photo1695650386

مهندسی سال تحصیلی سَمی برای دانش‌آموزان

۱- به بچه‌ها در هر سنی که هستند با تاکید بگوییم: «همه زندگی‌مان را به پای تو ریخته‌ایم پس تو باید بهترین نتیجه و نمره را بگیری.» تا هم منت زیادی سرش گذاشته باشیم هم او را چنان بدهکار کرده‌باشیم که تا ته سال هر چه بدود، نرسد تا با احساس خجالت‌زدگی و سرشکستگی روزش را شب کند.

۲- به آنها بگوییم: «شغل من این است و آن است و شغل تو فقط دانش‌آموزی است و هیچ کار دیگری نداری.» که هم به جز درس‌خواندن هیچ کار دیگری یاد نگیرد و چلمن بار بیاید تا وقتی بزرگ شد نتواند با دو تا آدم ارتباط ساده برقرار کند و یک خیار هم نتواند پوست بگیرد هم اینکه محصل‌بودن برایش یک کار طاقت‌فرسا و غول‌پیکر شود و حسابی گیر بیفتد.

۳- برای اینکه او را به درس و مشق علاقه‌مند کنیم گران‌ترین لوازم‌التحریر را بیشتر از توانمان تهیه کنیم تا هم او را پرتوقع و طلبکار بار بیاوریم و هم توی مخش برود که شرط یادگیری و رشد خرج‌کردن پول بیهوده است و هم دک و دهان خودمان تلفات بدهد هم بچه‌هایی که ندارند دلشان آب شود ‌و حالشان از مدرسه و خانواده‌‌شان بهم بخورد.

۴- از همین اول سال به آنها حالی کنیم که: «ببین تو خیلی باهوشی فقط تلاش نمی‌کنی. مثل سال‌های پیش نباش که با بی‌دقتی نمره کم می‌آوردی و حواست فقط پی بازی بود.» که هم حق حواس‌پرتی و سرخوشی را از او گرفته باشیم (چون بازیگوشی که کار بچه‌ها نیست مال پیرها است) و هم عزت نفسش را پایین بیاوریم هم بیخودی برچسب باهوش‌بودن به او بزنیم که خدا را هم بنده نباشد.

۵- به او یاد دهیم که هر چه معلم و مدیر و ناظمت گفتند فقط بگوید چشم! آسه برود و آسه بیاید. نه سوال اضافی بپرسد نه جواب اضافی بدهد. نه بحثی نه چالشی نه نقدی، هیچی هیچی. اینجوری هم شهروند توسری‌خور بار بیآوریم هم احساس در قفس‌بودن را در او به فریاد برسانیم.

۶- کتاب درسی و کمک‌درسی را بکنیم الگوی اصلی مطالعه. بگوییم اول درس بعداً هر کتاب دیگری. چون آدم با کتاب درسی و مخلفاتش مدارک تحصیلی مهم می‌گیرد و اینجوری حتما حسابی پولدار و پیشرفته می‌شود. بچه هم که مخ درست و حسابی ندارد تا ببیند مدرک‌های دانشگاهی که میلیون میلیون صادر شده‌اند چه انسان‌های رشدیافته‌ای تحویل سرزمین پاک آریایی‌مان داده‌اند!

۷- تا از فرزندمان شنیدیم که یکی از معلمان مدرسه حرفی زده یا رفتاری کرده که به مذاق او یا خود ما خوش نیامده، هر چه در دهانمان چرخید بار آن معلم کنیم تا هم مدرسه را در ذهن بچه بی‌اعتبار کنیم و نتوانیم تا آخر سال او را با جرثقیل هم تکان دهیم هم مهارت حل مساله را بجای پشت سر کسی لیچار گفتن در ذهن او خاموش کنیم.

۸- هی توی کیفش را پر کنیم از میوه و خوراکی و غذا مثل اینکه هر روز دارد عازم اردوی جام جهانی می‌شود، پول زیاد هم توی جیبش فرو کنیم که هر چه دلش خواست از بوفه بخرد بعد که به خانه رسید توی سرش بکوبیم که چرا میوه‌‌ات را نخوردی بی‌عرضه! چرا خوراکی‌هات مانده؟ چرا آشغال‌های بوفه مدرسه را خریدی؟ لیاقت نداری.

۹- هر امتحان و آزمونی هم که ورقه‌اش را آورد یادمان باشد اول برویم سراغ غلط‌ها و اشتباهاتش. ببینیم کجا را بلد نبوده، کجا نمره کم آورده و‌ بکوبیم توی سرش. مهم هم نیست خودمان سر درمی‌آوریم یا نه. مهم این است چیزهایی را که بلد بوده به رخش نکشیم خدای ناکرده تا تشویق نشود. چون مثل خود ما که همه چیز عالم را از لحظه به دنیاآمدن در بیمارستان بلد بوده‌ایم او هم باید کاملا بلد باشد بدون یک نقطه اشتباه!

.

.

علی‌اکبر زین‌العابدین

Choice Board Title (13)

مهندسی سال تحصیلی سَمی برای دانش‌آموزان

۱- به بچه‌ها در هر سنی که هستند با تاکید بگوییم: «همه زندگی‌مان را به پای تو ریخته‌ایم پس تو باید بهترین نتیجه و نمره را بگیری.» تا هم منت زیادی سرش گذاشته باشیم هم او را چنان بدهکار کرده‌باشیم که تا ته سال هر چه بدود، نرسد تا با احساس خجالت‌زدگی و سرشکستگی روزش را شب کند.

۲-به آنها بگوییم: «شغل من این است و آن است و شغل تو فقط دانش‌آموزی است و هیچ کار دیگری نداری.» که هم به جز درس‌خواندن هیچ کار دیگری یاد نگیرد و چلمن بار بیاید تا وقتی بزرگ شد نتواند با دو تا آدم ارتباط ساده برقرار کند و یک خیار هم نتواند پوست بگیرد هم اینکه محصل‌بودن برایش یک کار طاقت‌فرسا و غول‌پیکر شود و حسابی گیر بیفتد.

۳-برای اینکه او را به درس و مشق علاقه‌مند کنیم گران‌ترین لوازم‌التحریر را بیشتر از توانمان تهیه کنیم تا هم او را پرتوقع و طلبکار بار بیاوریم و هم توی مخش برود که شرط یادگیری و رشد خرج‌کردن پول بیهوده است و هم دک و دهان خودمان تلفات بدهد هم بچه‌هایی که ندارند دلشان آب شود ‌و حالشان از مدرسه و خانواده‌‌شان بهم بخورد.

۴-از همین اول سال به آنها حالی کنیم که: «ببین تو خیلی باهوشی فقط تلاش نمی‌کنی. مثل سال‌های پیش نباش که با بی‌دقتی نمره کم می‌آوردی و حواست فقط پی بازی بود.» که هم حق حواس‌پرتی و سرخوشی را از او گرفته باشیم (چون بازیگوشی که کار بچه‌ها نیست مال پیرها است) و هم عزت نفسش را پایین بیاوریم هم بیخودی برچسب باهوش‌بودن به او بزنیم که خدا را هم بنده نباشد.

۵-به او یاد دهیم که هر چه معلم و مدیر و ناظمت گفتند فقط بگوید چشم! آسه برود و آسه بیاید. نه سوال اضافی بپرسد نه جواب اضافی بدهد. نه بحثی نه چالشی نه نقدی، هیچی هیچی. اینجوری هم شهروند توسری‌خور بار بیآوریم هم احساس در قفس‌بودن را در او به فریاد برسانیم.

۶-کتاب درسی و کمک‌درسی را بکنیم الگوی اصلی مطالعه. بگوییم اول درس بعداً هر کتاب دیگری. چون آدم با کتاب درسی و مخلفاتش مدارک تحصیلی مهم می‌گیرد و اینجوری حتما حسابی پولدار و پیشرفته می‌شود. بچه هم که مخ درست و حسابی ندارد تا ببیند مدرک‌های دانشگاهی که میلیون میلیون صادر شده‌اند چه انسان‌های رشدیافته‌ای تحویل سرزمین پاک آریایی‌مان داده‌اند!

۷- تا از فرزندمان شنیدیم که یکی از معلمان مدرسه حرفی زده یا رفتاری کرده که به مذاق او یا خود ما خوش نیامده، هر چه در دهانمان چرخید بار آن معلم کنیم تا هم مدرسه را در ذهن بچه بی‌اعتبار کنیم و نتوانیم تا آخر سال او را با جرثقیل هم تکان دهیم هم مهارت حل مساله را بجای پشت سر کسی لیچار گفتن در ذهن او خاموش کنیم.

۸-هی توی کیفش را پر کنیم از میوه و خوراکی و غذا مثل اینکه هر روز دارد عازم اردوی جام جهانی می‌شود، پول زیاد هم توی جیبش فرو کنیم که هر چه دلش خواست از بوفه بخرد بعد که به خانه رسید توی سرش بکوبیم که چرا میوه‌‌ات را نخوردی بی‌عرضه! چرا خوراکی‌هات مانده؟ چرا آشغال‌های بوفه مدرسه را خریدی؟ لیاقت نداری.

۹-هر امتحان و آزمونی هم که ورقه‌اش را آورد یادمان باشد اول برویم سراغ غلط‌ها و اشتباهاتش. ببینیم کجا را بلد نبوده، کجا نمره کم آورده و‌ بکوبیم توی سرش. مهم هم نیست خودمان سر درمی‌آوریم یا نه. مهم این است چیزهایی را که بلد بوده به رخش نکشیم خدای ناکرده تا تشویق نشود. چون مثل خود ما که همه چیز عالم را از لحظه به دنیاآمدن در بیمارستان بلد بوده‌ایم او هم باید کاملا بلد باشد بدون یک نقطه اشتباه!

علی‌اکبر زین‌العابدین

Choice Board Title (15)

روزهایی که بر ما گذشت

روزهایی که بر ما گذشت

و ما از آنها نخواهیم گذشت

ما از خودمان نخواهیم عبور کرد

ما از بی‌ستارگی عبور می‌کنیم

و دستانمان را آسمان می‌کنیم

ما کودکی‌های تازه از ستاره‌هایمان می‌سازیم

و این قطب‌های یخی سهمگین زهررنگ را آب خواهیم کرد

با رنگین‌کمان‌هایی که خالقشان جز ما کسی نیست

ما تفسیرِ «بودن» هستیم حتی اگر برایمان از نبودن سرها بریده باشند

علی‌اکبر زین‌العابدین
۲۵شهریور ۱۴۰۲

IMG_0709

بچه‌ها را به جان هم نیندازیم

🔹اگر گفته‌بودم اسم و عکس بچه‌ها را با عنوان افتخارآفرینی‌های مرسوم از دیوار مدرسه‌ها جمع کنیم، معنی‌اش این نیست که اسم و عکس بچه‌ها بر دیوار مدرسه‌ها نباشد؛ برعکس! هر مدرسه یک تابلوی خیلی بزرگ بسازد و اسم و عکس همه‌ی دانش‌آموزانش را بر آن نصب کند. بعد زیر اسم و عکس هر کدام مثلا یک قاب تَلقی ارزان‌قیمت کوچک قراردهند تا نواری کاغذی را هربار داخل آن بگذارند و دفعه‌ی بعد بردارند و یک نوار کاغذی دیگر جایش بگذارند؛ هفتگی، ماهانه یا هر نوع زمان‌مندی دیگری که صلاح می‌دانند. هر بار روی آن نوار کاغذی، یک ویژگی تحسین‌برانگیز، یک نقطه‌ی رشد یا پیشرفتی را بنویسند. به این شرط که برای همه‌ بنویسند؛ یعنی هیچ دانش‌آموزی نباشد که مثلا در طول یک هفته یا ماه درباره‌اش چیزی نوشته نشده‌باشد.

🔸از چه بنویسیم؟ از هر نقطه‌ی سپید روشن کوچک. از کلیشه‌ها بیرون بیاییم، فقط از درس و ورزش و هنر نباشد؛ مثلا بنویسیم غذایش را با دیگری قسمت کرد، توی بازی دست هم‌کلاسی‌اش که زمین خورده‌بود گرفت، یک سوال خلاقانه پرسید، در آزمایشگاه یک کشف کوچک کرد، یک رمان معرفی کرد، گلی در گلدان کاشت، شعر نوشت، وقتی تکلیفش را ننوشته بود راستش را گفت، نفر آخر از کلاس آمد و لامپ‌ها را خاموش کرد، برای اداره‌ی بهتر کلاس به معلم پیشنهاد تازه داد، وقتی جا کم آمده‌بود به هم‌گروهی‌اش جا داد، زباله‌ای در سطل انداخت، در صف آبخوری صبوری کرد، به دوستش خوب گوش می‌داد، دقت کنید: «خیلی خوب گوش می‌داد» و …

🔹چقدر ارزش‌های انسانی هستند که به هوش و استعداد بچه‌ها و دوپینگ مادی و عملی والدین ارتباط ندارند. چقدر آدمی ابعاد شخصیتی گوناگون دارد که با آنها زندگی می‌کند و شاید هیچ‌گاه دیده نمی‌شود…

🔸این پیشنهاد تمرینی برای همه است. تمرینی برای ما معلمان و مربیان که بهتر مشاهده کنیم. جزییات رفتار بچه‌ها را ببینیم. تمرینی برای بچه‌ها که با هم سر مقام‌آوردن و «حفظ مقام» نجنگند، تمرینی برای ما پدر و مادرها که نگران اول‌شدن و اول‌ماندن بچه‌هایمان نباشیم.

🔹فریاد ما مگر از تبعیض‌ها نیست؟ مگر بخاطر به‌رسمیت‌نشناختن تفاوت‌ها نیست؟ در حالیکه «همه در خلقت برابریم». انسان‌ها را روبه‌روی هم قرار ندهیم. «من» و «تو»یی نشویم. «ما» زندگی کنیم.

علی‌اکبر زین‌العابدین

بخشی از سخنرانی علی‌اکبر زین‌العابدین در رویداد فرهنگی «تو هم بخوان»

gheyre akhlaghi0

نوجوانم ویدیوهای غیراخلاقی می‌بیند!

پاسخ به پرسش‌های شما.

عنوان پرسش: دختر نوجوان پانزده‌ساله‌ای دارم که مرتب سرش توی گوشی موبایل است و ویدیوهای غیراخلاقی می‌بیند. حالا نمی‌دانم چگونه سر صحبت را با او باز کنم و چه چیزهایی بگویم. آیا باید مانعی ایجاد کنم یا نه؟

4

تیزهوشان یا فوتبال

پاسخ به پرسش‌های شما.

عنوان پرسش: فرزند پسرمان عاشق فوتبال است و با این‌که مدرسه‌ی تیزهوشان درس می‌خواند، تصمیم گرفته ترک تحصیل کند. باید چه‌کار کنیم؟

photo_2025-01-25_14-28-44

نوجوانان هم می‌توانند به عضویت گروه سنجاق‌قفلی دربیایند


نگار همان خرگوش قصه‌گوست. سخنرانی‌ام تمام شد. از او خواستم کنارم بنشیند. قبل از من علی دهباشی صدایش کرده بود شعری بخواند که غافلگیرم کند. یادم انداخت همان دخترکوچولویی بود که چندسال پیش، «شب تجربه‌های نوشتن خلاق» به اصرار، خودش را به میکروفون رساند و متن خواند. آمد گفت من همانم که پارسال توی کلاس‌های شما شرکت کردم. یادم آمد که یکبار گفته بودم: «توی خونه شما کتاب زیاد می‌خونن؟» جواب داده بود: «پدرم شاعره.» از بس کلمه داشت این بچه.
سخنران بعد شروع کرده بود. در گوش نگار گفتم: «چرا توی کلاس‌های تابستان امسالم نبودی؟» گفت: «هستم.» گفتم: «نیستیا ناقلا!» گفت: «کارگاه یکشنبه، همون که جستارنویسیه.» دوست ندارم کسی سخنرانی می‌کند حرف بزنم. کنجکاوی رهایم نمی‌کرد. باز درگوشی گفتم: «آخه یکشنبه‌ها با معلم‌ها کارگاه داشتم.» او هم آرام گفت: «کارگاه جستارنویسی برای گروه سنجاق‌قفلی.» یکه خوردم. «نگارجان اون برای بزرگسال‌هاست.» لبخند زد: «می‌دونم. ولی سن واقعی‌م رو نوشتم که سیزده‌سالمه و قبولم کردند. یکشنبه بعد می‌آم کارگاهتون.» گوشی‌ش را باز کرد و گروه تلگرامی که ثبت‌نام‌کننده‌ها عضوش می‌شوند نشانم داد که شماره‌اش در آن بود. رو به سخنران محترم سری تکان دادم که یعنی حواسم با شماست. بعد گفت: «اینم شماره دوستمه. اونم ثبت‌نام کرده.» دیلینگ مغزم صدا داد. مثل «گوش‌دراز» مدرسه موش‌ها. نزدیک‌تر شدم به گوشش و گفتم: «می‌خوای اعلام کنیم که گروه سنجاق‌قفلی عضو رسمی نوجوون قبول می‌کنه و بگیم نوجوونای دیگه هم که مثل تو اهل نوشتن و معرفی کتاب هستن توی کارگاه شرکت کنن؟» صداش بالا رفت: «عالی میشه. این کار رو بکنین.»

امروز به همکارانم در گروه گفتم می‌خواهید برای نوجوانان جداگانه کارگاه برگزار کنیم؟ همکارانم گفتند: «نه! همه با هم باشیم.»

از این لحظه به نوجوانان هم با شرایط زیر اطلاع دهید که ثبت‌نام کنند:
۱-علاقه‌مند به معرفی کتاب
۲-دست‌بکار نوشتن خلاقانه
۳-دست‌اندرکار محتواسازی چندرسانه‌ای

به اعتقادم عمل می‌کنم؛ نوجوانان و بزرگسالان باید با هم کار کنند. دیگر تعریف نوجوانی تغییر کرده.

علی‌اکبر زین‌العابدین
سردبیر گروه سنجاق‌قفلی

ثبت‌نام صرفا از وبسایت
https://sanjagh-ghofli.ir/

عکاس: پریسا احدیان
شب مجله انشا و نویسندگی بخارا
پنجشنبه ۲۶مرداد۱۴۰۲