یک فرایند روشن است؛ هرگاه
میخواهیم قوانین و هنجارهایی را از بیرون و تحمیلکننده، مثل چککردن مدام، آمرانه و ناهیانه برخوردکردن، پاداش و تنبیهگذاشتن، تکرارکردن زیاد، القا کنیم، منجر به ریاکاری میشود که حتما در زیر پوست ماجرا، منجر به پنهانکاری هم خواهدشد.
بخصوص وقتی برای امر اخلاقی، اعتقادی یا هنجارهای عرفی، چنین شیوهای اعمال میکنیم. اگر در ظاهر هم نمایان نباشد، اما نوجوان ما در حال تختطئهی مدام است و اگر به شهر خاموش انزوا و انفعال کوچ نکند پس در شهری آشوبناک، عصیان ملتهبانهای از او سر بر خواهد کشید
درهمپیچیدگی بیشتر کلاف آن جاست
که به خواستههای گوناگون کودک یا نوجوان، مرتبا پاسخ مثبت دادهباشی و او را یکییکدانهاش کردهای و از اینطرف، از بیرون، سفت و سخت کنترلش کنی و شمشیر تذکر و سرزنش و تهدید بر رویش برکشی.
پس نتیجه این میشود با اعتمادبهنفسی که از یکییکدانگی به چنگ آورده، میرود آنجا که از تحمیل، لبریز شده، با قدرت تمام بر دیگری بالا میآورد؛ مثل جامعه میماند، هی مواظبش باش که به زور اینگونه باشد یا نباشد، آنوقت خشم تولیدشده را نمیتوان پیشبینی کرد که به خشونت بینجامد یا که نه
زمانی انتظار داشتهباشیم فرد، دیگری را عزیز بشمارد که خودش را در عمل شخصیت بخشیدهباشیم؛ یعنی واقعا در باورش آمدهباشد که دارای ادراک و فهم است.
البته در خصوص پدیدهی «سایبربولینگ» در نوجوانی، علل متعدد دیگر نیز قابل بررسی است. فقط خواستم بگویم که هست و این هم یک دلیلش اما تمام حرف این نیست.
علیاکبر زینالعابدین
نظر بگذارید