photo_2022-06-14_17-03-29

یادگیری یا مچ‌گیری؟

👈🏽پدر گرفته و درمانده آمده بود مشاوره. درشت‌اندام بود با موهای جوگندمیِ خوش‌حالت. تنش هم کت و شلوار شیک قهوه‌ای که تا حالا همچین رنگی ندیده بودم.
👈🏽پدر تعریف کرد: «پسرم پونزده سالشه. تا حالا هیچ استرسی نداشت از مدرسه رفتن. درسش هم معمولی بوده همیشه و برای ما هم نمره و اینا مهم نبوده زیاد. ولی دبیرستان غیردولتی اسمش رو نوشتم که هم آرامش داشته باشه، هم وضع درسش بهتر شه. گفته بودن در دولتی‌ها بعضی از ناظم‌ها و معلم‌ها توهین می‌کنن چون جمعیت زیاده و نیروها کم هستن برای این تعداد دانش‌آموز. خسته می‌شن و نمی‌رسن که سر فرصت و صبر با بچه‌ها برخورد کنن. اما حالا که اینجا اومده، به غیر از شهریه مدرسه، دو تا پول دیگه هم می‌دم. دبیرشون هر دفعه سر کلاس می‌گه یه سوال می‌دم که هیچ‌کدوم‌تون نتونید جواب بدین! اون وقت برای نمره‌های کم‌شون استرس می‌ده، تحقیر می‌کنه، فشار می‌آره. شب‌هایی که فرداش با این آقا کلاس داره، می‌لرزه تو جاش. حالا یه پول می‌دم به معلم خصوصی تاسوال‌هایی که کسی نمی‌تونه جواب بده رو بلد باشه، یکی هم هزینه روان‌شناس می‌کنم که استرس بچه رو بیاره پایین. این بچه همیشه شاد بود. من و مادرش هم کلا آرومیم… حالا بچه‌م توی خواب هذیون می‌گه.»
👈🏽پدر رویش را کرد آن طرف که نبینمش. از وقتی آمده بودپاهاش را تند تند تکان می‌داد.
👈🏽«پدر و مادرم معلم بودن. هنوز شاگردهاشون بعد از چهل سال میان دیدن‌شون… به مدیر مدرسه می‌گیم آخه این همه سخت‌گیری برای چی؟! مدیر می‌گه: “این آقا یکی از بهترین دبیرهای تهرانه. سخت راضی‌ش کرده‌‌یم اینجا درس بده. یه کم صبر کنین قوی می‌شن.”»
بعد مستأصل‌تر ادامه داد: «نمی‌دونم! بچه رو بیارم بیرون از این مدرسه چی بشه؟ سه ماه از سال گذشته، از یک سال پیش هم با بچه‌های کلاس رفیق شده آخه. اگه بگم هر چقدر تونستی بخون که جلوی بقیه کم می‌آره و معلمش آبروش رو می‌بره. مدیر هم که طرفدار دبیرشه. مدرسه دولتی برده بودم کاش از اول به خدا! مادرش هم غصه این بچه رو گرفته. یه بچه دانشجو هم دارم که به همین روش تربیتش کردیم، مشکلی نبوده اصلاً…»
👈🏽بعد لبخند تلخی زد که یعنی دیگر تواضع را بگذارم کنار.گفت: «خودم مهندسم جناب! فوق لیسانس دانشگاه امیرکبیرم. به مدیر گفتم کار قشنگی نیست ولی می‌خوای دبیر جوونت رو بگو بیاد دو تا مسأله ریاضی بپرسم ازش که تا آخر عمر نتونه جواب بده⁣»

علی‌اکبر زین‌العابدین

ac0c51fb-1bbc-4e19-a467-13c2461a9d64

از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم (۲)

🔸من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی تازه سیگارتان را خاموش کرده‌اید، بلافاصله بچه‌‌ی خودتان یا بچه‌ی دیگری را بغل نمی‌گیرید تا از نشئگیِ سیاهِ حاصل از دود سیگار، یک ماچی هم به صورت هم‌چون حریر کودک بچسبانید تا از هر آنچه که از دودِ سیاهِ مانده در دهانتان، نفسی تلخ به نفس نازک حساس کودک و صورت همچون ماهش بدمید. از طرف بچه‌ها از شما هم تشکر می‌کنم که وقتی به خانه ‌می‌رسید و انواع ذرات معلق و غیرمعلق هوای خاکستری شهر بر دست و صورتتان لانه کرده و یا دست‌های آلوده به چربی‌های سال‌ها مانده بر فرمان اتومبیل یا موتورسیکلت، هم‌آغوش حرام دست‌هایتان گشته، کودکتان را بغل نمی‌گیرید و صورت هم‌چون حریرش را به صورتتان نمی‌چسبانید و چند ماچ آبدار نمی‌کنید تا پس از زمانی که آلودگی‌ها را شسته باشید.

🔹من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی بچه‌تان با چشم گریان به خانه می‌رسد و مثلا ناله می‌کند که فلانی مرا موقع بازی کتک زد یا بچه‌ی فلانی در مهمانی فحش بد داد و یا هم‌کلاسی‌ام مدادتراشم را بی‌اجازه برداشت و… شما به او نمی‌گویید که هر کس تو را زد تو هم بزنش، هرکس فحش‌ات داد، تو هم فحشش بده، هرکس وسایلت را بی‌اجازه برداشت، تو هم وسایلش را بی‌اجازه بردار تا ادب شود تا با این پیشنهادها او را تبدیل به اوباش و دزد و شرخر نکنید و در عوض به او می‌گویید که با دوستش در این‌باره صحبت کند که چرا این کار را کرده، ناراحتی‌اش را هم پنهان نکند، ناراحتی را به روی دوستش بیاورد، برای خودش یک حریم آهنی نادیدنی بسازد، محکم باشد، خودش را نبازد، نلرزد، نیفتد و دلیل کار اشتباه دوستش را توضیح دهد و باز اگر تکرار شد به بزرگتر نزدیکشان خبر دهد.

🔸من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی فرزندتان به اندازه‌ی لازم و حتی کمی کمتر از مقدار لازم غذا خورده، دنبالش نمی‌افتید تا به زور و دشنام و پرخاش و انواع حرکات پلیسی و کارآگاهی، لقمه‌ای دیگر به دهان نُقلی کوچکش فرو کنید و او گریان و دَوان از شما فرار کند که با این کار، حرمت انسانی‌اش را به خاطر یک لقمه‌ی اضافه‌تر بشکنید و تصویر چندش‌آوری از خود و بچه‌ی در حال فرارتان به جای بگذارید و از آن طرف هم هر روز مقداری دیگر بر حجم معده‌‌ی کودکانه‌اش بیفزایید تا وقتی بزرگ‌تر شد حالا دنبال این بیفتید که چگونه رژیم بگیرد و یا هر روز در این بمانید که چگونه شکم این دختر یا پسر را سیر کنید!

🔹من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی می‌خواهید از سر شوق برای بچه‌ای هدیه‌ای بخرید، و در انتخاب خود تردید دارید، بدون رودربایستی از پدر و مادرش می‌پرسید که آیا این وسیله مناسب او هست؟ مناسب سن‌اش، خُلقیاتش، جنسیتش، فضای خانه‌تان؟ یا اصلا به چنین چیزی نیاز دارد یا نه؟ آیا به چنین وسیله‌ای علاقه دارد یا نه؟ آیا از همین اسباب‌بازی دارد یا نه؟ غافلگیر کردن بچه با آدم‌بزرگ فرق می‌کند. او همین که کادویتان را در زرورق رنگینِ کاغذ کادویی می‌بیند،‌ غافلگیر می‌شود، پدر و مادر بچه هم که غافلگیر کردن ندارند! اما خرید غلط یک وسیله مثلاً یک حلقه سی‌دی انیمیشن خشونت‌‌زا، یا اسباب بازی‌ای بزرگ که در آپارتمان کوچک جایی ندارد و حسرت بازی‌ با آن در فکر کودک می‌ماند تا ابد یا حتی تهیه یک بازی فکری سنگین و خسته‌کننده برای آن سن که می‌تواند از هر چه فعالیت فکری است بیزارش کند و یا نیازسازی بیهوده نسبت به بازی بیهوده‌‌ی دیجیتالی که اگر نبود، او هیچ‌گاه معتادش نمی‌شد… می‌تواند صفحه‌های حساسی از کتاب زندگی کودکی را اشتباهی ورق بزند.

علی‌اکبر زین‌العابدین