🔸اگر بچهها انتظار ما را از میزان یادگیری برآورده نمیکنند چون در آن دورهی آنلاین کرونایی نتوانستند مفاهیم درسی را به خوبی یادبگیرند، اگر گفتار و کردارشان مانند سالهای گذشته نیست، چون بیشترشان دوسالونیم تنها بودند و با همسالانشان و معلمانشان معاشرت نکردند، اگر زودتر خسته میشوند یعنی بدنها هنوز با سختی و سفتی میز و نیمکت تطبیق کامل پیدا نکرده، حتی اگر زود به زود مریض میشوند چون چندسال قرنطینه بودند و جسمشان در برابر ویروسها مقاوم نیست.
🔹حالا همهی اینها ضربدر اقتصادی که دارد ما را در رفع ابتداییترین نیازها هم ناتوان میکند و ضربدر اضطرابها و افسردگیهایی که از احوال و اخبار اجتماع گسترش یافته است. و همهی اینها هم به بچهها مستقیم و غیرمستقیم میرسد.
🔸من فکر میکنم همهی دشواری «بودن» بخاطر همین دورانهاست؛ دورانی که هزاران دلیل داریم برای کنارکشیدن و فرارکردن، برای پرخاش و فریاد بر سر بچهها، محروم کردن و تحقیرکردن و سرزنشکردن آنها در حالیکه بزرگترین وظایف ما قراراست الان انجام شود. دقیقا در چنین موقعیتی بچهها به بیشترین خویشتنداری و صبوری ما نیاز دارند. به راهحلهای خلاقانهی ما نیاز دارند. به واقعبینی ما و شرایطی که از آنها درک کنیم با اینکه از خودمان میپرسیم: «چه کسی شرایط من رو درک میکنه؟!» اما پدربزرگم میگفت: «همیشه از آسمان به زمین میباره.»
و از قلب ساکت بچهها به زبان شاملو که برای ما بزرگترهایشان میخوانند:
«من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم میکنه…»
نظر بگذارید