نوجوان‌ها نوشتند، من با «سایه» صحبت کردم

نوجوان‌ها نوشتند، من با «سایه» صحبت کردم

🔹علی دهباشی از صندلی ردیف اول بلند شد. گوشی‌اش را رو به من گرفته بود. با چشم و ابرو اشاره می‌کرد. داشتم پشت میکروفون صحبت می‌کردم. نزدیک تریبون آمد. سرم را نزدیک کردم. دهباشی گوشی‌اش را گذاشت روی تریبون. با سوال نگاهش کردم. گفت: «سایه پشت خطه از آلمان. پشت میکروفون باهاشون صحبت کن.»

🔸عجب کارستانی کرده بود دهباشی! یلداخانم فرزند ه.ا.سایه را با واتس‌اپ گرفته بود. او هم کنار پدر عزیز بود. آقای دهباشی به یلداخانم گفته بود در شب بخارایی هستیم که برای اولین‌بار نوجوان‌ها دارند نوشته‌هایشان را می‌خوانند. گفته بود که الان گروهی از نوجوان‌ها که ویژه‌نامه‌ای درباره سایه کار کرده‌اند مقاله‌ای می‌خوانند و روی اسپیکر بگذار تا پدر بشنوند. استاد هم متعجب بوده از چنین موقعیتی. حالا قرار بود با سایه‌‌ی بزرگ صحبت کنم. هیچ آماده نبودم. تنم سرد شد. در چندهزارم ثانیه یاد همه‌ی لحظاتم با شعر سایه افتادم. از پانزده‌سالگی که اولین بیت را خواندم: «مژده بده مژده بده یار پسندید مرا/سایه‌ی او گشتم و او برد به خورشید مرا» و تمام لحظه‌هایی که برای نوجوانان و دانشجویان و هنرجویانم از سایه خوانده بودم. همان لحظه اعلام کردم که استاد صدای ما را می‌شنوند. جمعیت سالن یادشان است،‌ واقعا نفس‌ها چند ثانیه‌ بند آمد.
🔹وقتی برای «شب تجربه‌های نوشتن خلاق» آثار بچه‌ها به دستم می‌رسید، یکی هم این مجله بود. پگاه که معلمشان بود گفت: «اینها چند مقاله نوشته‌اند درباره فعالیت‌های گوناگون سایه،‌ جزو نوشتن خلاق حساب میشه؟» گفتم: «نوجوان‌هایی که از سایه نوشته‌اند جایشان همین‌جاست.» چندسال پیش در یکی از همین شب‌های بخارا، علی دهباشی شب سایه برگزار کرده بود و چند دقیقه‌ی قبل هم ویدیوی آن شب بر پرده پشت سرم پخش شده بود و لحظه‌هایی را دیدیم که سایه با عصایش آرام وارد سالن شده بود و بعد هم تصاویری از داریوش شایگان و محمود دولت‌آبادی و شهرام ناظری و آیدین آغداشلو و پوری سلطانی و شفیعی‌کدکنی و تکنوازی داریوش طلایی در شب سایه.

🔸نمی‌دانستم چه باید بگویم! فقط پیروز شدم بر بغضی که نباید بی‌هنگام می‌ترکید. همین فقط همین. با سایه صحبت می‌کردم و حاضرین اشک می‌ریختند در روزهای آغاز بهمن ۹۸ که غم‌های کمرشکن بر دل‌ها بود. سایه فقط شنید و هیچ نگفت. همین بس بود. آن شب در دلم خواندم:
چه کنم با غم خویش؟/گه گهی بغض دلم می‌ترکد/دل تنگم ز عطش می‌سوزد/شانه‌ای می‌خواهم/که گذارم سر خود بر رویش…

ماندگارکردن مفاهیم در ذهن کودک با خلاقیت در آموزش

ماندگارکردن مفاهیم در ذهن کودک با خلاقیت در آموزش

به بهانه جشنواره‌ «معلم خلاق من»

🔹درباره اثر خلاقیت بر کیفیت آموزش یکی از بدیهیات این است که هرچه آموزش معلمان در مدارس خلاقانه‌تر باشد، احتمال علاقه‌مندشدن دانش‌آموزان به درس بیشتر می‌شود. اما یکی از سوالات اساسی‌تر این است که آموزش‌های خلاقانه معلمان تا چه حد می‌تواند در ماندگارکردن مفاهیم در ذهن دانش‌آموزان موثر باشد؟

🔸در پاسخ به این پرسش باید گفت که همه انسان‌ها سبک‌های یادگیری متنوع دارند. یک عده اصطلاحا دیداری هستند و یک عده شنیداری. یک عده با منطق و انتزاع می‌آموزند و گروه دیگر با انجام حرکت‌های بدنی می‌توانند مفاهیم را در ذهن‌شان ماندگار کنند.

🔹در سیستم سنتی آموزش، معمولا بیشتر معلم‌ها سعی می‌کردند از طریق روش‌های شنیداری به کودکان آموزش دهند: درس را توضیح می‌دادند و گاهی روی تخته، توضیحات بیشتری را یادداشت می‌کردند. گذشت زمان مشخص کرد که همه دانش‌آموزان با این روش سنتی نمی‌آموزند. معلوم شد که سبک‌های یادگیری متفاوت است و باید گاهی اوقات مفاهیم را طوری آموزش داد که کودک دیداری هم متوجه آن شود. به‌طور مثال باید در این موقعیت برای او فیلم یا انیمیشن پخش کرد. یا لباس‌های متنوع و رنگارنگ پوشید و ریاضی و فارسی را از این طریق به او آموخت. حتی می‌توان برای آن دسته از افرادی که شنیداری هستند، موسیقی پخش کرد، چنانچه اکنون در بعضی از مدارس سراسر دنیا روش آموزش با کمک موسیقی امتحان شده است، یا برای کودکانی که اصطلاحا لمسی هستند، بهتر است بعضی آموزش‌ها با تجربه لمس از نزدیک صورت بگیرد. به‌طور مثال اگر قرار است درباره میوه درخت کاج حرف بزنیم، چه بهتر که میوه آن را از نزدیک ببینند و لمس کنند.
همین‌طور برای بچه‌های حرکتی، طراحی بازی، یا تبدیل مفاهیم درسی به سوال و جواب و سرود با صدای بلند می‌تواند موثر باشد.
🔸در آموزش و پرورش اما سیستمی وجود ندارد که بتوان فهمید هرکودک چه سبکی می‌آموزد، دیداری است یا شنیداری؟ از طرفی ما نمی‌توانیم بچه‌ها را از یکدیگر جدا کنیم، زیرا وقتی می‌گوییم فردی شنیداری است؛ یعنی روش غالب یادگیری او از طریق شنیدن است و این به آن معنا نیست که او از طریق دیدن چیزی نمی‌آموزد. اما در روش آموزش خلاقانه، معمولا آموزش دروس طوری طراحی می‌شود که تمام این سبک‌های یادگیری را در برگیرد. یعنی تنوع در آموختن وجود داشته باشد، فارغ از اینکه کدام سطح یادگیری در کودک غالب است. در این طرح درس‌ها یک‌بار انیمیشن پخش می‌شود، یک‌بار بازی و به این ترتیب تمام حواس پنجگانه کودک درگیر آموزش خواهد شد و این باعث می‌شود که خسته نشود.

🔹کارشناسان می‌گویند هرچه سن کودک در آموزش‌های ابتدایی پایین‌تر باشد، او در مراحل رشدی نیازمند بازی‌کردن است. بنابراین هر آموزشی اگر با بازی انجام گیرد، ارتباط با غریزه کودک بهتر برقرار می‌شود. نباید فراموش کرد که آموزش معلم به دانش‌آموز یک اصل اولیه دارد و آن هم ارتباط است. اگر کودک با معلمش ارتباط نگیرد، نه صمیمیتی شکل می‌گیرد و نه اعتمادی جلب می‌شود و بدین ترتیب فرآیند آموزش هم به خوبی اجرا نخواهد شد.

🔸براساس تئوری‌های فعلی روانشناسی که در دودهه اخیر به کار گرفته می‌شوند، کودکان در فرآیند آموزش نیاز دارند که احساس آزادی داشته باشند، نیاز دارند که تفریح کنند و هنگام یادگیری احساس نشاط داشته باشند. نیازهای مادی‌شان برطرف شود، یعنی روی صندلی راحت بنشیند و احساس عذاب نکند. در طرح درس خلاقانه، معلمان سعی می‌کنند که در لحظه یادگیری به کودک آزادی عمل بدهند، جای او را عوض کنند یا حتی در محیط‌های باز به او آموزش دهند.

🔹نکته دیگری که می‌توان در پاسخ به سوال ابتدایی ذکر کرد این است که کودک هرچه کاربرد مفاهیمی را که می‌آموزد در زندگیش احساس کند؛ مفاهیم در ذهنش ماندگارتر خواهند شد. نکته مهمی که در طرح درس‌های خلاقانه باید مورد توجه بیشتر قرار گیرد؛ سعی در کابردی‌کردن مفاهیم پایه است.

🔶سرمقاله روزنامه شهروند
سه‌شنبه سیزدهم خرداد ۹۹

پدر رومینا چه کسی را کشت؟

پدر رومینا چه کسی را کشت؟

🔸من نمی‌توانم پدر رومینا را نفرین کنم. من نمی‌توانم فکر کنم او احساس پدرانه نداشته است. او دخترش را کشت ولی باور نمی‌کنم می‌خواسته قاتل دخترش باشد. قاتل رومینا ما هستیم. مایی که درِ گوش هم وزوز کرده‌ایم و گفته‌ایم ای وای فلانی را دخترش عاشق پسره شد، دخترش بی‌عفت شد، دخترش بی‌آبرویی کرد، شکست حرمت پدر و مادر بیچاره‌اش را! دیدی چه بی حیثیت‌شان کرد!

🔹ما شریک‌تریم در جرم تکراری این قرن‌ها. پدر رومینا نمی‌خواست دخترش را بکشد. او کمر به قتل بسته بود اما نه به جان دخترش. او می‌خواست کنایه‌های ما، زخم زبان‌های ما،‌ وزوزهای درگوشی ما را بکشد. او کمر بسته بود به قتل هر چه به نام دین، به نام اخلاق و به نام هِرز و آبرو که به رخش می‌کشیم بکُشد. همان‌ها که می‌دانست سرش را نمی‌تواند در برابر ما بالا نگه دارد. تصور کن اگر او با دخترش تنها در یک جزیره زندگی می‌کرد و رومینا با پسری مردی می‌رفت و بازمی گشت، چرا باید قصد جانش می‌کرد! آنجا کسی نبود که نیشش بزند، با انگشت نشانش دهد، از او چیزی نخرد به او چیزی نفروشد، فرزندان دیگرش را به عروسی و دامادی نگیرد و به تمام زندگی‌اش تمام عمر لشکر خون‌ریز بکِشد. او در جزیره در امان بود از نگاه‌های ما. آن وقت لازم نمی‌دید با داسِ زحمتکشش به جان شمشیرهای زهرآگین بی‌شرم نیش‌های ما بیفتد. او قصد جان همین تهمت‌هایی کرد که شاید خودش هم درباره‌ی دخترهای دیگران به زبان آورده یا نیاورده بود.

🔸هنگامه‌ی نفرین نیست. وقت است هر کدام از ما دادگاهمان را برپا کنیم. من هم می‌روم به دادگاه صحرایی خودم این زبان و نگاه بی شرمم را بنشانم متهم ردیف اول. بدهم قاضی حکمشان دهد به دفن، حکم دهد به باد و طوفان صحرا، به آتش سوزان. این تاریخِ فضول را، این «جای خدا نشستن‌هایمان» را نابود کنیم، پاک کنیم زمین را از نکبت حضورشان تا رومیناهای عاشق زنده بمانند.

✍️علی‌اکبر زین‌العابدین__

معلمان و مدیران مدرسه‌ها در تنگنای آموزش مجازی

معلمان و مدیران مدرسه‌ها در تنگنای آموزش مجازی

پسرم گفت: «برای از بین بردن ویروس کرونا باید به مدت ده روز توی آب جوش، نبات و آویشن را دم کنید و بخورید. روز یازدهم آویشن نریزید. بعد ویروس کرونا می‌پره بیرون از لیوان و با تعجب می‌پرسه: پس آویشنش کو؟! اون‌وقت سریع با دمپایی می‌زنید توی سرش و می‌کُشیدش!»

🔸بچه‌ها اگر به خودشان باشد با اتفاقات تلخ اینگونه برخورد می‌کنند. می‌اندازند به شوخی و طعنه و کنایه. این نگاه بزرگسالانه است که در هر فکر لجنی به قدری فرو می‌رود تا دیگر نتواند از آن بیرون بیاید. قصه‌های کودکان و نوجوانان را هم که بخوانید به همین می‌رسید. داستان‌ها از غم‌ها و سختی‌ها و تلخی‌ها می‌گویند اما کودکانه از کنارشان پرواز می‌کنند. همان قصه‌های صمد بهرنگی را دوباره در ذهنتان مرور کنید که فقر و محرومیت و استبداد را چگونه با شخصیت‌هایش به نیشخند می‌گرفت.
🔹حالا حکایت ماست. مدرسه‌ها تعطیل‌اند و معلوم هم نیست تا کی! باز هم شوند خانواده‌ها خودشان به فکر فرزندانشان هستند و به این مفتی اجازه بیرون رفتن نمی‌دهند. همین‌ها موجی راه انداخته برای برقراری کلاس‌های مجازی توسط معلمان. آنچه آموزش و پرورش از راه تلویزیون انجام می‌دهد بسیار خوب و لازم است، اما آنچه بسیاری از خانواده‌ها را نگران کرده که بچه‌هایمان دارند از درس و مشق و پیشرفت و موفقیت عقب می‌افتند و درس‌های تلویزیون را کافی نمی‌دانند مساله دیگری است.

🔸نگرانی مادر و پدرها (بخوانید به ویژه مامان‌ها) به حق است. بچه‌ها امسال تعطیلات زیادی داشته‌اند و این روند همین‌طور ادامه خواهد داشت. به آنها می‌گویم اوضاع جهان بر دو نوع است بخشی در کنترل ما و بخشی خارج از کنترل ما. برای آن چه در کنترل ماست می‌شود راهی پیدا کرد ولی برای آنچه کامل در کنترل ما نیست فقط در حد توان می‌توانیم کاری ‌کنیم. ریشه اصلی بیشتر افسردگی‌ مردم جهان نگاه جنگجویانه به بخش غیر قابل کنترل است. ما فکر می‌کنیم همه چیز باید در ید قدرت ما باشد. بتوانیم همه چیز را کنترل کنیم تا باب میل ما باشد و وقتی مواجه می‌شویم با «نتوانستن‌ها» ملال و رنج و افسردگی در روان ما خانه می‌کند. مثلا وقتی قیمت ارز چند برابر شد از دست من و شما که یک شهروند معمولی هستیم کاری برمی‌آمد؟ معلوم است که نه! ولی بسیاری بودند و هستند که با این ناکامی که در کنترلشان نیست روزی صدبار با خودشان جنگیده‌اند و سیستم روانی خود را از تعادل خارج کرده‌‌اند. بهترین حالت این است که مثلا با وضعیت موجود چگونه مدیریت مالی کنیم تا عواقب منفی کمتری برایمان داشته باشد و در کنارش برای آیندگان چگونه برنامه‌ریزی کنیم تا وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور بهبود یابد و همین. ماجرای شیوع کرونا هم از کنترل ما خارج بود.

🔹اخباری که مدیران مدارس و معلمان به من می‌دهند خلاصه‌اش این است که خانواده‌ها فشار می‌آورند به آموزش مجازی. آنها می‌خواهند ویدیو بگیریم، جزوه بدهیم، سوال طراحی کنیم، آزمون آنلاین بسازیم یا صوتی درس بدهیم. خواسته بجایی است. چون معلمان و مدیران مدرسه‌ها بیشتر نگران درس دانش‌آموزانشان هستند. در نهایت همین عزیزان هستند که بعدا باید در فصل گرما تمام کمبودها را با بار روانی سنگینی که بر دوش بچه‌ها و خانواده‌هاست جبران کنند. و در این وضعیت تفاوت مهمی میان مناطق برخوردار و کم‌برخوردار نیست. فقط گویا در مناطق برخوردار احساس طلبکاری برخی خانواده‌ها بیشتر است. چون بر حسب امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری موجود، امکان برقراری کلاس‌های مجازی را بیشتر می‌دانند و لابد در مناطق کم‌برخوردار حسرت امکانات برخوردارها بر دل خانواده‌ها و معلم‌هاست ولی واقعیت اینچنین نیست!

🔷سه مساله را در کنار سه پیشنهاد طرح می‌کنم:

🔸اولا بدانیم که اغلب مدرسه‌های کشور آمادگی کافی برای برگزاری کلاس‌های مجازی ندارند. هم بخاطر محدودیت امکانات و هم شیوه اجرا. شیوه اجرا مهم‌تر از امکانات است. چون فوت و فن آموزش مجازی با آموزش واقعی و رو در رو بسیار متفاوت است و معلمان ما در این زمینه آموزشی ندیده‌اند. وقتی معلم روبروی دوربینی که از حضور بچه‌ها خالی است درس می‌دهد باید نقش تازه‌ای ایفا کند، تپق نزند، مراقب آراستگی و پوشش خود باشد، یک وقت اشتباهی از دهانش خارج نشود و… هر چه هم سن بچه‌ها کمتر باشد هم کمتر می‌توانند در برابر چنین آموزش‌هایی دوام بیاورند و حوصله‌شان سر می‌رود. چون خالی از هر نوع تحرک و بازی و تعاملی است. شاید در دوره دبیرستان دبیران با آماده کردن جزوات و تمرین‌ها و پاورپوینت‌ها همراهی دانش‌آموزانشان را جلب کنند اما در سنین پایین‌تر دشوارتر است.

🔹پیشنهادم این است اولا در ضبط ویدیو و صوت و هر نوع تدریس مجازی خود بچه‌ها را هم به کار بگیریم تا آنها هم درس بدهند و در کانال‌ها و گروه‌های مجازی مدرسه‌ها منتشر شود تا جوشش و کوشش دانش‌آموزان را با علاقه در پی‌ آورد و هم اینکه خانواده‌های عزیز هم خواسته‌هایشان را با امکانات موجود تنظیم نمایند تا از این گردنه سخت عبور کنیم. از طرف دیگر در کنار درس‌های اصلی، از دانش‌آموزان فعالیت‌های خلاقانه مانند نقاشی، کاردستی، شعر و قصه‌نویسی، کتابخوانی، عکاسی، فیلمسازی با گوشی و… با موضوعات متنوع خواسته شود.
🔸دوم هم اینکه معلمان و مدیران هم مثل همه مردم. رفت و آمدهایشان در این روزها هر چه بگذرد با موانع بیشتری روبروست. در خانه هم شاید امکانات کافی برای تولید مجازی دروس در اختیار نداشته باشند. آنها هم در خانه بچه دارند، سر و صدا هست و مشکلات دیگر. آنها هم در نگرانی‌های این روزها به سر می‌برند. به مدیران عزیز هم فشار نیاورید با پیام و تلفن که وضعیت درس بچه‌های ما چه می‌شود؟ به خدا مدیران در شیوع بیماری نقشی نداشته‌اند و یکباره با این وضعیت روبرو شده‌اند. بار پانصد ششصد بچه را روی دوش آنها نگذاریم و خوابشان را از این که هست آشفته‌تر نسازیم. هر نوع نگرانی اضافه‌ای که به دیگری تحمیل می‌کنیم سیستم ایمنی بدنش را پایین می‌آوریم. معلمان و مدیران مدرسه‌ها دلشان مثل خود بچه‌ها شیشه‌ای و عاطفی است.

🔹و سوم اینکه به نظر من خانواده‌ها نگرانی‌شان را پایین بیاورند. وضعیت همین است که می‌بینیم و متاسفانه تلخ و غیر قابل پیش‌بینی. وضعیت بچه‌های سراسر کشور و بسیاری از کشورهای دیگر در این مورد یکسان است. بچه‌های ما اول سلامت روان و جسمشان مهم است بعد پیشرفت تحصیلی و فرهنگی و هنری‌شان. اول وجود بعدا سجود. به عنوان یک دلسوز کودکان از خانواده‌ها می‌خواهم نه به نگرانی بچه‌ها در شیوع کرونا دامن بزنید و نه از صبح تا شب فشار درس بیاورید که عقب نمانی و بجنب و تنبلی نکن! به هر حال فضای خانه هیچ‌وقت مانند مدرسه نمی‌شود. رابطه عاطفی دو طرفه‌تان‌ را آسیب نزنید. این روزها خواهد گذشت و یک ماه و دو ماه، آینده فرزندان ما را از آسمان به زمین نمی‌آورد.

🔸به نظرم لااقل آنچه را در کنترل داریم تلاش کنیم در وضعیت «تعادل» نگه داریم و در نهایت مثل شیوه غریزی و طبیعی کودکان (که همان شیوه خدادادی آدمیزادی است و ما با بالا رفتن سن و سالمان آن را به‌ هم می‌ریزیم) و هم به شیوه قصه‌های کودکان، برای هر تلخی و ناکامی شیوه‌ای شوخ‌طبعانه، خلاقانه و ذهن‌آگاهانه(زندگی در اینجا و اکنون) پیش بگیریم و تا ویروس کرونا از لیوان پرید بیرون و پرسید پس آویشنش کو؟! با دمپایی بزنیم توی سرش و نابودش کنیم.

علی‌اکبر زین‌العابدین
روان‌شناس و کارشناس آموزش

🔶سرمقاله روزنامه شهروند
سه‌شنبه سیزدهم بهمن ۹۸

به بهانه روز جهانی زبان مادری

به بهانه روز جهانی زبان مادری

به بهانه روز جهانی زبان مادری، گزیده‌ای از سخنرانی‌ علی‌اکبر زین‌العابدین در #شب_حامی مجله بخارا درباره آموزش زبان فارسی و زبان مادری به کودکان دوزبانه مناطق کم‌برخوردار:

۱-حدود ۵۰ درصد ورودی‌های پیش‌دبستان و اول دبستان امسال کشور از مناطق دوزبانه بوده‌اند. این جمعیت در سال‌های آینده رو به افزایش خواهد بود.
۲-فراوانی زبان مادری دانش‌آموزان دوزبانه کشور به ترتیب #ترکی، #کردی، #بلوچی، #عربی، #لری و… است.
۳-زبان فارسی زبان مشترک همه ایرانیان است ولی به دلایل گوناگون دانش‌آموزان مناطق دوزبانه در هر چهار مهارت شنیدن، گفتن، خواندن و نوشتن به زبان فارسی در وضعیت نامطلوبی قرار دارند به ویژه در مناطق دوزبانه کم‌برخوردار.
۴-این کودکان تا قبل از ورود به مدرسه اغلب فقط به زبان مادری در خانه‌هایشان صحبت می‌کنند و در حالی وارد مدرسه می‌شوند که تعداد واژه‌هایی که از فارسی می‌دانند بسیار محدود است ولی یکباره در معرض آموزش همه‌جانبه به زبان فارسی قرار می‌گیرند که با حقوق کودک در تضاد است.
۵-کودکان دوزبانه لزوما از تلویزیون ایران فارسی نمی‌شنوند تا دایره واژگانی‌‌شان افزون شود، در بسیاری از این مناطق، کودکان و خانواده‌هایشان مخاطبان شبکه‌های ماهواره‌اییا شبکه‌های اجتماعی به زبان مادری خود هستند.
۶-پدیده #دوزبانگی مزیت است نه عیب. بر اساس پژوهش‌های عصب‌شناسان هر کودک می‌تواند تا پنج زبان را همزمان بیاموزد. کودکی که جز زبان مادری‌اش زبان‌های دیگر بیاموزد از انعطاف‌پذیری اجتماعی بالاتری برخوردار است و در ترکیب و تحلیل دیگر آموزه‌ها موفق‌تر عمل می‌کند.
۷-امروز در بیشتر کشورهای جهان پدیده دوزبانگی فراگیر است، در کانادا تقریبا تمامی دانش‌آموزان دوزبانه یا سه‌زبانه هستند و مشکل خاصی وجود ندارد. متاسفانه در کشور ما در تمامی مناطق کشور کلیه کتاب‌های درسی و نحوه آموزش زبان و ادبیات یکسان است و هیچ تمایزی در آموزش وجود ندارد و آموزگاران در این مناطق با چالش‌های زیادی روبرو هستند.
۸-دانش‌آموز دوزبانه ایرانی نه تنها باید زبان رسمی کشور(فارسی) را که عامل اصلی پیوند فرهنگی و تمدنی تاریخ ایران است به خوبی فرابگیرد بلکه باید در دو مهارت خواندن و نوشتن به زبان مادری‌اش که حامل میراث غنی فرهنگی قومی‌اش است مسلط باشد که جای چنین آموزشی نیز خالی است.
۹-برخی از موثرترین اهالی قلم معاصر ایران بر زبان فارسی، زبان مادری‌شان فارسی نبوده و از بسیاری فارس‌ها موفق‌تر عمل کرده‌اند، مانند غلامحسین ساعدی، محمد قاضی و شهریار.
۱۰-برنامه‌های ویژه کتابخوانی سَمن‌هایی مانند #انجمن_حامی برای کودکان دوزبانه مناطق کم‌برخوردار، غنیمت بوده است.

ستفاده از اسباب‌بازی‌ها به‌عنوان ابزار مقابله با آموزش دیکته شده به کودکان

استفاده از اسباب‌بازی‌ها به‌عنوان ابزار مقابله با آموزش دیکته شده به کودکان

علی‌اکبر زین‌العابدین معتقد است:

استفاده از اسباب‌بازی‌ها به‌عنوان ابزار مقابله با آموزش دیکته شده به کودکان

🔸اسباب‌بازی‌ها می‌توانند وارد مدارس و سیستم آموزشی شوند؛ چرا که هر نوع وسایل بازی در تعریف عمومی اسباب‌بازی می‎تواند چه در کودکان چه در بزرگسالان سرعت و روند آموزش را در هر زمینه‎ای بالا ببرد و آسان کند.

🔹به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین‌الملل کانون، علی‌اکبر زین‌العابدین، کارشناس آموزش و نویسنده‌ کودک در تعریف اهمیت اسباب‌بازی‌ها و نقش آموزشی‌شان گفت: بازی‌ها در چند زمینه به آموزش کمک می‌کنند، اول این‌که وضعیت موجود در محیط را شاد می‎کنند و باعث ایجاد شادمانی در فضای آموزش می‌شوند و افراد را از رخوت بیرون می‌آورند، دوم این‌که باعث تعامل بین آدم‌ها می‌شوند چون معمولاً بازی‎ها یک‌نفره نیستند و بیشتر اسباب‎بازی‌ها کاربرد دو نفر به بالا دارند، این باعث می‌شود که یادگیرنده به‌وسیله‎ بازی، تعاملی با دیگران داشته باشد که مهم‎ترین خاصیت آن این است که یادگیری در فضای تعاملی به فهم موضوع عمق می‌بخشد.

🔸زین‌العابدین ویژگی دیگر اسباب‎بازی در آموزش را افزایش خلاقیت دانست و گفت: وقتی شما با اسباب‎بازی موضوع مورد آموزش را با دانش‌آموز در میان می‎گذارید او مجبور است که برای پیروزی، برد و پیشرفت در آن بازی، نوآوری از خودش بروز بدهد. این نوآوری به‌ویژه در کشوری مثل ما که آموزش در آن بیشتر نقش کشنده‎ خلاقیت دارد، می‎تواند بسیار مفید باشد.

🔹به عقیده‌ این کارشناس آموزش، اسباب‏‌بازی به‌عنوان یک ابزار مقابله با آموزش دیکته شده به کودکان و نوجوانان می‏تواند شبیه به مشعلی باشد که راه خلاقیت را به آنان نشان دهد و تفکر واگرا را قوی کند و جای تفکر(صرفاً) همگرا در آموزش را بگیرد.
در همین حال به گفته‌ وی، اسباب‌بازی در آموزش، باعث ترکیب یادگیری کودک در حوزه‎های مختلف می‎شود، مثلاً ممکن است یک اسباب‎بازی برای آموزش ریاضی طراحی شود؛ اما در زمان استفاده از آن نیاز به استفاده از یادگیری حرکتی و کلامی هم احساس شود.

🔸به گفته‌ی علی‌اکبر زین‌العابدین همه بازی‌ها به‌صورت آماده و شرکتی نیستند و بعضی از معلمان و مربیان بر اساس نیاز درسشان از ابزار اولیه مثل طناب، کاغذ، چوب و چیزهایی از این قبیل چیزی مناسب با محتوای درسی استفاده می‌کنند.

🔹وی خطاب به صاحبان این صنعت و سیاست‌گذاران گفت: فرض را بر این می‌گیریم که مثلاً پنج اسباب‎بازی درباره درس علوم پیدا کردیم، این اسباب‏بازی‎ها در چند شهر و روستا ممکن است در دسترس مربیان و معلمان قرار بگیرد؟ چه قیمتی دارد؟ و ده‎ها سؤال دیگر.

🔸وی افزود: نکته‎ مهم‌تر این است که چقدر باور عمومی برای استفاده از اسباب‏بازی در آموزش در میان مردم و والدین و مربیان و معلمان وجود دارد؟ وقتی با معلمان دبستان درباره بازی در آموزش صحبت می‎شود با میل و اشتیاق از آن استقبال می‏کنند. اما وقتی با معلمان دبیرستان هم‌صحبت می‏شویم، یک نوع مقاومت و عدم تمایل در استفاده از بازی‏ها در آموزش می‎بینیم؛ یعنی تصور می‏کنند این کار کودکانه است و کمکی به آموزش بچه‎های دبیرستانی نمی‎کند و باور ندارند که آموزش از طریق ابزار بازی و سرگرمی محدودیت سنی ندارد.

🔹به نظر من این نکته نیازمند آموزش است و باید برای معلمان و مربیان در تمامی مقاطع تحصیلی در کارگاه‏های مختلف ضرورت این نیاز تدریس شود و مبانی علمی و روانشناسی این ماجرا تبیین شود و بدانند حتی در دانشگاه‏های مختلف دنیا نیز می‏شود از بازی‏ها استفاده کرد، فقط ابزار و وسایل آن متفاوت است.

فرزندم، عاشق نشو!

فرزندم، عاشق نشو!

🔹مادری آمده بود و با افتخار می‌گفت: «به پسرم گفته‌ام فقط مراقب یک چیز باش: عاشق نشو!» داشت از کمالات پسر دبیرستانی‌اش تعریف می‌کرد که از بچگی‌ش چنین کردیم و چنان. کلاس ورزش گذاشتیم قهرمان نمی‌دانم شهر و استان شد و درس‌هاش هم عالی است و در بهترین مدرسه‌ها درس خوانده و ساز هم می‌زند و خیلی هم حرف‌شنو است و روی حرف من حرف نمی‌زند و ساکت است و مظلوم و همه ازش راضی‌اند و مشکل اخلاقی هم ندارد با اینکه اوج سنین بلوغ است و دو سال دیگر هم کنکور دارد و با این وضع پیش برود فلان رشته‌ها قبول می‌شود و ما شک داریم کدام رشته را از بین این رشته‌های پولساز برود و من هم همه زندگی‌م وقف بچه‌هام هست و خیلی بر اجرای برنامه‌های بچه‌هام دقیق هستم و خلاصه به قول آن لطیفه مشهور که طرف داشته از یک بچه‌ای تعریف می‌کرده و لب‌هاش را آخرش غنچه می‌کند و انگشت‌هاش را جمع می‌کند و نوک انگشت‌ها را جلوی لب‌های غنچه‌اش می‌گیرد و انگشتانش را یک بوس ناجور می‌کند و می‌گوید: «دردسرت ندهم خلاصه اوووم ماچ!»

🔸گفت: «بهش گفتم عاشق بشی بدبخت می‌شی. همه این زحمت‌هات به باد می‌ره. همه فکر و ذکرت می‌ره یه ور دیگه. حالا یه وقت خواستی با یک دختری هم صحبت کنی و دوست باشی درباره درس و برنامه‌هات حرف بزنی و مشورت بگیری که دختره رو من بشناسمش ایرادی نداره. ولی عشق نه. چون هیچی نداره. فقط می‌سوزی و آخرش هم هیچی نیست. چون خودم تجربه دارم. نابود می‌شی. پسرم هم قبول کرد.»

🔹راست می‌گفت مادر. عشق می‌سوزاند. عشق ذهنت را می‌برد جای دیگر. عشق حالا نه اینکه همه‌ی وقتت را بگیرد ولی وقت‌هایت را زیر چتر خودش می‌گیرد. فکرم را به هم ریخت مادر. یعنی آدم به بچه‌اش که هیچ، به یک انسان به یک شخص می‌تواند بگوید: «لطفا عاشق نشو؟!» آن موقع به نظرم چرند آمد. مگر عاشقی دست خود آدم است. ناراحت پسرش نشدم. گفتم دلی که درگیر شود می‌شود.
الان اما نظرم برگشته. راست می‌گفت. آن مادر مقتدر و دقیق و منظم و با اراده. می‌شود کاری کرد که آدم‌ها عاشق نشوند. همه چیز را از همین نوجوانی به چشم منفعت و داد و ستد نگاه کنند. که این آدم برای من چه دارد؟ پول، سکس، موقعیت، روابط عالی، کارچاق‌کنی، قدرت، یا حتی مناسب برای درد دل که خودم و زباله‌های درونم را هر از گاهی استفراغ کنم رویش. می‌شود همه ذرات دنیا را اینجوری نگاه کرد که دیگی که برای من نجوشد می‌خواهم سر…


🔸 اگر آدم عاشق شود می‌سوزد. آتش می‌گیرد. مهم نیست که چوبی می‌سوزد مهم این است که شعله می‌سازد، نور می‌شود، روشن می‌کند. عشق یک کالا و شی نیست که عمرش تمام شود و تاریخ انقضا بردارد. عشق یک جریان است. یک اتمسفر است. یک روز عشق می‌رود پشت چشمان سیاه آن دختر خانه می‌کند، روزی در رگ‌های باریک برگ سبز کوچک باغچه، روزی در قلب یک واژه در یک شعر بلند، روزی بر پیشانی کشاورزی که عرق‌ریزان است، روزی بر جان ناتوانی که راه‌رفتن نمی‌تواند، روزی در دانه‌های فیروزه‌ای تسبیح مادربزرگ و روزی در آبی بالای سرت سر می‌گشاید.

🔹عشق دنیایی است که می‌شود هیچگاه به آن راه نیافت. عشق برای همه نیست. چنانکه مهر مادری و پدری هم روی ژن نیست و در ذات همه مادران و پدران نیست، مثل همان‌ها که فرزندانشان را جایی می‌گذارند و می‌روند. می‌فروشند یا رها می‌کنند و هیچگاه نمی‌خواهند آنها را ببینند. مادر و پدر عاشق هم خودش خواسته عاشقی را. راست می‌گفت. می‌شود عاشق نشد. بی‌رحم ماند، چشم‌هایت همیشه خشک باشند و دستانت همیشه در جیب‌هایت. می‌شود نه خاکت را عاشق باشی، نه خانواده‌ات را، نه هم‌نوعت را، نه هم‌آفرینشت را و نه آفریدگارت را. دنیا پر است از کسانی که عشق را نمی‌شناسند. می‌شود عاشق نبود و موفق هم بود. مدرک گرفت، شغل نان و آبدار داشت، مشهور شد، صاحب قدرت و زور شد. فقط کاش آن مادر بداند که آدمی کارش سوختن است. بی عشق هم می‌سوزد. فقط سوختنش شعله‌ی تابنده ندارد. سوختنش خاموش است. مثل سوختن ذغالی که داغ است ولی نور ندارد. از داخل می‌سوزد، دود می‌کند، خفه می‌کند. هم خودش را می‌سوزاند هم اطرافش را.

🔸وقتی که روزش برسد، انتخاب من چیز دیگری است؛ حتما خواهم گفت: «پسرم، عاشق شو.»

کودک دیروز یا کودک امروز

سمفونی همدلی در حیاط پویای مدرسه

🔸انتشار ویدئوهای اینچنینی از بهترین کارگاه‌های آموزشی برای مدیران مدرسه‌هاست. ویدئوهایی از مدرسه‌های خودمان. از شهرها و روستاها و عشایر خودمان نه از «ای کاش»‌هایی که کشورهای دیگر را آینه‌ی درد می‌کنند رو به چشم‌های‌مان.

این نمایش بزرگ و زیبا همایش همه‌ی نشانه‌های خوب است:

🔹️ورزش است، نرمش است در مدرسه‌هایی که تنها یک ساعت ورزش در برنامه‌‌های روی دیوارشان است. پاکسازی لحظه‌های بی‌شماری که نشسته کنار گوشی همراه و تبلت و‌ ابزار دیجیتال می‌گذرد و رخوت است و چاقی و خاموشی.

🔸️برای دختران است، دخترانی که در فضای عمومی به میزان کمتری از امکانات ورزشی نسبت به پسران برخوردارند. برای دخترانی که همیشه نمی‌توانند یا اجازه ندارند در هر جایی آزاد و رایگان ورزش کنند.

🔹️شادی است، آبادی است. ریتم است و برانگیزاننده‌ی نیروهای درونی برای رهایی از غم‌ها و اضطراب‌هایی که دارند. از دعواهای خانوادگی و همسایگی، از نداشتن‌ها و نبودها از اضطراب‌های همیشه «در آینده چه خواهد شد!»

🔸همدلی و هماهنگی است. برای برون‌رفت از خشم‌هایی که بیهوده از هم دارند. برای فراموش کردن این «خودی» که فقط من باشم، من اول باشم، من برنده باشم، من ساز خودم کوک باشد، تو نباشی، دیگران نباشند. در عوض دقیقه‌هایی که تمرین می‌کنند یک صدا باشند، یک حرکت باشند، همه یک نفر باشند.

🔹️موسیقی است. موسیقی سنجیده. موسیقیِ هم‌‌طعم با ذائقه‌های امروزشان. با تنظیم و آهنگسازیِ فکر شده. موسیقی بی حاشیه. آهنگی که به سنی خاص محدود نمی‌شود.

🔸️شعر است، شعر مولانا. شعری که در ذاتش رهایی است، آزادی است و واژه‌ها مثل تیله‌های رنگی در گوش و گوشه‌ی ذهن چرخ می‌خورند و به راه بی پایان می‌روند.

🔹️پیام عشق است، حمام انرژی. عشقی که از معلم عاشق می‌رود در پیکر شاگردان. خداحافظی با بیگانگی است. عشقی که می‌رود و در سیصد نفر ضرب می‌شود و باز می‌گردد به معلم و باز به توان «نمی‌دانم» می‌دود سوی بچه‌ها.

🔸️کدام بچه‌ای باشد که این لحظات سرشار از نرمش و گردش و نشاط و آشتی و همدلی و هماهنگی و شعر و موسیقی و عشق را تجربه کند و مدرسه‌‌اش بهشت‌ نباشد؟
.
🔷کاش کاری‌ش نداشته باشند. نیفتند دنبال اینکه مدرسه کجاست و این معلم چه کسی است و توبیخ و زهر شود این سمفونی با شکوه که درمان حاذق‌ترین طبیب که معلم است به کام کودکان.
این رویداد صبحگاهی با ماجرای ساسی مانکن تومنی هفت‌صنار توفیر دارد.

قد ما به قد شما نمیرسد

قد ما به قد شما نمی‌رسد

🔻برای روز جهانی کودک🔺

🔹همه چیز قَد شماست: صندلی‌ اتوبوس‌ها، قفسه‌ مغازه‌ها، بلندی پله‌ها. دست ما به زنگ در خانه‌های خودمان هم نمی‌رسد! خیلی وقت‌ها میزهای کلاس و تخته سیاه هم قد ما نیستند! خیابان‌ها را هم بزرگ و پهن درست کرده‌اید و پیاده‌روهایش را کوتاه و باریک. در اینترنت هم همه چیز اندازه شماست، برای شماست. برنامه‌های رادیو و تلویزیون هم بیشترش قد شماست. سینما هم که می‌رویم پوستر فیلم‌های قدبلند شماست و باید سرمان را تا ته ته بالا بگیریم.

🔸با شما بزرگترها که حرف می‌زنیم قد صدای ما به صدای شما نمی‌رسد؛ شما فروشنده‌ها، شما راننده‌ها، پلیس‌ها، عابران خیابان‌ها، شما همسایه‌ها، باباها، مامان‌ها و فک و فامیل‌ها. ما صدای شما را نمی‌شنویم. صدای شما دور است. فکر می‌کنیم شما هم صدای ما را نمی‌شنوید برای همین هر دو مجبوریم داد بزنیم!

🔹برای همین برای اینکه روی صندلی اتوبوس ‌بنشینیم ما را بغل می‌کنید، روی پله‌ها دست ما را می‌گیرید و به زور بالا می‌کشید. به ما می‌گویید با فروشنده‌ها حرف نزنیم، اینترنت نرویم، توی خیابان نباشیم. همیشه می‌گویید در آینده می‌توانی خودت بنشینی، خودت ببینی، خودت بروی. اما ما بچه‌ها الان دوست داریم ببینیم، بشنویم، بگوییم، برویم و بدویم.

🔸لطفا ما را بغل نکنید، دست ما را نکشید، فقط صندلی‌ها و پله‌ها و میزها و صداها را کوتاه‌تر کنید. خودمان به آینده می‌رسیم.

🔻برای روز جهانی کودک🔺

🔹همه چیز قَد شماست: صندلی‌ اتوبوس‌ها، قفسه‌ مغازه‌ها، بلندی پله‌ها. دست ما به زنگ در خانه‌های خودمان هم نمی‌رسد! خیلی وقت‌ها میزهای کلاس و تخته سیاه هم قد ما نیستند! خیابان‌ها را هم بزرگ و پهن درست کرده‌اید و پیاده‌روهایش را کوتاه و باریک. در اینترنت هم همه چیز اندازه شماست، برای شماست. برنامه‌های رادیو و تلویزیون هم بیشترش قد شماست. سینما هم که می‌رویم پوستر فیلم‌های قدبلند شماست و باید سرمان را تا ته ته بالا بگیریم.

🔸با شما بزرگترها که حرف می‌زنیم قد صدای ما به صدای شما نمی‌رسد؛ شما فروشنده‌ها، شما راننده‌ها، پلیس‌ها، عابران خیابان‌ها، شما همسایه‌ها، باباها، مامان‌ها و فک و فامیل‌ها. ما صدای شما را نمی‌شنویم. صدای شما دور است. فکر می‌کنیم شما هم صدای ما را نمی‌شنوید برای همین هر دو مجبوریم داد بزنیم!

🔹برای همین برای اینکه روی صندلی اتوبوس ‌بنشینیم ما را بغل می‌کنید، روی پله‌ها دست ما را می‌گیرید و به زور بالا می‌کشید. به ما می‌گویید با فروشنده‌ها حرف نزنیم، اینترنت نرویم، توی خیابان نباشیم. همیشه می‌گویید در آینده می‌توانی خودت بنشینی، خودت ببینی، خودت بروی. اما ما بچه‌ها الان دوست داریم ببینیم، بشنویم، بگوییم، برویم و بدویم.

🔸لطفا ما را بغل نکنید، دست ما را نکشید، فقط صندلی‌ها و پله‌ها و میزها و صداها را کوتاه‌تر کنید. خودمان به آینده می‌رسیم.

کودک دیروز یا کودک امروز

کودک دیروز یا کودک امروز؟

گفت‌وگوی روزنامه هفت صبح با علی‌اکبر زین‌العابدین درباره جایگاه مفاخر ادبی در کتاب‌های درسی

🔻بخش‌هایی از گفت‌وگو:

🔹اگر نظام آموزش کشوری مثل انگلستان را نگاه کنید، کتاب‌های درسی یکسانی برای آموزش در کل کشور در نظر نگرفته‌اند؛ سرفصل‌های مشخصی در نظر گرفته‌اند. با این روش، کتاب‌های واحدی هم برای آن‌ها تعریف نمی‌شود و این معلم است که کتاب‌های متنوعی را بنا به سبک و روش خودش برای رسیدن به آن اهداف انتخاب می‌کند. چون اعتقاد دارند که اول معلم اصل است، بعد کتاب درسی.

🔸وقتی خودت را محدود می‌کنی به یک کتاب آموزشی، نتیجه معادله این خواهد بود تمام عیوب و ضعف‌های آموزش و پرورش ایران در کتاب درسی قرار می‌گیرد. درحالی‌که این معادله غلط است.

🔹کتاب درسی نباید انقدرها مهم باشد. چون ما نمونه‌هایی نادر اما درخشان از معلمانی داریم که بنده از نزدیک چه در کارگاه‌های تهران و چه در شهرستانم آن‌ها را دیده‌ام که این عزیزان خودشان را از کتاب درسی بیرون کشیده‌اند و در حال انجام کار خودشان هستند؛ نه تنها وقت هم کم نمی‌آورند بلکه با خلاقانه‌ترین روش‌ها، به جز کتاب درسی می‌روند سراغ روش‌های آموزشی خودشان. آموزش و پرورش هم معترض چنین روشی نیست و حتی چنین توقعی هم دارد.

🔸فرض کنید همین حالا بهترین متن را از یک شاعر انتخاب کنید و در یک کتاب درسی بگذارید. حالا معلمی را فرض کنید که برخوردی از سر بی‌مهری با این متن داشته باشد. چه اتفاقی می‌افتد؟

🔹در انتخاب متن، مولف کتاب درسی با دو آیتم روبه‌رو است؛ یکی انتخاب متن، یکی انتخاب پدیدآورنده. به هر حال یک‌سری از پدیدآورندگان همچنان که در صدا و سیما نمی‌شود از آن‌ها اسم برد، در کتاب‌های درسی هم این مجوز حضور را ندارند. این موضوع خیلی مشخص و روشن است و آدم‌هایش هم مشخص هستند؛ افرادی که بیشتر هم از معاصران‌اند تا متقدمین. این یک محدودیت است. با اینکه به این محدودیت شدیدا معترض هستم اما آن را در کلیت کار چندان تعیین‌کننده نمی‌دانم.

🔸کسی که در حال تألیف کتاب درسی کودک است، باید حوزه کودکی را هم بشناسد و این سوای دانش در حوزه ادبیات و زبان فارسی است. این فرد باید بداند وقتی شعر شباهنگام نیما را در فلان پایه می‌آورد، دانش‌آموز از آن چه دریافتی خواهد داشت؟ در واقع اینجا مقصود صرفا آشنایی با لغات نیست. یعنی باید بداند آیا در این برهه درست است که فضای شعر نیمایی و زاویه دید مدرن نیما را برای کودک باز کنیم؟

🔸یک نفر می‌آید شخصیت ملک‌الشعرای بهار را معرفی می‌کند و به تأثیرش در ادبیات و تاریخ، و حتا تاریخ اجتماعی ایران می‌پردازد و علت تأثیرگذاری این شخصیت را با عشق برای شاگردان توضیح می‌دهد. مقصودم از عشق البته شعار نیست؛ آموزگار خودش به آن مفهومی که در نظر دارد انتقال بدهد عشق می‌ورزد و حالا می‌خواهد آن را به شاگردان منتقل کند. حالا اگر در کتاب درسی یک متن متوسط از بهار انتخاب شده باشد، معلمی با این روش، می‌آید پنج شش متن دیگر هم کنار این می‌گذارد و برای بچه‌ها می‌خواند؛