🏽یادمان رفته که او هوش مصنوعی نیست، دارای هوش طبیعی و آدمیزادی است. بی‌نقصی تله است، چاله و چاه است. بی‌دقتی حق اولیه‌ی بچه‌‌ها است، حق همه‌ی ما آدم‌هاست.

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2022-06-14_15-30-38

⁣تکنولوژی نفهم، بچه‌های فهیم

👈🏽تلویزیون‌ها نمی‌فهمند. بیلبوردها حالی‌شان نیست. شبکه‌های ماهواره‌ای‌ نفهم‌تر! تصویر گوشت ماهیچه به رنگ متالیک، شیشلیک دو ‌متر درازا، دانه‌های برنج بازعفران طلایی و بخار سیمین تازه که از ظرف برنج به آسمان پر می‌کشد. تبلیغات هتل‌های پنج ستاره بااتاق‌های سلطنتی. جوایز قرعه‌کشی‌ اتوموبیل‌های چندصد میلیون تومانی… تکنولوژی‌های جدیدتر هم بی‌شعورتر از قبلی‌ها. اینترنت از همه بی‌رحم‌تر.
👈🏽همه‌شان نمک‌های تند و طعم‌دار هستند بر زخم‌های بچه‌هایی که ندارند، نخورده‌اند و فقط دیده‌اند. بچه‌هایی که حتی آب و نان و لباس ساده ندارند اما تلویزیون وماهواره و اینترنت دارند. بچه‌هایی که خانه‌‌های‌شان سرداست از نبود یک بخاری بی‌بخار، یک کفش گرم سایز پاهای‌شان، یک دفتر و مداد ساده برای مشق‌های‌شان… اما چه کسی می‌تواند به این بچه‌ها بگوید ببین اما نخواه،بشنو و باور نکن، گوش کن و فراموش کن! او هم نَرمای بالشِ از برف سفیدترِ هتل پنج ستاره‌‌ی شهر زیارتی را که تبلیغ می‌شود می‌خواهد.
👈🏽برخی پدر و مادرهای‌شان هم نفرین می‌کنند صاحبان سرمایه را. فحش ناموس می‌دهند به هر آنکس که دارد تاعزت و آبروی‌شان در برابر نگاه پر خواهش بچه‌های‌شان فرو نریزد.
👈🏽ما بزرگ‌ترها یادمان می‌رود. اگر تلویزیون و بیلبورد واینترنت نفهم هستند، بچه‌های‌مان فهیم‌اند، حرف سرشان می‌شود. لازم نیست انکار کنیم یا بد و بیراه بار سرمایه و سرمایه‌دار کنیم. چه آب و نان حلال، چه مال و منال حرام.لازم نیست پز ایام قدیم را بدهیم و بگوییم: «من خودم رفته‌ام و دیده‌ام و خورده‌ام و نگاه نکن بچه که الان ما را به این روز انداخته‌اند!» لازم نیست بگوییم: «خودت را با پایین‌تر از خودت مقایسه کن!» چون ممکن است اوضاع ما روزی از آن پایین‌ترها بدتر شود و حرف‌مان سقوط کند. چون ممکن است آنها بعداً از ما بالا بزنند و مجبور شویم آنها را دزد کنیم! ما می‌توانیم بگوییم دختر من، پسر من،ما فعلاً همین‌قدر داریم، بعداً هم یا بیشتر از این داریم یاکمتر. شرایط ما به هر دلیل این است که می‌بینی. زور ما تا اینجا همین‌قدر رسیده و اوضاع مملکت هم فعلاً همین.به او بگوییم همه چیز این دنیا عادلانه نیست؛ برف و باران، شهرت و اعتبار، جنگ و صلح، سلامت و شهامت، آرامش‌ و عشق‌‌… همه و همه چیز و هیچ چیز در این دنیاهمیشه برای همه به عدالت نبوده و نخواهد بود؛ اصلاً همه چیز انگار به قول حافظ: «گاه هست و گاه نیست.»
👈🏽مساله فقط پول لعنتی نیست.

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2022-06-14_15-26-31

محمد کمندلو جزو نخستین بیماران ام‌اس در ایران، از روند خوددرمانی خود می‌گوید

«با بیماری مبارزه نکردم دوست شدم»

علی‌اکبر زین‌العابدین

🔸محمد ریش بلندی دارد شانه شده، بسیار مرتب و موهایی که آرایش‌شان با ریش مشکی‌اش هماهنگ است. هنوز از راه نرسیده بودم که نگاهم کرد، گفت چقدر چشم‌های مهربانی داری! رفت و برگشت با یک دستبند مسی. گفت دست راستت را بیاور جلو. من مانده بودم حیران. دستبند را از بغل دستم کرد. نگاهم مهربان شده بود، چه می‌خواستم و چه نمی‌خواستم. گفتم: «هدیه است؟» گفت: «نه! رشوه است. باید امشب برای مادرم دو رکعت نماز بخوانی.» محمد وقتی 22 ساله بود مادرش پر می‌کشد به آسمان و محمد دوست دارد نام مادرش را به هر بهانه بیاورد. دستبند مسی را نگاه می‌کردم. گفت: «برات خوب است. مس بدن را متعادل می‌کند.» خودش متعادل نشسته بود و شوخی می‌کرد. انگار از آن شخصیت‌هایی است که 200‌بار مصاحبه تلویزیونی کرده است. خیالیش نبود. به شوخی گفت: «لوکیشن خانه‌مان خوب است؟» گفتم این چوب‌های میزهای عسلی‌ات، چوب‌های کتابخانه‌ات این‌جا را از همه جاهای دیگر قشنگ‌تر کرده است. گفت: «می‌دانم چوب‌ها قدیمی‌اند.»

🔸محمد کمندلو متولد 1353 است. حرفه‌ اصلی محمد تعمیر وسایل چوبی قدیمی است. از آن کارها که همه‌اش دقت و وسواس و عشق است. محمد از آن ام‌اسی‌های دو آتشه بوده. از آنها که بلافاصله ویلچری می‌شود. ام‌اس که این روزها جزو بیماری‌های ترسناک محسوب می‌شود، برای محمد مثال پشمکی است که زود در دهان آب می‌شود. او به شیوه خاص خودش بیماری‌اش را درمان کرده.

🔸محمد خیلی بامعرفت است. او یادش نمی‌رود که آن دکتر روانشناس حق استادی بر گردنش داشته است. او وقتی حرف از استادش می‌شود، چشمانش دریا می‌شود./بخوانید 👇🏾

http://goo.gl/Ze6y1X

photo_2022-06-14_15-22-38

⁣مامی‌جان اوقافی

👈🏽مامی‌جان یقه‌ کراواتی پسر شش‌ساله‌اش را مرتب کرد و ژل مخصوص کودکان با بوی توت‌فرنگی را هم آرام روی موهای صاف سلمانی‌رفته‌اش کشید. به اخم‌های پَرکلاغی پسرش نگاهی کرد و آب‌پرتقال طبیعی نارنجی را هم داد دستش و با اضطراب همیشگی‌ گفت: «آخه مامی من! تو که هر روز تا ساعت سه مهد کودکی؛ با اون همه مربی درجه یک که همه عاشقتن. انگلیسی‌ت هم که بلبلی شده قشنگ. فرانسه‌ت هم که یک‌ ساله شروع کردی و معلمت هم ازت راضی. اون روز خاله مهسات گفت: “ماشاله همچین صحبت می‌کنه انگار توی پاریس دنیا اومده بچه‌مون!” اون ماه هم که کنسرت آموزشگاه ترکوندی حسابی با اون پیانوت مامی‌جان! مربی ورزشت هم که می‌گفت همین‌طوری پیش بری تا یکی دو سال دیگه واسه تیم استانی نونهالان انتخابت می‌کنن. منم که صبح تا شب وقفت هستم مامی! هر جا می‌خوای می‌برمت، میارمت. فقط این شطرنجت رو یه کم جدی بگیری هیچی کم نداری. چون نباید از عرشیا می‌باختی. چون استادت خودت می‌دونی که مامی، مربی درجه یک فدراسیونه…»
بعد مامی‌جان لیوان آب پرتقال را از دست پسرش گرفت و خودش به سمت لب‌های غنچه‌ای پسر نزدیک کرد تا بخورد و این اخم پرکلاغی باز شود.
👈🏽 «بخور یه قلپ، قربون اون لب‌هات بشه مامی‌ت! دیشب هم استیکت رو فقط یه کوچولو گاز زدی. هفته‌ای سه روز می‌ری ورزش. بخور مامی قوی باشی. بابات هم که هر چی پول کلاس‌هات می‌شه حرفی نداره. تابستون هم صحبت کردم یه معلم ریاضی که توی کارش استاده بیاد آماده‌ت کنه واسه کلاس اولت که دیگه مدرسه هم هیچی از بچه‌ها کم نداشته باشی. اون روز مدیرتون می‌گفت: “آدم دلش کباب می‌شه واسه این بچه. بقیه بچه‌ها از پایین سرسره میرن بالا از بالای سرسره خودشون رو پرتاب می‌کنن زمین، این بچه یه گوشه می‌شینه نگاه‌شون می‌کنه.”… آخه من فدای تو بشم انقدر آقایی! نگاه نکن بچه‌های دیگه رو! تربیت‌شون مشکل داره. سرسام می‌گیره آدم از جیغ و دادشون!»
لب‌های غنچه‌ای‌ پسر باز نمی‌شد به خوردن.
👈🏽 «راستی مامی‌جون! یوگا هم که قولش رو داده بودم از هفته بعد شروع می‌شه. با نرگس‌جون صحبت کردم کلاس نقاشی‌ت رو بندازه دوشنبه‌ها عصر که به یوگات هم برسی… این اخم‌های قشنگت رو باز کن مامی! مشکلت چیه باز اخم کردی؟!
👈🏽پسرش مشکلی ندارد جز اینکه وقت بچگی ندارد. وقت بازی ندارد. چون پسرش مامییِ اوقافی نمی‌خواهد، مامی مدیر برنامه نمی‌خواهد، او مامان معمولی شاد می‌خواهد. او زندگی می‌خواهد.

⁣علی‌اکبر زین‌العابدین