photo_2025-01-27_12-28-45

مِهر بی مهر!

امیدوار بودیم که دانش‌آموزان بعد از دو سال و اندی به مدرسه‌ها می‌آیند و خالی‌هایی را که کرونا کَنده‌بود چاره می‌کنیم، از آموزش‌هایی که از مدرسه مجازی نیاموخته‌بودند چه بخاطر ضعف آموزش آنلاین، چه اینترنت بی‌رمق، چه نرم‌افزارهای غیرمنسجم و چه بخاطر چهار میلیونی که فقر، دسترسی به ابزارشان نداده‌بود.
نگران بودیم که والدین و معلم‌ها چه باری را باید بر دوش بکشند بخاطر بچه کلاس سومی‌ای که آمده ولی مدرسه را نمی‌شناسد و اضطراب جدایی دارد و پایه هفتمی‌ای که کودکی‌اش جا مانده‌است در دبستانی که کامل نرفت و پایه دهمی‌ای که کلا مقطع متوسطه اول را درک نکرده، آمده ناگهان کنار کنکوری‌های‌ دوازدهمی و خود دوازدهمی‌ها که نگرانند بخاطر کلاس آنلاین دوسالِ سپری‌گشته، درس‌ها را چنانکه بایسته فرانگرفته‌اند…

چه مهرماه تنگ‌نظری گذشت بر بچه‌ها! درست که دیگر اینترنت همانند برزخ کرونا به کار آموزش مدرسه‌ای‌شان نمی‌آید اما چندمیلیونشان پدر و مادر از شبکه‌های اجتماعی کسب معاش می‌کردند و حالا همه‌جاش فیلتر داغ خورده و دیگر نانشان در تنور گرم پخت نمی‌شود و والدینشان ظرفیت روانی لازم ندارند تا به غم‌های قابل پیش‌بینی بچه‌ها برسند چه رسد به آنچه تخیل هم نمی‌کردند؛ عرق‌ریزانند در برهوت اجاره و شهریه و تغذیه بچه‌هایشان. و چه تپش قلب‌ها و اضطراب‌ها و بدخوابی‌های والدین که ناگاه فریاد و داد می‌شوند از سر استیصال، بر سر فرزندانشان.

و چه مهر بی مهری شد برای بچه‌ها که از درزهای فیلترینگ خبرها خواندند و دیدند و بودند و آفریدند. خیلی‌هاشان ترسیدند و لرزیدند، خیلی‌هاشان خروشیدند و جنگیدند و برخی‌شان برای «اصلاح و تربیت» برده‌شدند یا از جانشان دست شسته‌شدند و شماری‌شان خاموش و منزوی گوشه‌ای درون خود خزیده‌اند. و والدینشان که اخبار خونین نوجوانان سرزمینشان، هراس پیوسته است در کابوس‌های شبانه‌شان.

غرض آنکه حرمان بی‌امان بوده این یک‌ماه و چندروز در زیست‌‌بوم دانش‌آموزی ایران.

و باری در این رنج‌های موجود، بسیار آموزگاران، نویسندگان و کوشندگان و موثران فرهنگ کودکان و نوجوانان که خود جمع همه این رنج‌ها را می‌زیند و اما نقشی فراتر نیز باید بیافرینند و پرسش بنیادین اینکه چگونه آنان را کمی آسود که حسگرهای احساسی‌شان هم‌سوتر است با کودکان و زودتر درد زخم‌هاشان به فریاد می‌افتد و با این حال باید دست‌ها بگیرند در حالیکه دست‌های خودشان از دلشکستگی، بسته است!

با من بگو دردهای درمانگران جان و روان بچه‌هایمان را چه کسی دوا کند؟!

علی‌اکبر زین‌العابدین

کارتون از: جمال رحمتی

Choice Board Title (11)

روزی که به سنگینی اسارت انجیر نوید خندیدیم

🔸وسط‌های داستان بود که توی خنده تاب خوردیم. نوید و من و بچه‌ها. خنده‌ی بچه‌ها بند آمد ولی چشم‌های من و نوید ‌افتاد به‌هم و باز منفجر ‌شدیم. خواست داستانش را ادامه دهد، نشد. رفتیم زیر میز. شاید شخصیت خنده‌های مشترک دوستی‌مان سر طنز قصه، پریده بود وسط. خجالتکی هم کشیدیم. دقیقا عین بچگی سر کلاس که خندمان می‌گرفت و از ترس معلم نمی‌دانستیم چکارش کنیم! اینجا برعکس، جلوی بچه‌ها نمی‌دانستیم چجوری جلوی خنده را بگیریم! اه! کاش فیلم آن لحظه هم بود. این فیلم چنددقیقه‌ بعد از آن خنده‌هاست که ته‌مانده‌اش را می‌بینید. نوید از خنده نتوانست ادامه داستانش را بخواند. اشک می‌ریختیم. کتاب را داد دست من: «بقیه‌ش رو بخون، نمی‌تونم اکبر!» آمدم شروع کنم باز ترکیدیم از خنده. بچه‌ها هم منفجر شدند. نوید کتاب را گرفت. «ای بابا!… صبر کنین می‌خونم.»
.
🔹نوید را دعوت کرده‌بودم عصر شعر و قصه‌ مدرسه. شاگردان نوجوانم قصه‌ها و شعرهاشان (ننوشتم “شعرهایشان” چون نوید بدون “یای” میانجی دوست‌تر دارد؛ موقعی که سردبیر ماهنامه قلک بودم و نوید قصه‌‌های درخشان شغل‌ها را می‌نوشت هربار می‌گفتم: «داداش! تو با “یای” میانجی قهری؟!» پای تلفن می‌خندیدیم و بعد دلایلش را می‌گفت. هربار به احترام نویسنده می‌گفتم: «آخه نمی‌خوام به زبانت دست ببرم ولی رسم‌الخط ماهنامه چی؟!» و او هم به لطف می‌گفت: «هر جور دوست داری بابا! بی‌خیال!» من هم خیلی وقت‌ها دست نمی‌بردم و الان گاهی بخاطر نوید، خودم هم یای میانجی را نمی‌گذارم و روحش هم خبر ندارد!) را که خواندند نوبت نوید شد. با صدای دورگه‌اش مثلا درگوشی گفت: «میگم اکبر، کدوم قصه رو بخونم؟» یواشکی‌ش هم تابلوست دیوانه! گفتم: «از کتاب من اَچونه‌ام اون میمونه یا طوطیه رو.» نوید مشورت می‌گیرد ولی کار خودش را می‌کند! داستان «شوخی‌های خرکی هم؟» را بازکرد:
انجیر می‌خواهد با مدرسه برود باغ وحش. ولی مادرش بخاطر وسواس زیاد، قد یک سفر طولانی برایش چمدان پیچیده و تا انجیر می‌خواهد از خانه خارج‌شود یک توصیه مراقبتی دیگر می‌کند تا اینکه انجیر از مینی‌بوس جا می‌ماند. مادرش خوشحال می‌شود که انجیر جا مانده و لابد هیچ صدمه‌ای هم نخواهدخورد! انجیر از مادرش قهر می‌کند و با اشک به رختخواب می‌رود.
.
🔸به چه می‌خندیدیم؟! به سنگینی اسارت انجیر از مراقبت‌های بی‌مورد مادر. انجیر هم تجربه و آزادی را می‌خواست، مثل خود نوید.
.
ویدیو: عصر شعر و قصه دبیرستان علم سلیم
اردیبهشت 97
علی‌اکبر زین‌العابدین

Choice Board Title (13)

درباره اعتراض صلح‌آمیز دانش‌آموزان

دانش‌آموزان دو درس را خوب یاد گرفته‌اند؛

درس اول:«صلح به معنای ستم‌پذیری نیست» پس اعتراض می‌کنند اما در خانه‌ی دومشان،
درس دوم:«ستم‌ستیزی مترادف خشونت‌ورزی نیست» پس سرخوشانه با کف‌زدن و هم‌آوایی، «زندگی» و «آزادی» را می‌خوانند بجای حمله و تعرض.

علی‌اکبر زین‌العابدین