image-1

چرا ما را که ایرانیم روبه‌روی هم می‌گذارید؟

این پست تبلیغاتی نیست.
عکس اول پایان یکی از
کارگاه‌هایی است که تدریس کرده‌ام، تیرماه اخیر. کارگاهی ویژه معلمان. و عکس دوم پایان یک کارگاه ویژه نوجوانان سه چهار سال پیش. این پست تبلیغاتی نیست پس توضیحی درباره موضوع و عنوان کارگاه‌ها نمی‌دهم.
———————
این دو عکس را با تامل نگاه کنید. پوشش‌های گوناگون خانم‌های نوجوان، جوان و میانسال را ببینید. معلمان عزیز در عکس اول از هشت استان کشور و حدود ۱۲شهر آمده‌بودند. از این عکس‌ها فراوان دارم از سال‌های دور تا نزدیک. از کلاس‌هایم، از رویدادها و سفرهای گروهی که رفته‌ام. عکس‌هایی که حاضرین با تنوع پوشش و‌ حجاب دیده‌می‌شوند.
عکس اول، پایان یک کارگاه دو روزه‌ی از هشت صبح تا شش عصر است. در این کارگاه‌ها ما می‌خوانیم، می‌نویسیم، نظر می‌دهیم، با هم غذا می‌خوریم، گشتی در موزه‌ می‌زنیم، شوخی می‌کنیم، از رنج‌ها می‌گوییم. گرم می‌شود، سرد می‌شود، اختلاف نظر داریم، توافق می‌کنیم، به وجد می‌آییم، تعجب می‌کنیم و با هم فکر می‌کنیم و دو روز زندگی می‌کنیم.

می‌خواهم بگویم چرا یک امر بدیهی تاریخی چندهزارساله تبدیل شده به یک معنای غریب؟! قبلا هم نوشته‌ام که ایران یعنی همزیستی صلح‌آمیز اقوام گوناگون با زبان‌های مختلف و متدینین ادیان متنوع در اقلیم‌های کاملا متفاوت. در کلاس‌های آنلاین و حضوری‌ام که از انواع همین اقوام با عقاید و فرهنگ‌های گوناگون حضور پیدا می‌کنند چرا ما هیچ مساله‌‌ای با هم نداریم؟! چرا ما با رضایت و رغبت کنار هم آغاز می‌کنیم و راضی‌تر و دوست‌تر کلاسمان را به پایان می‌بریم؟! چرا هیچ‌کس دیگری را عقب‌مانده نمی‌نامد؟ چرا کسی دیگری را ولنگار نمی‌انگارد؟ چرا نوجوانان عزیزم در کارگاه‌های تعداد بالای من از انواع خانواده‌ها با زمینه‌های گونه‌گون فرهنگی شرکت می‌کنند و در تعامل قوی و پیش‌رونده‌اند؟ چرا جز موضوع مشترک بحث و درس، کسی با زاویه‌ی دید انگ‌زننده‌ای به دیگری ورود نمی‌کند؟ چرا کسی از کسی نمی‌خواهد که مثل من بپوش، مثل من فکر کن، مثل من زندگی کن؟ و چرا اینهمه موضوع مشترک حیاتی و اساسی وجود دارد که دغدغه‌ی کسی، منش و نگرش زندگی خصوصی دیگری نباشد؟ و اصلا چرا در این تجمعات برای کسی چون من که هزارانیم، هیچ‌کس رجحانی بر دیگری ندارد؟ و چرا آنان که می‌آیند نیز مرا بخاطر عقاید شخصی‌ام یا نوع پوششم انتخاب نمی‌کنند؟
و چرا در پایان دو روز نفس‌گیر، هیچ‌کس از دیگری که شبیه او نیست، دلگیر نیست و چرا لبخندهای واقعی بر چهره‌هایمان نشسته است؟
.
چرا ما را که ایرانیم روبه‌روی هم می‌گذارید؟
.
.

علی‌اکبر زین‌العابدین

cleaning

بچه‌ها پاک‌بانند یعنی مستقل‌اند

🔸دو سال پیش که آن نامه را به مدیر مدرسه پسرم نوشتم یک بندی داشت به این مضمون که از پسرم در مدرسه کار بکشید، اجازه ندهید بابای مدرسه زباله‌های او را جمع کند.
یک نفر کامنت گذاشته بود که «مگه بچه‌ها رو مدرسه می‌فرستیم که مستخدم مدرسه شوند؟!»
جوابی برایش ننوشتم. چون گاهی بیان بعضی حرف‌ها خود آدم را بیشتر چرک می‌کند.

🔹می‌خواستم بگویم کاش یک مستخدم عالی از پسر من دربیاید. کسی که هر خدمتی از دستش ساخته است به دیگران بکند.

🔸خواستم بگویم اگر با خیلی از معلمان بزرگوارم ارتباطی ندارم هنوز با خانواده محترم غلامی که سرایه‌دار مدرسه ما بودند و امروز روزگار پیری و بیماری و نداری را می‌گذرانند به نوعی در ارتباطم.

🔸خواستم بگویم مخاطب محترم، همین که فرزندم بتواند از پس خودش برآید برای روزگاری که معلوم نیست باشم یا نباشم، کافی است. خواستم بگویم اگر همه این چنین شوند دیگر شمشیر نگاه تو جایی برای فرود آمدن ندارد.

🔹کودکان ژاپنی را ببینید. پاک‌بانی و محصلی و فرزندی و شهروندی همه یک معنا دارند. کودکانی که قدر ربات‌ها را هم می‌دانند چه برسد به آدمیان!

🔸نزدیک دو سال این حرف‌ها بر دلم بود. الان دیگر چرک نشدم از گفتن. کاش تو هم رسیده باشی به این سطر شاملو که: «انسان دشواری وظیفه است»

هم وزن شدن متن و تصویر برای بچه‌ها جذابیت دارد

هم وزن شدن متن و تصویر برای بچه‌ها جذابیت دارد

🔻گفت‌وگوی ایبنا با علی‌اکبر زین‌العابدین

🔸علی‌اکبر زین‌العابدین، مولف «جناب نارنجی وارد می‌شود» می‌گوید: این کتاب علاوه بر جذب مخاطبانی که تازه می‌خواهند مطالعه را شروع کنند، برای کودکان کتابخوان هم جذابیت دارد و آن‌ها را به تفکر درباره لایه‌های زیرین داستان‌ها وامی‌دارد.

🔹به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، علی‌اکبر زین‌العابدین در «جناب نارنجی وارد می‌شود» به زندگی عجیب و غریب، جذاب و مفرح جناب نارنجی و پسرش نارنجک می‌پردازد. جناب نارنجی هرچند بین آدم‌ها زندگی می‌کند ولی درواقع آدم نیست! او از بازماندگان موجوداتی است که سال‌ها پیش از سرزمین نارنجستان به اینجا آمده‌اند و همیشه زندگی‌شان پر از لحظه‌های خنده‌دار و البته تفکربرانگیز بوده است. البته معلوم نیست «اینجایی» که «نارنجی» و «نارنجک» به عنوان تنها پسرش در آن زندگی می‌کنند کجاست،‌ البته شباهت‌هایی بین «اینجا» و هرجای آشنا برای مخاطب، در متن و تصویر زندگی جناب نارنجی و نارنجکش مشخص است و جناب نارنجی برای فهم بهتر این موضوع کمک بسیاری به مخاطب می‌کند. «جناب نارنجی وارد می شود» نخستین کتاب تالیفی است که در مجموعه نشر «پرتقال» منتشر شده و برای علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی طنزآمیز و طرفداران کمیک استریپ، می‌تواند جذاب باشد. به این بهانه با علی‌اکبر زین‌العابدین، نویسنده و دبیر تالیف کتاب‌های پرتقال، گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند

شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند

شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند

یک ماه پیش از کرونا، شب‌ بخارا به دست بچه‌ها ‌افتاد. فراخوان داده‌بودم به معلمان استان‌های گوناگون که نوشته‌های شاگردانشان را برسانند برای شب بخارا. دهباشی یک شب به من گفت: «این همه سال نویسنده‌ها و شاعرهای بزرگ آمده‌اند شب‌های بخارا. بیا شب‌ تجربه‌های نوشتن خلاق برگزار کنیم با نویسندگان آینده.» گفت: «ریش و قیچی دست خودت.» گفت: «اولی را که برگزار کردیم بعد هر سه ماهی یکبار، تکرار کنیم.» گفتم: «مثل اینکه آرزوی مشترک داریم.»
روز مراسم شد. گفته بودم بچه‌ها و خانواده‌هایشان زودتر بیایند که تمرین کنیم تا اضطرابشان کم شود. داشتیم آماده می‌شدیم برای شروع. یکی یکی به بچه‌ها آقای دهباشی را معرفی می‌کردم. بچه‌ها با او صحبت می‌کردند و عکس می‌انداختند. و لبخند دهباشی در تمام این لحظات بر لبانش جاری بود. از دور صدا زد: «زین‌العابدین! بیا اینجا.» رفتم نزدیک. با دست نشان ‌داد دخترها را و به من ‌گفت: «این سیمین دانشور آینده است، این فروغ آینده است.» پسرها را اشاره می‌کرد: «این احمد محمود بعدها است. اون دولت‌آبادی بعدا است.» از بودن بچه‌ها، دهباشی بیماری کهنه آسم از یادش رفته بود.
علی دهباشی خودش مجری همه شب‌های بخارا بوده‌. آن شب وقتی پشت میکروفون آمد گفت: «اولین‌بار است که می‌خواهم بنشینم و فقط مخاطب باشم و بشنوم.» و نشست و شنید.
خلاصه‌ای از شب‌های بخارای سال‌های گذشته برای بچه‌ها پخش شد که در آنها دکتر موحد را دیدند، شجریان را، توران میرهادی و سایه و شفیعی‌کدکنی و دولت‌‌آبادی را دیدند. شایگان و سیمین بهبهانی را دیدند. آنها را دیدند در همان‌ جایگاهی که خودشان متن می‌خواندند. کودکان و نوجوانان نویسنده و شاعر، جغرافیای فرهنگی سرزمینشان را تجربه کردند.
کرونا شد و برنامه‌های بعدی ماند. اما دو ماه پیش که صحبت می‌کردیم گفت: «شب‌های بخارا هم آنلاین شده. شب دوم را با بچه‌ها آنلاین برگزار کن.»
آقای دهباشی مهربان ما، من به بچه‌هایی که آن شب بخارا آمده‌بودند اعلام نمی‌کنم که بیمارستان رفته‌ای چون قلبشان غمگین می‌شود. اما شوق آن بچه‌ها و بچه‌هایی که در شب دوم تجربه‌های نوشتن خلاق با نوشته‌هایشان خواهندآمد شفای توست. زودتر از بیمارستان بیا تا فراخوان شب دوم را در نیمه‌شب‌های بی‌خوابی‌هایمان هماهنگ کنیم. زودتر بیا که قول داده‌ایم به بچه‌ها. نویسندگان آینده بخاراها منتظرند. زودتر بیا کار زیاد داریم آقای دهباشی.
هم‌آرزویت
علی‌اکبر زین‌العابدین

یک نگرانی بزرگ در ادبیات

یک نگرانی بزرگ در ادبیات

🔻گفت‌وگوی ایسنا با علی‌اکبر زین‌العابدین

🔸علی‌اکبر زین‌العابدین مسئله زبان و روایت در داستان‌های کودکان و نوجوانان، دانش نویسنده و نحوه مواجهه با ترجمه را از عوامل موثر در خلاقیت در نوشتن کتاب‌های کودک و نوجوان می‌داند. او همچنین نپذیرفتن و دیر پذیرفتن نوآوری توسط جامعه ادبی را یک نگرانی بزرگ توصیف کرد.

🔹این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا درباره عقایدی مبنی بر نبود و یا کمبود خلاقیت در نوشتن ادبیات کودک و نوجوان، اظهار کرد: یکی از مسائل خلاقیت را مسئله زبان و روایت می‌دانم؛ در کتاب ایرانی زبان و روایت مهم است. مهم است که انتخاب و چینش کلمات و ریتم جملات به زبان امروز و زبان کودکان نزدیک باشد. بسیاری از قصه‌هایی که به دست ما می‌رسد، ایده‌شان خلاقانه است اما زبان کتاب خلاقانه نیست و از کلیشه‌ها، کلیشه‌های خود نویسنده یا تقلیدی از آن‌چه در زبان کتاب‌های پیشین بوده، پیروی می‌کنند.

🔸او با بیان این‌که در انتخاب اسم و عنوان شخصیت‌ها هم کلیشه وجود دارد، گفت: زمانی که برای خردسالان از زبان حیوانات داستان می‌نوشتند کاراکتر مرغابی خانم یا آقا جغد بود، هنوز هم مرغابی خانم و آقا جغد نوشته می‌شود. می‌توان ترکیب‌های تازه‌ای پیدا کرد. حتی اگر کهنه هم نباشند چون زیاد تکرار شده‌اند، کودک پس‌شان می‌زند.

🔹 زین‌العابدین در ادامه افزود: بخشی از خلاقیت هم به پیشینه دانش نویسنده مربوط می‌شود. ما در دورانی زندگی می‌کنیم که تنوع کتاب‌های کودک و نوجوان خیلی بالا رفته و بیشترشان را هم مدیون کتاب‌های ترجمه هستیم. زمانی که تنوع زیاد می‌شود ما باید به موضوعات متنوع‌تری فکر کنیم؛ موضوعی که فکر می‌کنیم نیاز مخاطب امروز ماست، چه از بعد روان‌شناسانه، چه بعد فلسفی و چه نگاه کودک به جهان و چه از بعد سرگرمی‌سازی. در چنین حالتی من نویسنده نیاز به دانش دارم و صرفا دانش ادبی در شکل‌دادن به ایده و خلاقیت در زبان و روایت کافی نیست. من دانش عمومی را جزء ابزار اولیه نوشتن می‌دانم زیرا خلاقیت در دانش بهتر شکل می‌گیرد؛ زمانی که نویسنده مفاهیم مختلف را عمیق‌تر ببیند می‌تواند ایده‌هایش را خلاقانه‌تر کند و از حالت دم‌دستی فراتر برود.
🔸نویسنده «از کفش حلزونی تا حمام اتوماتیک» و «جناب نارجی» سپس بیان کرد: مسئله دیگر نوع مواجهه ما با کتاب‌های ترجمه است که تعدادشان هم زیاد است. مخالفتی با ترجمه ندارم و اتفاقا موافق آن هم هستم. اما چند رویکرد مختلف به این مسئله داریم، برخی می‌گویند این‌ها خواندن ندارد زیرا نگاه ما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و نویسنده ایرانی باید کار خود را بکند بنابراین نتیجه این می‌شود که من نمی‌دانم چه تجربیاتی دارد در ادبیات کودک و نوجوان اتفاق می‌افتد و کاملا بی‌خبرم. مواجهه دیگر، مواجهه مقلدانه است، چند کتاب ترجمه موفق را می‌بینیم و سعی می‌کنیم شبیه‌سازی کنیم اما فقط جغرافیا، تکیه کلام‌ها و سنت‌ها را ایرانی می‌کنیم که به تنهایی جواب نمی‌دهد زیرا نمونه بهترش را قبلا یک خارجی نوشته است و ما می‌شویم دست دوم و مخاطب دست ما را می‌خواند. مواجهه سوم این است که مدل را پیدا کنیم. مثلا الان کتاب‌های تصویری طرفداران بسیاری دارد و ما باید ببینیم چه مدل‌هایی از این‌ها قابل استخراج است، آن‌ها را کشف کنیم و آن وقت می‌توانیم بر اساس آن مدل نگاه و سوژه خودمان را شکل دهیم. پیدا کردن مدل هم چند نوع دارد؛ بخشی به هم‌اندیشی نیاز دارد و نیازمند فعالیت گروهی نویسندگان و تجزیه و تحلیل داده‌هاست و بخشی هم محصول تجربه شخصی است.

🔹زین‌العابدین درباره این‌که آیا خلاقیت حد و مرزی دارد یا نه اظهار کرد: خلاقیت هیچ و حد و مرزی ندارد. خلاقیت یعنی هر لحظه طرحی نو درانداختن اما حدود خلاقیت در ادبیات و کتاب آن‌جایی است که از آن طوری استفاده کنیم که در ساختار خود موفق شود. مثلا قصه‌ای را می‌خوانید که خیلی خلاقیت دارد اما این خلاقیت در قصه جمع نشده و ساخت قصه و شخصیت‌پردازی آن مسئله دارد. شخصیت داستان کار خلاقانه انجام می‌دهد اما گاهی این خلاقیت نمی‌تواند به انسجام شخصیت منجر شود. هر چیزی از او سر می‌زند و با منطق جور درنمی‌آید. هر شخصیتی برای نویسنده یک شناسنامه دارد و خواننده می‌تواند حدس بزند این شخصیت کجا عصبانی می‌شود و کجا خوشحال و اگر شخصیت برای نویسنده مشخص نباشد خلاقیتی در دیالوگ‌ها و رفتار می‌گذارد که انسجام ندارد و بهانه‌اش این است که دارم خلاقیت به خرج ‌می‌دهم. این را خواننده باور نمی‌کند زیرا منطق داستانی با وجود خلاقانه بودن ایده می‌لنگد. سخت‌ترین کار خلاقه این است که خلاقیت در منطق داستان بگنجد و باگ نداشته باشد.

خاطره ساده را چگونه باید گفت تا اثر بگذارد؟

خاطره ساده را چگونه باید گفت تا اثر بگذارد؟

🔹خاطره ساده را چگونه باید گفت تا اثر بگذارد؟من سال‌های سال است که فوتبالی نیستم. سال‌های سال بود که فکر می‌کردم در دنیای من فقط انسان‌هایی از جنس دیگر‌ حرفی برای گفتن دارند.

🔸همین پارسال بود قبل از کرونا. از بلوار کاوه رسیدم اندرزگو تا دوربرگردان اول را بپیچم. مربی‌ام یاد‌ داده بودم که ماندنی‌ترین درس‌هایت را از موقعیت‌هایی بگیر که به چشم کسی نمی‌آید. پیغامت را از کسی دریافت کن که هیچ انتظارش را نداری. دوربرگردان را پیچیدم و ترافیک ماشین‌ها قفل شد. نتوانستم جلوتر بروم. از پشت، هجوم بوق‌های بی‌صبر و حوصله بودند. اتومبیل جلوی من نه که خلاف دور بزند، اما ترافیک و پارک‌ دوبله‌های‌ پدر و مادرها که رفته‌بودند بچه‌ها را از مدرسه بیاورند، ناچارش کرده بود عرض بلوار را عقب برود و جلو برود تا عبور کند. اتومبیل گران‌قیمتی بود. راه را بند آورده بود. بوق ماشین من معمولا پرحوصله است. ده‌ثانیه یا بیست‌ثانیه شد. اتومبیل خوش‌رنگ داشت آزاد می‌شد از مخمصه که ما اتومبیل‌های پشت‌سر را هم برهاند از گره خیابان. همان لحظه راننده‌ مشهور مرکب خوش‌رنگ، برگشت سمت من که نزدیک‌ترینش بودم. ریش بلند داشت و پیرزنی چادری کنارش. خوب خوب معلوم بود از چشمان قبراغش که داشته توی آن پیچ‌وتاب‌دادن ماشینش در آن مخمصه، با پیرزن کنارش حرف می‌زده. گل می‌گفته گل می‌شنفته. برگشت سمت من، شیشه را داد پایین. خم شده بود روی فرمان که دیدش بهتر باشد. یک دستش فرمان را فرفره می‌چرخاند، دستی که شیشه را داد پایین، آمد بالا روی پیشانی‌اش، تعظیم کرد که حلال کن و پلک‌هایش را با تواضع کامل باز کرد و بسته کرد. حرفی نزد. داشت حرف‌های پیرزن کنارش را گوش می‌کرد. شاید نخواست کلام پیرزن را خط بیندازد. دورش کامل شد. به جلو راه افتاد. همان دست چپ روی پیشانی را از ماشین بیرون آورد و از پشت سلام داد که دوباره حلال کنم.
علی‌آقای انصاریان، حلالِ حلال.
شیر «ننه‌علی» حلال‌ترت.
پیغام دریافت شد.

«موضوعیت» کتاب مهم است؛ نه ابزار آن

«موضوعیت» کتاب مهم است؛ نه ابزار آن

🔻«کتاب‌خواندن در فضای مجازی»

🔹در نشست «کتاب‌خواندن در فضای مجازی» که عصر روز سه‌شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ به صورت مجازی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد، علی‌اکبر زین‌العابدین با اشاره به مشکلات کتاب‌های چاپی در ایران گفت: هیچ ابزاری مقدس نیست. سال‌ها پیش از اختراع صنعت چاپ، ما چگونه می‌خواندیم؟ مثلا از روی سنگ‌نوشته‌ها. بعد صنعت چاپ آمد و کاغذ تولید شد. مسئله این است که پیامی منتقل شود. ابزارها در حال گسترش هستند. این «موضوعیت» کتاب است که مهم است؛ نه ابزار آن. در حال حاضر استفاده از ابزارهای نوین مطالعاتی به بسیاری از نویسندگان مشهور این امکان را می‌دهد تا در زمان‌های مختلف مثلا هنگام رانندگی یا حتی خوابیدن بتوانند کتاب بخوانند. بنابراین مطالعه چه با استفاده از ابزار کتاب‌های واقعیت افزوده یا ((AR و چه با بهره‌گیری از تکنولوژی واقعیت مجازی (VR) نقش‌شان در حد ابزار است و بسیاری از حرف‌های امروز ما در این زمینه برای ۴ یا ۵ سال دیگر خنده‌آور است. به عبارتی در سال‌های آینده هوش مصنوعی چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد عرصه کتاب و کتاب‌خوانی می‌شود و آن وقت نمی‌توانیم به بچه‌ها بگوییم چرا کتاب کاغذی نمی‌خوانند. در آن زمان بدون شک سوال‌ها، خلاقیت‌ها، زبان و… در آن فضا بلوایی به پا می‌کنند و ما باید خود را برای آن روزها آماده کنیم. به‌ویژه که تکنولوژی VR می‌تواند تمامی متن کتاب را تحت تاثیر قرار دهند چون خوانندگان را به‌گونه‌ای وارد سرزمین کتاب‌ها می‌کند و در آنجاست که کتاب‌های صوتی اصلاً رنگ و مزه‌ای ندارند.
🔸این محقق تصریح کرد: من در مورد مروجان کتاب که به مناطق مختلف می‌روند، باید بگویم که اعتماد به نفس بعضی از آن‌ها با شرایط جدید کرونایی پایین آمده است. چون معتقدند پیش‌تر با کمک نقاشی و اسباب‌بازی‌ها می‌توانستند بچه‌ها را به کتاب علاقه‌مند کنند اما، الان این امکان از آن‌ها گرفته شده است. ولی اگر ۴میلیون از ۱۲میلیون کودک و نوجوان امروزی را که امکان دسترسی به ابزارهای هوشمند را ندارند، کنار بگذاریم، اتفاق خوبی افتاده است. یعنی در مقابل این عده از مروجان، مروجانی هستند که فضای فعلی سبب افزایش اعتماد به نفس‌شان شده است و با بهره‌گیری از نرم‌افزارهای هوشمند فعلی، راه‌های تازه‌ای را برای علاقه‌مند کردن بچه‌ها به کتاب و از گسترش ارتباط با آن‌ها پیدا کنند. آنلاین‌شدن مطالعه در فضای کرونایی امروز تعامل خوبی را با نوجوانان ایجاد کرده است. علاوه بر این نوعی عدالت آموزشی را نیز رقم زده است. چون در حال حاضر هر شهروندی، ساکن هر نقطه‌ای از ایران و جهان می‌تواند در کارگاه‌های آنلاین حاضر شود و سوال‌های جدیدی را، با موضوع‌های تازه‌تری دنبال کند. این موضوع باعث می‌شود کتاب‌خوانی نیز جای مناسبی برای خود داشته باشد. برخی کتاب‌ها در برخی از شهرها بیش‌تر مورد استقبال قرار می‌گیرند و این جالب است؛ حتی برای من آموزگار.

🔹زین‌العابدین همچنین گفت: فضای کرونایی امروز به هیچ وجه با حال و روز بچه‌ها هماهنگ نیست. اما، در این شرایط می‌توان روزنه‌هایی برای آنان باز کرد. کرونا باعث شده است تا بچه‌ها نه تنها به لحاظ فیزیکی که حتی از نظر تنفسی نیز با مشکل مواجه باشند چرا که آنان ناگزیرند پیوسته در اماکن عمومی ماسک بر صورت بزنند اما در این شرایط ما، در فضای مجازی آنقدر تولید نداریم که بتوانیم پاسخ‌گوی نیازهای آنان باشیم. درحالی‌که بسیاری از ناشران در همین مدت به الکترونیکی کردن تولیدات‌شان پرداخته‌اند و امید است در نمایشگاه کتاب سال آینده کتاب‌های الکترونیکی زیادی در اختیار بچه‌ها قرار گیرد.

آیا نوجوان‌ها «ایستگاه» ما را گرفته‌اند؟

آیا نوجوان‌ها «ایستگاه» ما را گرفته‌اند؟

🔸همین چندروز پیش، پسر چهارده‌ساله در یکی از مناطق مرفه‌نشین تهران،‌ توی اتاقش پشت لپ‌تاپش بوده‌. کلاس مجازی مدرسه. دکتر در را باز می‌کند. دکتر، پزشک متخصص، پدر این پسر است. دکتر می‌بیند پسرش همزمان با گوشی‌اش مشغول بازی آنلاین است. سر صبح، دکتر هجوم می‌برد، گوشی گران‌قیمت پسر را به دیوار می‌کوبد و بعد تا می‌خورد پسرش را می‌زند. لت‌وپارش را رها می‌کند وسط اتاق و صدای هوار بدوبیراه‌هایی هم که نثارش کرده در اتاق جا می‌گذارد. دکتر در را می‌کوبد و می‌رود برای علاج بیماران.
ماجرا را یکی از معلمان این بچه تعریف کرد. گویا دکتر از خیلی چیزها خبر نداشته. حالا من بقیه‌اش را هم لو می‌دهم خیال همه تخت شود:
بچه‌های ما گاهی همزمان در کلاس درس با دوست‌هایشان چت می‌کنند، آنلاین بازی می‌کنند، می‌خوابند و ساعت کوک می‌کنند تا در زمانی که می‌دانند معلم سروقتشان می‌آید بیدار شوند. گاهی کلاس را از زیر پتوی خواب شروع می‌کنند. بچه‌های ما گاهی با هم گاوبندی می‌کنند به جای هم حاضری می‌زنند با هزار فوت و فن دیجیتالی که بلد هستند و ما بلد نیستیم. آنها گاهی موقع آزمون معلم با یک وسیله هوشمند دیگر به هم تقلب می‌رسانند، نمره خوب می‌گیرند و از پشت به ما لبخند می‌زنند. آنها گاهی بهانه دارند که «امروز نت ما ضعیف است»، «دستگاه ما میکروفونش قطع شده»، «صداتون رو نمی‌شنویم آقا… نمی‌شنویم خانوم!» و ما را ایستگاه می‌کنند و می‌روند. بچه‌های ما کارهای دیگری هم این وسط برایشان پیش می‌آید که بپیچانند.
«ما (بلانسبت) سگ‌دو می‌زنیم، پول درمی‌آوریم که تو فلان‌شده توی کلاس بازی کنی؟! چت کنی؟! فکر کردی ما نمی‌فهمیم! کور خواندی.»
آره کور خوانده. این همان بچه ماست که تا قبل از کرونا تا دوساعت سرش توی گوشی و بازی بود می‌گفتیم چشمت را بردار کور می‌شوی. حالا هفت هشت ساعت باید به زور بنشیند پشت همان کورشده که درس گوش کند. این همان نوجوان است که قبلا با دوستانش سینما و پاساژ و پارک وعده می‌کردند، بیخودی می‌خندیدند، رازهای مگو می‌گفتند، ورزش می‌کردند، کافی‌شاپ و مهمانی می‌رفتند، تولد می‌گرفتند، می‌زدند می‌رقصیدند.
حالا حبس شده‌اند در گوشه اتاق که اسمش همه چیز است جز اتاق خواب! ما می‌توانیم زندان‌بانش باشیم می‌توانیم باغبانش باشیم.

🔹خلاصه این روزها را یادشان می‌ماند دکترجان!
این آزمون سخت دوران ماست؛ آزمون «نوجوان‌پروری» در اتاق بسته. مجازی هم نیست. واقعی واقعی است. بچه‌ها که در آزمون‌های آنلاین به هم تقلب می‌رسانند، من و تو را بگو که نمی‌دانیم از روی کدام دست تقلب کنیم!

نامه‌‌ بابالنگ‌درازی‌ام به نیکوکاران مدرسه‌ساز

نامه‌‌ بابالنگ‌درازی‌ام به نیکوکاران مدرسه‌ساز

🔸مدرسه‌ساز عزیزم،
من دختر دبیرستانی نیستم، یک مرد چهل‌ساله‌ام، معلم و نویسنده بچه‌هایی مثل جودی ابوت. دوست دارم نامه‌ام را مثل جودی ابوت شروع کنم و مثل جودی هم به پایان ببرم. من برای تو می‌نویسم که بابالنگ‌دراز یا یک مامان‌لنگ‌دراز خیلی مهربان هستی. لطفا بهت برنخورد. چون «بابالنگ‌دراز عزیز»، نماد همه انسان‌های عزیزی است که دست یک کودک بازیگوش بااستعدادی که توانایی مالی ندارد یا بی‌سرپرست است می‌گیرند تا راحت به مدرسه‌ای خوب برود.

🔹مدرسه‌ساز عزیزم، من فکر نمی‌کنم مدرسه‌ها هیچ‌وقت به حالت مدرسه‌های قبل از کرونا برگردند. چه کرونا اتفاق می‌افتاد چه نه، مسیری است که باید برویم. به سوی مدرسه‌هایی که همه‌ی روزها بچه‌ها کنار هم نخواهند بود اما در مدرسه هستند. چقدر پیچیده دارم می‌نویسم! شاید دارم روزگار نه چندان دور هوش مصنوعی را هم می‌بینم. زمانه‌ای که با اشاره یک انگشت در محیط چندبعدی یک مدرسه، خودت را احساس کنی. اصلا مثل واقعیت مجازی(vr) که عینکی را می‌بندی و خودت را میان صدهزارنفر تماشاچی فوتبال می‌بینی که همزمان داری با آنها برای تیمت جیغ و داد می‌کشی. یا در یک دشت سرسبز خودت را ببینی که دستانت در آن عالم مجازی دستان تو نیستند اما دستان خودت هستند که برگ‌ها را لمس می‌کنند. مدرسه‌های آینده همین خواهند بود. بچه‌ها و معلم‌ها هم را می‌بینند بدون آنکه جسمشان کنار هم باشد. اصلا همین نرم‌افزارهای ساده. بچه‌های ما امروز از هم دور هستند اما آنها که وسیله‌ی هوشمند دارند و معلم و مدرسه‌شان کاربلد هستند و می‌توانند از این امکانات به تنوع و جذابیت آموزشی کمک کنند قطعا می‌توانند کیفیت یادگیری را بالا ببرند. بعد از این وقتی مدرسه‌ها از ضعف نرم‌افزاری به نقطه‌ی قوت برسند، شاید بچه‌ها فقط برای کنار هم بودن و اجتماعی شدن و برخی کارهای خاص در مدرسه حضور پیدا کنند.
🔸مدرسه‌ساز عزیزم،
اگر تو و بابالنگ‌درازهای دیگر نبودید، هزاران مدرسه‌ای که بچه‌های ما در آن درس خوانده‌اند هم نبودند. فقط خواستم به تو بگویم هنگامه‌ای که در آن هستیم زمان ساخت مدرسه‌های فیزیکی با آجر و تیرآهن و سیمان نیست. امروز مدرسه یعنی آموزش از راه دور.
کرونا چه واکسنش بیاید چه کلا جمع کند و برود، گریزی از این شیوه‌ی آموزش نیست. این شیوه‌های آنلاین هم خواهند ماند و گسترده‌تر خواهند شد. تو بهتر می‌دانی با قیمت‌های امروز، ساخت یک مدرسه‌ی آجری در شهرستان‌ها با 200 نفر ظرفیت به طور متوسط دومیلیاردتومان خرج برمی‌دارد. در حالیکه امسال کمتر بچه‌ای می‌تواند در این محیط گران‌قیمت حضور پیدا کند. امروز با حدود دومیلیون‌تومان می‌توانی یک کودک را به یک تبلت مجهز کنی و او را به مدرسه ببری. امروز با تولید محتوای آموزش‌های هوشمند و ویدیویی و تعاملی فقط با صرف چندمیلیون‌تومان می‌توانی تا بی‌نهایت دانش‌آموز را در آن مدرسه‌ای که آجر و سیمان ندارد تا سال‌ها جای بدهی. می‌توانی نام عزیز از دست‌رفته‌ات که برای زنده نگه‌داشتن یاد او خیر می‌کنی روی صفحه‌ی هوشمندش نقش کنی تا آن دانش‌آموز هم بداند که می‌شود «غم‌ بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد.»

🔹مدرسه‌ساز عزیزم، نمی‌خواهم بگویم مدرسه‌ی حضوری کاملا برچیده خواهد شد اما حتی اگر علم و تکنولوژی تصمیم گرفته باشند پیشرفت خود را متوقف کنند و در همین نقطه بایستند و اگر کرونا هم از قبل تضمین داده باشد که تا پایان سال تحصیلی جدید بیشتر نخواهد ماند و از سال بعد همه‌ی بچه‌ها بروند مدرسه‌هایشان، همین چندماه پیش‌رو بیشتر از چهارمیلیون فرزند من و شما هیچ آموزشی نخواهند دید چون ابزار هوشمند دو سه میلیون‌تومانی ندارند. امسال خیلی از کلاس اولی‌ها نمی‌توانند الفبا بیاموزند و این یعنی هیچ‌وقت نمی‌توانند کتاب بخوانند. و تو که مدرسه‌ساز هستی بهتر از هر کسی مانند من می‌دانی که هر کودکی در هر پایه‌ای هست انگار کلاس اولِ پایه‌های بعدی است. یعنی هر کسی ابزار هوشمند ندارد در مدرسه نیست و هر کسی در مدرسه نیست الفبای درس‌های سال بعدش را فرانخواهد گرفت و این حلقه‌ای که جا افتاده است بعدا در هیچ مدرسه‌ی حضوری با آجر و سیمان هم جبران نخواهد شد. چون نمی‌توانیم چندمیلیون بچه را به خاطر اینکه ابزار هوشمند نداشته‌اند مردود اعلام کنیم.

🔸مدرسه‌ساز عزیزم، امروز می‌توانی با هزینه بسیار کمتر از ساخت یک مدرسه آجری و با سرعت بسیار بیشتر در هر خانه یک مدرسه بسازی.
مدرسه‌ساز عزیزم
«تمام دلخوشی دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم.»

دوستدار تو
علی‌اکبر زین‌العابدین
عضو کوچک پویش مدرسه برای همه

هشدار! این ۴ میلیون دانش‌آموز را دریابید

هشدار! این ۴ میلیون دانش‌آموز را دریابید

پویش ملی برای دانش‌آموزانی که به ابزار هوشمند دسترسی ندارند

🔶گفت‌وگوی علی‌اکبر زین‌العابدین، نویسنده کودک و کارشناس آموزش با روزنامه شهروند

🔹پویش جمع آوری تبلت راه انداخته است با کمک یک گروه ترویج کتابخوانی. از چند روز پیش بود که تصمیم گرفتند برای دانش‌آموزان بدون ابزار هوشمند کاری کنند اما خبر تلخ مرگ محمد در دیر بوشهر مصمم‌ترشان کرد. می‌گوید: «خبر تلخ دیر بوشهر تبرها زد بر جان ما.»

🔸به گزارش ایسنا، «شهروند» در ادامه نوشت: علی‌اکبر زین‌العابدین، روانشناس و نویسنده کودک و نوجوان و معلم کارشناسی آموزش‌وپرورش وقتی در جریان مشکلات دانش‌آموزان در شبکه شاد به‌واسطه نداشتن گوشی و تبلت قرار گرفت، تصمیمش را گرفت. او با به راه انداختن یک پویش با کمک بزرگان تعلیم و تربیت، اساتید ادبیات کودکان و نوجوانان، بزرگان فرهنگ و هنر و همچنین جمعیت هلال‌احمر که می‌تواند افراد بی‌بضاعت را شناسایی کند، می‌خواهد به دانش‌آموزان محروم از گوشی و تبلت کمک کند.

🔹او گفت: «حدود ۳‌ میلیون و ۲۵۵‌ هزار دانش‌آموز ما به دلیل عدم دسترسی به تبلت امکان استفاده از فضای فناوری را ندارند که این دانش‌آموزان در همه استان‌های کشور حضور دارند اما بیشترین تعدادی که به تبلت دسترسی ندارند در استان سیستان‌وبلوچستان هستند. این آمار را معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش‌وپرورش گفته بود. به این تعداد، دانش‌آموزان‌ اتباع هم اضافه می‌شود که در کل حدود ٤‌ میلیون نفر از تحصیل بازمانده‌اند.»
@azein0labedin
🔸او افزود: «پیش از این، با یک و نیم‌ میلیون تومان می‌شد یک تبلت در اختیار دانش‌آموزان قرار داد اما با افزایش قیمت، تبلت‌های ساخت ایران به قیمت دو و نیم‌ میلیون تومان باید خریداری شود؛ گوشی و تبلت‌هایی که تنها دو کارخانه ایرانی آن را می‌سازند و ظرفیت تولید خیلی محدودی دارد. این در حالی است که برای خرید تبلت با مارک‌های خارجی هم باید بیش از ٥ یا ٦‌ میلیون تومان هزینه شود. پس امکان این خرید هم وجود ندارد. نداشتن ٤‌ میلیون دستگاه تبلت یا گوشی یعنی بازماندن از تحصیل. در واقع این دانش‌آموزان اسم محصل را دارند اما رسمش را ندارند. البته مابقی محصلان هم وضع بهتری ندارند؛ مثل دانش‌آموزانی که به دلیل فراهم‌نبودن بسترهای اینترنت امکان استفاده از آموزش مجازی را ندارند که بیشتر در مناطق روستایی دورافتاده و مناطق عشایری هستند. حتی در خانواده‌هایی که تنها یک گوشی وجود دارد و تعداد فرزندان زیاد است، معمولا گوشی را بچه بزرگ‌تر استفاده می‌کند و بچه‌های کوچک‌تر دیگر به گوشی و تبلت دسترسی ندارند. این یعنی تنش دوم؛ تولید خشم. ١٥‌ میلیون دانش‌آموز دبستانی وجود دارد که حدود یک‌سوم از آنها به گوشی و تبلت دسترسی ندارند. شاید خیلی از این دانش‌آموزان عاشق درس و مدرسه نباشند ولی این محرومیت را به رخ می‌کشند. ضعف و ناامیدی هم به دنبال این محرومیت و خشم وجود دارد. ارتباط با معلم هم به‌واسطه این روزهای کرونایی و پروتکل‌های وزارت بهداشت که چاره‌ای هم نیست، به صفر می‌رسد. هفته‌هایی هست که حتی یک روز هم در کلاس درس حاضر نمی‌شوند و این از تبعات نداشتن گوشی و تبلت است. با این اوضاع پایه‌های تحصیلی از این ٤‌ میلیون عبور می‌کند. شاید این دانش‌آموزان به کلاس‌های بالاتر بروند اما سواد پایه‌ای خیلی ضعیفی دارند که همین موضوع باعث فرار از مدرسه و ترک تحصیل می‌شود. گفته می‌شود که تلویزیون هم مرجع خوبی برای تدریس و آموزش به دانش‌آموزان است اما ٥٠‌ درصد دانش‌آموزان ما دوزبانه‌اند که تعداد زیادی از آنان در مناطق مرزنشین و محروم زندگی می‌کنند و فارسی را خوب نمی‌دانند. سر کلاس‌ها معلم‌ها به زبان مادری گویش دارند اما استفاده از تلویزیون این امکان را برایشان حذف می‌کند و آموزش را سخت‌تر.»

🔹این نویسنده در ادامه می‌گوید: «حالا پیشنهاد من، این پویش مردمی است. نیازمند اطلاعات دقیقی هستیم که بدانیم بضاعت خط تولیدمان چقدر است. باید واقع‌بین بود. باید دست به کار شد و این پویش مردمی را به جد دنبال کرد. در واقع باید موازی‌کاری‌ها شناسایی شود تا در راستای هم پیش برویم و دوباره‌کاری نشود. این مسأله را باید حل کرد تا تبدیل به یک فاجعه دیگر از جنس محمد موسوی‌زاده در دیر بوشهر نشود.»

🔶سه‌شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹