photo_2025-01-18_13-25-15

سخنرانی علی‌اکبر زین‌العابدین در مراسم رونمایی و نقد کتاب «نوجوانی؛ نگاه نو» نشر کرگدن

کتاب «نوجوانی؛ نگاه نو» جستارهایی است درباره نوجوانی و از معدود کتاب‌هایی که پدیدآورندگانش همه ایرانی‌اند.
بیشتر منابع خواندنی ما در باب نوجوانی، ترجمه‌هایی از کتاب‌های قدیمی و جدید از کشورهای دیگرند.
نوجوان ایرانی ضمن اینکه در جهان اینترنت می‌زید، اما نگرش و زیست منحصربفرد خودش را هم دارد. او محصول و جاری در جامعه‌ای است شبه مدرن که از سنت به مدرنیسم و همزمان پست‌مدرنیسم در حرکت است.
بنده نیز از مولفان این کتاب هستم که ویژگی‌هایی را در تعریف نوجوانی برشمرده‌ام.
آنها که می‌خواهند نوجوانی را از دیدگاه نظریه‌پردازان ایرانی بشناسند و کتابی دست بگیرند که ساده‌خوان و زودیاب باشد، این مجموعه جستارها را پیشنهاد می‌کنم. برای والدین، معلمان، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان، تولیدکنندگان محتوا و …

یازده متن این کتاب هر کدام در چند صفحه کوتاه به نگارش درآمده‌اند و هیچ نوع ترتیب و تقدمی هم ندارند و خواننده می‌تواند از هر جای کتاب که خواست، شروع کند.
نوجوانی از چند منظر گوناگون در این کتاب دیده شده است: تعریف نوجوانی، جامعه‌شناسی، علوم مغز و روان‌شناختی، تجربیات، تاریخ، آموزش و …

موسسه نوجهان به کوشش شبنم صفایی این کتاب را جمع‌آوری کرده و انتشارات کرگدن آن را به چاپ رسانده است.

در مراسم رونمایی این کتاب، نظرهای تازه‌ام را درباره نوجوانی گفتم و همچنین معرفی شاخص‌های این مجموعه.

لینک ویدیوی کامل سخنرانی علی‌اکبر زین‌العابدین در مراسم رونمایی و نقد کتاب «نوجوانی؛ نگاه نو» نشر کرگدن

سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
فرهنگان پاسداران

Capture-1

نوجوانی؛ نگاه نو

کتاب نوجوانی؛ نگاه نو

جستارهایی در باب نوجوانی

نوجوانی در بسیاری از فرهنگ‌ها مفهومی متأخر و جدید است. در هر کجا که کودک پس از بلوغ در معرض پذیرش نقش‌های اجتماعی قرار گیرد و یک‌شبه تبدیل به بزرگسالی شود که انتظارات فراوانی از او می‌رود، وقفه‌ای به نام «نوجوانی» میان کودکی و بزرگسالی تعریف نشده است. اما یافته‌های عصب‌شناسان از نقش تعیین‌کنندۀ نوجوانی در روند تکامل مغز حکایت دارند. پدیدۀ نوظهور «نوجوانی کش‌آمده» نیز باعث شده است امروزه نوجوانی بازه‌ای حدود 10 تا 23سالگی را شامل شود و در کانون توجه بسیاری از محققان قرار گیرد.

در تقابل با رویکردهایی که نوجوانی را دورۀ بحران یا گذار می‌پندارند، و در این نکته مشترک‌اند که باید هرچه سریع‌تر و با کمترین آسیب از این دوره گذر کرد، رویکردهای دیگری هم هستند که با اعتماد به انسان و مراحل رشد او، نوجوانی را «سن فرصت‌ها» قلمداد می‌کنند و بر ظرفیت‌های منحصربه‌فردی تأکید دارند که اوج شکوفایی‌شان در سال‌های نوجوانی است. کتاب ادواری «نوجهان» دفتر نخست خود را به جستارهای بیش از ده کارشناس از حوزه‌های مختلف اختصاص داده است تا نگاه آنان را به پدیدۀ چندوجهی و پیچیدۀ نوجوانی منعکس کند.

مراحل خرید:

1- وجه مذکور را به شماره کارت 6465-9335-2910-5022 به نام علی‌اکبر زین‌العابدین (بانک پاسارگاد) واریز کن.

2- تصویر رسید واریز را به شماره 2508674-0991 واتس‌اپ یا تلگرام کن.

3- فرم زیر را تکمیل و روی «ارسال» کلیک کن.

4- حالا منتظر باش تا همکاران ما حداکثر تا 24 ساعت پس از ارسال تصویر فیش واریزی دسترسی شما را میسر کنند.

*چنانچه در فرایند خرید به مشکلی برخورد کردی به شماره ۲۵۰۸۶۷۴-۰۹۹۱ در واتس‌اپ پیام بده.

فرم سفارش کتاب:

نام و نام خانوادگی سفارش‌دهنده(ضروری)
YYYY slash MM slash DD
نام و نام خانوادگی تحویل‌گیرنده(ضروری)

حسرت

پدر موازی

منِ ۲۲ ساله، توی اتاق روی تختم با وحشت و چشمان گرد شده ایستاده‌ام. هنوز باورم نمی‌شود می‌خواهی من را بزنی. آینه قدی روی دیوار روبرو نصب است و من در تمام آن لحظات خودم را می‌بینم. عینکم را با دست چپم برداشته‌ام و دور از بدنم نگه داشته‌ام مبادا بشکند. تو سیلی‌ها را چپ و راست حواله‌ی صورتم می‌کنی. و فریاد می‌زنی دیگر حق ندارم به انجمن بروم. به نفس نفس می‌افتی. یک مشت محکم بر چانه ام. دنیا سیاه می‌شود. توی سیاهی هی پلک می‌زنم و عقب عقب می‌روم. یادم نیست کی و کجا خسته می‌شوی و دست می‌کشی. فقط می‌دانم تمام آن لحظات دارم می‌گویم بزن. محکم‌تر بزن. نمی‌خواهم ضعیف باشم. نمی‌خواهم خیال کنی می‌توانی با کتک وادارم کنی بگویم غلط کردم. من نسبت به آسیب بی‌حسم. درد را به آسانی تاب می‌آورم. این را همین اواخر فهمیده ام. 
قسمت دردناکش می‌دانی کجاست؟ این که کسی که دارد تو را بی‌رحمانه کتک می‌زند پدرت است. کسی که قرار بود تو از همه‌ی دنیا به او پناه ببری.
منِ ۲۵ ساله توی راهروی دادگاه نشسته‌ام. خیره به ساعت. کنار وکیلم. ساعت از ۹:۱۵ گذشته. من تقریبا مطمئن ام که پدرم دیگر نمی‌آید. تا ۹:۳۰ اما هنوز هر صدای پایی از راه پله مرا از جا می‌جهاند. حوالی ۱۰ است. هنوز نرفته‌ایم داخل. وکیل می‌پرسد آیا خبر دارم چرا پدرم نیامده. می‌گویم نمی‌دانم. اخیراً با او حرف نزده‌ام. ولی اگر می‌خواست بیاید خیلی قبل‌تر از این‌ها می‌آمد. پدرم وقت‌شناس‌ترین آدمی‌ست که می‌شناسم. گل از گلش می‌شکفد.
می‌گوید پس پدرت ویژگی‌های خوب هم دارد. توی دلم می‌گویم تا بخواهی. هزارتا. (دوستم مرضی می‌گوید حکایت فلانی حکایت گاو نُه مَن شیرده است. ماه است. یک دنیا خوبی می‌کند. اما با یک لگد کل سطل شیر را یله می‌کند.) من آنجا روی صندلی خشک دادگاه هنوز این ضرب المثل را نشنیده‌ام که به وکیل بگویم. فقط از دیکتاتور بودن بابام گفته‌ام. از کنترل‌گری‌اش. از بگیر و ببندهاش. از این که حالا هم خیال کرده می‌تواند به جای من برای ازدواجم تصمیم بگیرد. منِ 28 ساله توی یک گروه گفت‌وگو وسط بحث پیرامون این که آیا باید تمام اخبار جهان را دنبال کنیم یا نه. این که دانستن یا ندانستن قیمت سکه یا اخبار فلان جنگ چه تفاوتی به حال ما دارد؛ زبان باز می‌کنم و از کنترل‌گری می‌گویم. از این که وقتی آدم‌ها مضطرب و نگران‌اند، کنترل کردن چیزها، خبر گرفتن از چیزها یا حسِ این که می‌توانند چیزها را پیش‌بینی کنند بهشان آرامش می‌دهد. انگار این طوری چیزها را توی دست می‌گیرند. این طوری جهان جای امن‌تری می‌شود برای زندگی.
منِ 23 ساله را توی مدرسه سر کلاس درس می‌بینم که کم‌ترین بازیگوشی‌های یک دانش‌آموز را هم تاب نمی‌آورد. دلم می‌خواهد همه تمام حواسشان به من باشد. توی آن چند ثانیه بازیگوشی چه چیز مهمی را مگر از دست می‌دهند؟ پس چرا من طاقت نمی‌آورم و نمی‌گذارم کمی با پاک‌کنش ور برود و بعد به درس برگردد. پس چرا من تا داد نزنم یا او را به زور به کلاس برنگردانم، آرام نمی‌گیرم؟
توی دنیای خاکستری آدم‌های معمولی، دیکتاتورها همیشه برایم دیو سیاه بوده‌اند. موجودات بی‌شاخ و دم ولی هولناکی که با همه‌ی زندگی‌ات کار دارند و تا همه چیز را نبلعند، تا همه چیز را تحت کنترل نگیرند، آرام نمی‌گیرند. به نظرم آن‌ها هیولاهایی هستند که از آزار دادن دیگران لذت می‌برند. حالا وسط جلسه‌ی گفت‌وگو به حرف‌های خودم گوش می‌کنم و توی ذهنم چشمم به هیولای پدر می‌افتد که یک گوشه نشسته. نگاهم می‌ماند روی پسر بچه‌ی مضطربِ پشتِ هیولا.منِ 18 ساله توی مرکز کودک کار می‌کنم(مرکز نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست). با بچه‌ها کتاب می‌خوانیم. کاردستی درست می‌کنیم. پایان یکی از جلسات است و پسرها شاد و شنگول توی حیاط بزرگ مرکز مشغول فوتبال هستند. پسری که از بقیه بزرگ‌تر است، 13-14 ساله، نشسته لبه‌ی باغچه و جای تماشای بازی، فقط زل زده به روبه‌رو. نگاهش می‌کنم و غمش را را می‌بینم. یک نوجوان غمگین و ترسیده از آینده. از پس دبیرستان بر می‌آید؟ کسی او را کلاس کنکور می‌فرستد؟ به دانشگاه می‌رود؟ بقیه‌ی زندگی چه شکلی است؟ این که پدری نباشد که آدم به او تکیه کند چه شکلی است؟ شاید آمده‎‌ام اینجا تو را ببینم.
تلاش می‌کنم پشت سر هیولا، 15 سالگی پدرم را دقیق‌تر ببینم. آن عکس سه در چهارت برای مدرسه،آن پسرک کچل با کت و شلوار که مظلوم بودن از چشم‌هاش می‌ریزد. یتیم شدن با شش تا خواهر و برادر کوچک‌تر چه شکلی است؟ این که هم بی‌پدر باشی هم بخواهی توی 15 سالگی نقش بزرگ‌تر را بازی کنی چه شکلی است؟ مجبور می‌شوی شب‌ها به مدرسه بروی چون روزها یک نفر باید توی مغازه باشد. کسی باید باغ را آب بدهد. درخت ها را هرس کند. انارها را بچیند. رب انار بپزد. کسی باید خواهر نوزادت را وقتی مادر مشغول کارهاست نگه دارد. آچار فرانسه می‌شوی. زور می‌زنی همه چیز را ردیف کنی.
هر بار می‌گویم قشنگ‌‎‌ترین و سوزناک‌ترین لالایی‌ها را از پدرم وقت خواباندن برادرهام شنیده‌ام، چشم آدم ها از تعجب چهارتا می‌شود. چشم آشناها شش تا، شاید هم هشت تا.
من و تو تبدیل به دیوهای سیاه کنترل‌گر می‌شویم چون نگرانی و اضطراب توی آن لحظات می‌افتد به جانمان. چون کنترل کردن همه چیز تنها راهی است که برای آرام کردن خودمان بلدیم. تو ضبط صوت را به تلفن وصل می‌کنی و دوربین مدار بسته روی دیوارها جاساز می‌کنی. من به دانش‌آموزها تشر می‌زنم و برچسب‌های عروسکی عزیزشان را توی سطل آشغال می‌ریزم. تو رفتن من را به کوه و انجمن‌ها ممنوع می‌کنی. من حرف زدن دخترک را با بغل‌دستی‌اش.

چند ماه پیش توی جلسه وسط حرف‌های درمانگرم ناگهان فهمیده بودم او دختر دارد و سیل اشک‌هام جاری شده‌بود. آن لحظه توی حسرت و حسادت غرق شده بودم. گفته بودم:« آقای دکتر دارم به این فکر می‌کنم که اگر پدر دیگه‌ای داشتم زندگیم شکل دیگه‌ای می‌شد.» تو چی بابا؟ تو هم به این فکر می‌کنی که اگر پدر داشتی زندگی‌ات شکل دیگری می‌شد؟

پوستر

کارگاه نویسندگی خلاقانه راویِ‌ روان (برگزار شد)

درباره‌ی کارگاه‌های راوی روان

کارگاه‌های راوی روان، مشق و تمرین نویسندگی است برای هر کسی در هر سطحی از نوشتن. در این کارگاه‌ها بُرش‌هایی از زندگی خود را در قالب جستار روایی بازگو می‌کنیم. تمرین نویسندگی نه برای نویسنده‌شدن، بلکه برای تجربه‌‌ای متفاوت در زندگی. برای کسی که همیشه خواسته بنویسد، اما نمی‌دانسته چگونه.
«جُستار روایی» به متن‌هایی می‌گوییم که نویسنده یا راوی، متنی آزادانه را براساس زندگی واقعی خود شکل می‌دهد، طوری‌که خواننده احساس می‌کند یک داستان خوانده است. در جستارها نویسنده همزمان با روایتش از زندگی، دیدگاه‌ها و دریافت‌های درونی خود را نیز مستقیم ابراز می‌کند.

موضوع این دوره: بدن

بدن یا تن، مساله‌ای هم کاملا شخصی و هم کاملاً اجتماعی است. بدن ما بخشی جدی از هویت ما است. از کودکی تاکنون و تا لحظه‌ای که دنیا را ترک می‌کنیم. نوشتن از تاریخ بدنمان و آنچه بر او گذشته، نوعی بازگشت به خویشتن خویش است.
در این دوره‌ی کارگاه راوی روان از بدنمان می‌نویسیم؛ از نسبت خودمان با بدنمان و هم از نسبت دیگران با آن. چقدر با بدنمان راه آمده‌ایم و چقدر او با ما. از رویارویی دیگران با بدن ما. از بیماری‌ و سلامت، آزادی و حق انتخاب‌، زیبایی و زشتی، توانمندی و ناتوانی، بدن و جنس مخالف، حسرت‌های بدن، تن‌آسایی، ژنتیک و اقلیم و از فرهنگ و بدن و …
نوشتن از بدن هم دشوار است هم لذت‌بخش و در نتیجه در مسیر خودشناسی.

نویسندگی همراه با روان‌شناسی خود

در دوره‌ی «بدن» همچنان که نویسندگی را تجربه می‌کنیم، نوعی «نوشتن‌درمانی» هم اتفاق می‌افتد؛ نوعی از گروه‌درمانی.
70% از زمان کارگاه به نویسندگی می‌پردازیم و 30% به روان‌شناسی خود مبتنی بر نوشته‌های هنرجویان و گفته‌هایشان.

  • کارگاه نویسندگی خلاقانه راویِ روان + روان‌شناسی خود
  • مدرس: علی‌اکبر زین‌العابدین
  • گروه سنی: ۱۸+ سال
  • شرایط پرداخت اقساط (۴۰ درصد کل هزینه پیش‌پرداخت + دو قسط)
  • فقط حضوری: روزهای دوشنبه ساعت ۱۷:۰۰ تا ۲۰:۰۰ (بهار ۱۴۰۳)
  • محل برگزاری: محله‌ی قیطریه
  • زمان هر جلسه: ۱۸۰ دقیقه
  • تعداد جلسات: ۷
  • شهریه: ۶,۸۰۰,۰۰۰ تومان

تخفیف‌ها

  • ۲۵ درصد ویژه‌ هنرجویان تمامی کارگاه‌های علی‌اکبر زین‌العابدین و اعضای محترم خانواده‌شان
  • ۲۵ درصد ویژه‌ مراجعان اتاق مشاوره
  • ۱۵ درصد ویژه دانشجویان و فرهنگیان
  • ۲۰ درصد ویژه ثبت‌نام گروهی
  • ۱۰ درصد ویژه افرادی که شهریه را به طور یکجا تسویه می‌نمایند

مراحل ثبت‌نام

  • فرم زیر را تکمیل و روی «ارسال» کلیک کن.
  • وجه مذکور را به شماره کارت ۶۴۶۵-۹۳۳۵-۲۹۱۰-۵۰۲۲ به نام علی‌اکبر زین‌العابدین (بانک پاسارگاد) واریز کن.
  • تصویر رسید واریز را به شماره ۲۵۰۸۶۷۴-۰۹۹۱ واتس‌اپ و یا تلگرام کن.
  • حالا منتظر باش تا همکاران ما حداکثر تا ۲۴ ساعت پس از ارسال تصویر فیش واریزی با تو تماس بگیرند.
  • چنانچه در فرایند خرید به مشکلی برخورد کردی با شماره ۲۵۰۸۶۷۴-۰۹۹۱ در تماس باش.

شرایط انصراف:

  • از ۷روز تا ۳روز مانده به شروع کارگاه ۱۰درصد از کل شهریه کسر می‌شود.
  • از ۳روز مانده تا شروع کارگاه ۳۰درصد از کل شهریه کسر می‌شود.
  • پس از شروع کارگاه مبلغی بازگردانده نمی‌شود.

فرم ثبت نام کارگاه راوی روان/بدن

YYYY slash MM slash DD
لطفاً تلفن ثابت را همراه با کد شهر وارد کن.
انواع فایل های مجاز : jpg, gif, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 128 MB.
از کجا با کارگاه آشنا شده‌اید؟(ضروری)

این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .

Choice Board Title (4)

چرا شعر نوجوان برای نوجوانان ضرورت است؟

دانش‌آموزان امروز ما به دلایل آموزشی و فرهنگی، به زیروبم زبان فارسی در حد سن خودشان مسلط نیستند. نقصی که هم از مدرسه‌ها برآمده هم از فرهنگ عمومی جامعه؛ چراکه متاسفانه فارسی مانند گذشته وطن‌مان نیست.
زبان شعر نوجوان به دور از مغلق‌نویسی و واژه‌های دشوار، برای مخاطبش نسبت به شعرهای بزرگ‌سال کهن، کلاسیک و مدرن، خوش‌خوان است. دلبرانگی شعر، نوجوان را به فارسی نزدیک می‌کند.

در زمانه‌ای که نوجوانان را بیشتر به موفقیت و تحصیل و پیشرفت با زر و زور هل می‌دهیم، بحران عاطفه‌ورزی نمایان شده است. عاطفه از عناصر اصلی شعر است. به‌ویژه در شعرهای نوجوان، نگاه مهرآمیز شاعران به انواع پدیده‌های انسانی و طبیعی و بی‌جان مشخص‌تر است تا شعرهای بزرگ‌سال.

مضمون‌ها و سوژه‌های محوری بسیاری از شعرهای خوب نوجوان به تناسب نخستین تجربیات آنان در هنگامۀ سرگشتگی‌های نوجوانی است؛ مانند نخستین عاشقانه‌ها، نگاه‌های تازه به اعضای خانواده مانند پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر و نوع و شکل دوستی و رفاقت خاص در نوجوانی، حساسیت‌های عاطفی و هیجانی، هم‌زیستی با حیوانات و برخی از مسائل اجتماعی روز که تازه به دغدغه‌های نوجوانان اضافه شده است. به این نخستین‌ها در شعرهای بزرگ‌سال، معمولاً توجه ویژه نمی‌شود اما شاعر نوجوان آن‌ها را خوب می‌شناسد و مخاطب را بی‌واسطه به سمت سوژه می‌برد.

اگرچه تنوع قالب در شعرهای نوجوان امروز زیاد نیست اما شاعران شعر نوجوان در همان قالب‌های مرسوم، کوتاه‌تر شعر می‌سُرایند؛ غزل، نیمایی، سپید، چهارپاره، مثنوی‌ و… .

اولین برخورد جدی نوجوان با شعر بهتر است از ساده‌یاب‌‌ها باشد تا خواندن یک شعر بلند چندین صفحه‌ای که ممکن است برای او ملال‌آور بشود.

طبق تجربۀ شخصی من، بلندخوانی و دورخوانی شعرهای ویژۀ نوجوان، به طبع‌آزمایی نوجوانان در سرودن شعر منجر می‌شود. تجربۀ زبان‌ورزی منحصربه‌فرد که به لایه‌های درونی و ناخودآگاه شخص قلاب می‌اندازد و آن‌ها را بالا می‌کشاند و خلوتی یگانه برای آنان در لحظۀ سرودن فراهم می‌آورد.

نوجوان ایرانی در فرهنگی زاده می‌شود که شعر هم‌زادش است. هر ایرانی بی‌سواد، کم‌سواد و پرسواد همواره تعدادی شعر از بر دارد؛ از کسبۀ ساده تا دانشگاهیان. از رانندگان ماشین‌های سنگین تا مادربزرگ‌ها. تأثیری که شعر و ترانه بر پیکرۀ وجودی هر ایرانی می‌گذارد، با کمتر ملتی در تاریخ بشر قابل قیاس است.

کافی است نگاهی به شبکه‌های اجتماعی امروز بیندازیم و مخاطبان صفحه‌هایی را که شعرخوانی می‌کنند بررسی کنیم و ببینیم که خود ما نیز به احتمال زیاد از آن‌هاییم. با معرفی کتاب‌های شعر نوجوان به نوجوانان، آنان را با هم‌زادشان زودتر و بیشتر آشنا می‌کنیم.

علی‌اکبر زین‌العابدین
سردبیر گروه سنجاق‌قفلی

7272325-Ba-Mokh-Tooye-Tarikh-2-Cover-1

کتاب با مخ توی تاریخ ۲

«با مخ توی تاریخ» مجموعه‌ کتابی است برای دبستانی‌ها که بچه‌ها با مخ بپرند توی تاریخ علم!
کمیک‌استریپ ببینند، بخوانند و بخندند و کمی هم به معلوماتشان مثلاً اضافه کنند!
تاریخچه‌ی پدیده‌ها و اشیا را از زمان آدم‌های اولیه مرور کنند تا امروز و آینده را در پایان هر فصل، خودشان حدس بزنند و به سبک کتاب، بنویسند و تصویرگری کنند که برایش جا گذاشته‌ایم.
این مجموعه، به‌روزشده و گسترده‌شده‌ی همان «بعدترترش» است که در دهه‌ی نود میان بچه‌ها مشهور و محبوب شده بود. اکنون جلد دوم آن به دنیا آمده است.

درباره‌ی این کتاب:

مراحل خرید:

1- وجه مذکور را به شماره کارت 6465-9335-2910-5022 به نام علی‌اکبر زین‌العابدین (بانک پاسارگاد) واریز کن.

2- تصویر رسید واریز را به شماره 2508674-0991 واتس‌اپ یا تلگرام کن.

3- فرم زیر را تکمیل و روی «ارسال» کلیک کن.

4- حالا منتظر باش تا همکاران ما حداکثر تا 24 ساعت پس از ارسال تصویر فیش واریزی دسترسی شما را میسر کنند.

*چنانچه در فرایند خرید به مشکلی برخورد کردی به شماره ۲۵۰۸۶۷۴-۰۹۹۱ در واتس‌اپ پیام بده.

فرم سفارش کتاب

نام و نام خانوادگی سفارش‌دهنده(ضروری)
YYYY slash MM slash DD
نام و نام خانوادگی تحویل‌گیرنده(ضروری)

Choice Board Title (5)

در ستایش حافظه و نکوهش فراموشی

وقتی پاسخمان را نمی‌یابیم، دوست داریم پرسش را فراموش کنیم. وقتی نمی‌توانیم تغییر دهیم دوست داریم موقعیت را فراموش کنیم. وقتی نمی‌توانیم با شکست کنار بیابیم دوست داریم فراموش کنیم.

و اما بعد از فراموشی چون نمی‌توانیم بدون گذشته زندگی کنیم، شکل‌های غیرواقعی از رخدادهای بد، بازسازی می‌کنیم یا از بزنگاه‌های خوب، ایده‌آل و قله می‌سازیم تا گزندها را بشویند.

اینجوری به‌تدریج در بی‌حافظه‌گی مقبور می‌شویم و در چنین چرخه‌ای آنها که دژهای حافظه ‌شخصی، اجتماعی و تاریخی‌شان را با سختی، مستحکم نگاه می‌دارند، مطرودانند در حالیکه کد و رمز، دست آنهاست.

«حافظه» گرچه مانند زنگ ساعت صبح، خراش‌دهنده و آزارگر است اما نوای بیداری است. و لحظه بیدارشدن معمولا دل‌انگیر نیست اما چشمه زندگی و مانایی است. 
آیین فراموشی یعنی صدای زنگ را خفه‌کردن و باز خوابیدن و خوابیدن…

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2025-01-20_14-17-06

نوروز جهانی و کودک و نوجوان ایرانی

ایام عید که می‌شود، شاید خیلی از بچه‌های ما روبه‌رویمان بایستند که: «عه! چرا باید برویم خانۀ فلانی؟! من دلم می‌خواهد بازی کنم، تنها باشم.» شاید خیلی از ما بزرگترها هم بگوییم: «کاش این بساط دید و بازدید جمع شود برود کنار.»
این گفت‌وگوهای درونی و بیرونی، گاهی بجاست. چون ما از هم دور افتاده‌ایم. چون ما کمتر تحمل همدیگر را داریم. گاهی نه تو تاب دیدن مرا داری و نه من حال دیدن تو. زمان‌هایی نه ما می‌خواهیم شما را ببینیم و نه شما ما را.
سفرۀ هفت‌سین بخاطر هفت‌تا سینش اهمیت ندارد؛ بخاطر سفره بودنش پابرجاست. ممکن است در جایی از زمان و مکان هفت شین بچینند یا اصلاً هفت پدیده دیگر بچینند که لزوما حروف آغازینشان با هم یکی نباشند. اهمیت از آنِ سفره است. از همان زندگی عشایری چندهزارساله ایران تاکنون. سفره، نماد است. سفره، بستری است که ما را کنار و دور هم می‌نشاند. در یک دایره به هم وصل می‌شویم. ما دور سفره فقط غذا نمی‌خوریم؛ حرف می‌زنیم. خاطره تعریف می‌کنیم. از خوش و ناخوش‌مان به هم می‌گوییم. یاد می‌گیریم به داد هم برسیم؛ هر کسی از سفره چیزی بخواهد که دستش به آن نمی‌رسد، دیگری به او می‌رساند.
حضور کتاب‌ هم کنار سفره، آیین نوشته‌نشدۀ دیرین است. غذا تمام می‌شود. دارند چای می‌آورند و کسی کتابی باز می‌کند و شعری می‌خواند. انگار هر نوع سفرۀ هفت‌سینی که بچینیم، کتابی کنارش حضور دارد. چه مسلمانان که قرآن می‌گذارند چه مسیحیان و یهودیان که کتب مقدسشان را و چه زردشتیان که اوستا را. و انگار بیشتر ایرانیان دیوان حافظ یا شاهنامه را. کتاب نه با سین شروع می‌شود نه با شین. کتاب در سفرۀ نوروزی ما هست. کتاب و شعر کنار سفره بوده است.
قطعاً بچۀ امروز ما به جهان امروز تعلق دارد. من دوست دارم به فرزندانمان بگویم: «می‌دانی چرا نوروز می‌تواند یک عید جهانی باشد؟» و او هم در حرفم ایراد کند که: «نوروز ما چه به جهان! کی توی دنیا ما را قبول دارد؟!» و من بگویم: «راست می‌گویی. امروز ما سر جای خودمان نیستیم. هزار دلیل دارد. ولی چه چیزها داریم که درمان همۀ جهان است و یکی‌ش هم نوروز.»
دوست دارم به آنها بگویم این تنها عید جهان است که به هیچ عقیده و مسلکی پیوند ندارد. پس می‌تواند جهانی باشد. به آنها بگویم که عید یعنی آغاز سالی جدید؛ مثل آغاز سال میلادی، قمری و … و همه عیدهای جهان که مرسوم است حتما به یک دین و آیین و عقیده باز می‌گردد. به آنها بگویم که همۀ آن عیدها که همۀ ما داریم برای هر کدام از ما چقدر ارزشمندند اما نوروز تنها عید جهان است که مبدا و منشاء آن آغاز رویش طبیعت است و هیچ‌کس تا به حال نتوانسته عقیدۀ خودش را به نوروز بچسباند.
دوست دارم بچه‌ها بدانند که نوروز، یک اندیشۀ جهانی است اگرچه فقط چند کشور در دنیا آن را رسماً جشن بگیرند. درک کنند عیدی که آدم‌ها را جدا از عقایدشان به دیدار هم می‌برد، دور سفره‌شان می‌نشاند و مردم را به طبیعت وصل می‌کند، یک آیین و عید یگانه است. همه می‌توانند این مبنای مشترک را دلیل یک عید یکسان و همزمان جهانی برشمارند. قبول کنند که عیدهای دیگر که بنا بر باورهایمان است همه بر جای خود محکم و استوار اما یک عید جهانی هم لازم داریم که می‌توانیم از میراث نیاکانمان به جهان هدیه کنیم.
می‌شود به کودک و نوجوان امروز بگوییم: «به جنگ‌های گذشته و امروز جهان نگاه کن. چه راه حل بزرگی داری که بتوانی تیغ و گلولۀ جنگ‌ها را ذوب کنی؟» بعد او فکر کند و راه حل‌های خودش را بگوید که خواهد گفت و ما بزرگترها هم فکرهای خودمان را به او بگوییم. ولی می‌توانیم پیشنهاد کنیم و بگوییم که همه شوربختی‌های دنیا راه حل تازه نمی‌خواهد. خِرَد تاریخی بشر، پاسخ بسیاری‌شان را فراهم کرده. بگوییم اگر ما رفتیم قاشق‌زنی برای این بود تا به همسایه‌مان گفته باشیم: «اگه آن روز جر و بحثمان شد، امروز دیگر بی‌خیال! آمدم پیشت بخندیم.» به او بگوییم شاید بخواهیم خانه بعضی آدم‌ها برویم که نه آنها پذیرای ما هستند و نه ما پذیرای آنها، اما می‌توانیم کمی کوتاه بیاییم و بخاطر نوروز سراغ خیلی دیگر برویم که در حالت عادی چندان معاشرتی با هم نداریم و پذیرای هم هستیم. 
به بچه‌ها بگوییم نوروز کارش این است که حتی همان یک پیامک ساده هم که به هم می‌نویسیم یک راهی به آشتی و دوستی باز می‌کند. نوروز ما را به خویشاوندانمان و دوستان قدیم و جدیدمان وصل می‌کند، بعد ما را در هر شهری که زندگی می‌کنیم دوباره به زادگاه اجدادی‌مان برمی‌گرداند، بعد شهر به شهر آشتی‌تر می‌شویم و وقتی جهانی شد همۀ انسان‌ها و همه کشورها را به هم نزدیک‌تر می‌کند. انسان‌هایی که همدیگر را شاید هیچ‌‌گاه ندیده باشند یا شاید دیگر همدیگر را نبینند اما یک دلیل بزرگ دارند که روی هم دشنام و کینه نپاشند.
بگوییم اگر همۀ مردم جهان دور سفره نوروز کتابی بخوانند، سکوتی عزیز نمایان می‌شود. هیچ‌کس هنگام گوش دادن به کتاب و شعر، به کسی تند نمی‌شود. بگوییم نوروز با سُفره و  کتاب، ما را کنار هم می‌نشاند بر سر هر باور و عقیده‌ای که باشیم.

علی اکبر زین‌العابدین
سردبیر گروه سنجاق‌قفلی

باران

مراسم رونمایی از شماره چهارم ماهنامه باران جوانه

نوشته‌اند ویژه نوجوانان
اما روایتی خواهم کرد برای همه.
روایتی از نوع حضور در زمان و زمانه ما که نوجوان و بزرگترش تار و پود است در هم و بافتارش چگونه تفکیک شود؟
روایتی به نوروز برای نوروز و چگونه‌گی حضور ما در نوروز و چالش‌های میان خلوت‌گزیدن و در میان جمع بودن.
آنها که شاید نمی‌خواهند همه لحظه‌های حضورشان در جمع دیگران باشد و آیینی دیرین و شیرین که فرا می‌خواند ما را به حضور کنار هم.
جاگیری میان خلوت و جلوت.
و گفت‌وگویی که میان من و مخاطبان در خواهد گرفت در بحبوبه آخر سالی که می‌تواند پیام «آهستگی» باشد و کنار کشیدن از شتاب و سرعت شاید …

لینک ویدیوی کامل سخنرانی علی‌اکبر زین‌العابدین در مراسم رونمایی از شماره چهارم ماهنامه باران جوانه، ۲۶ اسفند ۱۴۰۲

photo_2025-01-20_14-22-06

تنها هویت ما «رفتن و حرکت» است

سنگین‌ترین ویرانه‌ها را در خودم و مراجعینم هنگام از دست‌دادن داشته‌ها دیده‌ام. هر داشته‌ای که هر کدام از ما تمام خود را به آن گره زده‌ایم. در جهان ناپایدار، در جهان نامعلوم که مثل اتاق فرار است و هر روزش تو را به اتاق تازه‌ای می‌برد و از اتاقی دیگر خارجت می‌کند، یک رویداد ساده، یک حادثه بزرگ که یا دست خودت بوده یا نبوده یا هر دو، هیچ‌کداممان به هیچ چیز نشاید که خودمان را بیاویزیم.
خویش‌کاری ما همین است که حدودا بدانیم در کدام اتاق افتاده‌ایم و من چگونه راه بروم و اینکه بیشترین نیرویم را صرف قوی‌تر کردن پاهایم بکنم. پای قوی از هر اتاق که خارج شوم توان رفتن می‌دهد به اتاقی جدید، سلولی جدید.
روان‌آزردگی‌های ما همه در فشار بیش از اندازه است در نگه‌داشت داشته‌ها و بیش کردنشان در حالیکه یک بخشنامه یا یک قانون جدید ثروت مرا در خطر می‌برد، بالارفتن سن، زیبایی ما را خواهد گرفت و یک تصمیم، خانواده یا قدرت یا شغلم را از کفم بیرون می‌کند.
داشته‌های من، مترادف «من» نیستند. اسمشان رویشان است: داشته‌ها که می‌توانند بشوند: نداشته‌ها.
یکی کردن خود با داشته‌ها، ایستایی می‌دهد و انسانی که ایستادن تمرین کرده و نه رفتن، در جهان ناپایدار، مثل بلور نازک ترک برمی‌دارد و خورد می‌شود.
در ارزیابی‌های آخر سالی‌ام مرور می‌کنم وقتی با داشته‌هایم رفته‌ام چقدر حواسم به «رفتن» بوده و چقدر به داشته‌ها.
ضریب تمام نمراتم را برای رفتن‌ها دیده‌ام.
خودت را نگاه کن، ببین چه چیزها بیشترین رنج‌های امسال تو را رقم زده‌اند. بیرون از داشته‌ها که نداشته شده‌اند، نیستند.

با مراجعینم نیز همین کارنامه را محسوس و نامحسوس مرور می‌کنم. چون «رفتن رسیدن است.»*


*این مصراع از قیصر امین‌پور است.

علی‌اکبر زین‌العابدین‌