d

کافه و نوجوان

چند وقت پیش آقایی با دفترم تماس گرفت. مسئول محترم دفتر طبق معمول با سلام و روی خوش شروع می‌کند. آقای پشت خط هم یک سری سوال می‌پرسد که: «زین‌العابدین مشاوره هم می‌دهد؟ چقدر می‌گیرین؟ چه روزهایی؟» و … یک‌باره صدایش را می‌کشد سرش و هر چه فحش چارواداری دم دست داشته و نداشته نصیب من می‌کند که این «مرتیکه فکر کرده کیه واسه ما تعیین تکلیف می‌کنه؟ دستم بهش نرسه مگه! بچه‌هامون رو با هزار آرزو بزرگ می‌کنیم بعد آقا یه ویدیو حرف می‌زنه … توش.» مسئول محترم دفتر تلاش می‌کند صدای آقا را تا جای ممکن از روی سرش پایین‌تر بکشد مثلا تا دماغ یا چانه ولی نتیجه نمی‌گیرد. باز طرف ادامه می‌دهد که: «کی به این فلان‌شده گفته دستور تربیتی واسه بچه‌های ما صادر کنه؟ تربیت می‌فهمه چیه؟ واسه من ویدیو گذاشته بچه‌هاتون به جا دانشگاه برن کافی‌شاپ کار کنند، می‌دونم چکارش کنم.»
مسئول محترم دفتر می‌گوید: «آقای محترم، اون ویدیو نگفته نوجوونا بجای دانشگاه برن کافی‌شاپ. یک مادری دایرکت داده بود که پسرش اهل درس نیست و سال کنکورشه ولی دلش نمی‌خواد دانشگاه بره، دلش می‌خواد بره کافه کار کنه، فلانی هم در جواب اون پیام…» که آقای باتربیت آن طرف گوشی دو سه فقره هم بار ایشان می‌کند. مسئول محترم دفتر هم در آخر می‌گوید: «حالا برای فرزند نازنین اگه وقت مشاوره تعیین مسیر نخواستین ولی حتما واسه مشکل خودتون وقت تراپی تعیین کنم.» که طرف زحمت‌کشیده و باادب آن طرف خط محکم قطع می‌کند و تا امروز منتظرم دستش به من برسد!
.
کافه برای نوجوانی محل دنج و مطمئن آشنایی با دوستان جدید یا وقت‌گذرانی با دوستان قدیمی است. محل تلاقی با اجتماع بزرگ واقعی که مدرسه بلدش نیست. آنها در کافه می‌گویند، می‌خندند، از غم فراق می‌گویند. یک چای یا قهوه و یک میز که از همه میزهای کناری مرزش جداست کافی است. نوجوانان زیادی در جهان اولین کارورزی‌هایشان را در کافه‌ها آغاز می‌کنند. در کافه دسته‌جمعی فوتبال تماشا می‌کنند با هم جیغ می‌کشند با هم فحش می‌دهند به گلی که خورده شد. بازی رومیزی می‌کنند، مافیا بازی می‌کنند، حرف‌هایی که سختشان است به والدینشان بزنند در کافه برقرار می‌کنند. در کافه درس می‌خوانند، تحقیق می‌کنند، موزیک می‌شنوند و خلاصه حال می‌کنند.

لینک ویدیوی کامل سخنرانی علی‌اکبر زین‌العابدین در کافه موزه‌ی تایپ با موضوع «کافه و نوجوانی» در تاریخ شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳