photo_2022-06-14_12-10-53

مشق شب

👈🏽برای اینکه یک بچه بتواند مشق‌هایش را به موقع بنویسد، خوب هم بنویسد، موقع نوشتن، کشفی هم بکند، فقط به خودش نیست.

👈🏽در خانه‌ای که بچه‌‌ خبر دارد اجاره‌خانه‌ عقب افتاده و صدای بابا و مامانش را می‌شنود که یک نوبت التماس صاحبخانه می‌کنند و یک نوبت با هم دعوا می‌کنند، از توی این خانه مشق درست و حسابی درنمی‌آید. وقتی معلم بچه، تکلیف آن بچه خوش‌خطه را که با مدادهای رنگی دور صفحه‌اش را هم خوشگل کرده می‌گیرد بالا و می‌گوید: «نگاه کنید بچه‌ها! به این می‌گویند تکلیف.» و بچه می‌بیند که خطش خوب نیست و ذوق نقاشی هم ندارد تا دفترش مشتری‌پسند باشد، از این کلاس مشق درست و حسابی درنمی‌آید. وقتی سوال کتاب درسی یک بی‌خاصیت نامفهومی است که با صد من عسل هم از گلوی بچه پایین نمی‌رود، از این کتاب مشق درست و حسابی درنمی‌آید.

👈🏽اگر معلم بچه خبر نداشته باشد از خانه و اجاره‌خانه و التماس و دعوای نوبتی و بچه را تنبیه کند بخاطر مشق نیمه‌کاره و غلط و غلوطش، تکلیفِ تکلیف بچه چه می‌شود؟ اگر بابا و مامان خبر نداشته باشند از خوش‌خطی و نقاشی‌های گل‌گلی و بچه‌شان مشقش را هی عقب بیندازد و بترسد از خیت شدن و بابا و مامان هر شب از چیزی محرومش کنند، تکلیف تکلیف بچه چه می‌شود؟

👈🏽وقتی بابا و مامان و معلم از سوال بی خاصیت و صد من عسل و پایین نرفتن از گلوی بچه، خبر نداشته باشند و همه با هم آوار شوند سر بچه با این مشق نوشتنش، تکلیف تکلیف بچه چه می‌شود؟

👈🏽بچه بزرگ می‌شود و یاد می‌گیرد صبح زود یا در زنگ‌ تفریح از روی دفتر بچه‌های بزرگ دیگر بنویسد. آنجا که دیگر حواس معلم و بابا و مامان و مولف کتاب درسی نیست که تکلیف تکلیف بچه شده است؟
بچه خیلی بزر⁣گ می‌شود و دیگر بچه نیست و خوب بلد شده است که از روی دست و فکر و جیب بچه‌هایی که دیگر بچه نیستند بنویسد و برای همین کارهای عادی ما که دست بچه خیلی بزرگ می‌افتد خوب پیش نمی‌رود و تکلیف خیلی از تکلیف‌ها هم هیچ‌وقت روشن نمی‌شود.

علی‌اکبر زین‌العابدین

Master_Universe_by_ANTIFAN_REAL

وقتی حالمان خراب است را می‌گویم…

وقتی حالمان خراب است را می‌گویم… این‌جور موقع‌ها «قانون‌ها» همیشه هم درست از آب درنمی‌آیند. مثلاً قرار نيست وقتي سفر مي‌رویم حتماً حالمان خوش شود، سفرِ جزیره، سفر سرزمین‌های باستانی و دور، سفر رؤیاها و دریاها. يا وقتی به رستورانی می‌رویم که بالکنِ تابستانیِ دنج دارد، یا وقتی بازی می‌کنیم و راکت‌، توپ را مثل معجزه، «تاپ» می‌خوابانَد وسط زمین حریف.‌ يا وقتي فيلمي مي‌بينیم از کارگردان نوستالژیک‌مان. قانون مهمانی هم همیشه نتیجه‌ی دلخواه را نمی‌دهد که همیشه همه‌ی مهماني‌هاي پرجنب و جوش با دوستانی که همچو جان دوستشان می‌داریم حالمان را خوب كنند. قانون نیست كه چون در بارانِ پاییز قدم بزنیم حتماً روحمان زلال شود، باصفا شود و شب را آرام بخوابیم. تضميني نداده كسي که همیشه با شنيدن صداي محبوب‌ترين خواننده‌‌مان، جان و روحمان پرواز كند. حتي، حتی خواندن كتابي كه آرزوي خواندنش را داشته‌ایم و پیدا نمی‌شده و یا وقتش را نداشته‌ایم و حالا شده. و یا در اوج تنگ‌دستی، پولی ناهنگام به حسابمان بریزند حاصل دسترنج‌مان و گوشي‌مان «دينگ دینگـ» پيامك ‌دهد – همان پولی ‌که چند وقت منتظرش بوده‌ایم- و نه حتي جايزه‌اي یا پاداشی كه به حق مي‌گيريم و برایمان صدها نفر کف می‌زنند و سوت می‌کشند و نه حتی شب جشن تولدمان. نه! هيچ‌كدامِ اين قانون‌ها الزام‌آور نبوده و نیست. ما خودمان را با قانون‌هایی که معلوم نیست چه کسانی و در کجا برایمان نوشته‌اند فریب می‌دهیم. هیچ‌کدام با هيچ حساب و كتاب قطعي و بي بروبرگرد حال ما را همیشه کوک نمي‌كنند. نه! براي من هيچ چيز بيرون از «شهر قلبم» شادی‌ام نمی‌بخشد. همه‌ی مهمانی‌ها و جشن‌ها، همه‌ی سازها و سفرها، باران‌ها و برف‌ها، آوازها و هدیه‌ها، حساب‌ها و کتاب‌ها، هیچ‌کدام…هیچ‌کدام تا قلب من، تا جهان ذهن و روح من آماده نباشند، حالم را خوش نمی‌کنند، هیچ‌کدام از این قانون‌ها… غير از «تو»، غیر از تو كه وقتي هستي همه‌ي قانون‌ها درست از آب درمی‌آیند.

علی‌اکبر زین‌العابدین