photo_2025-01-18_13-03-34

چرا نوجوانان را بخاطر خودشان دوست بداریم؟

از دستاوردهای گزنده‌ام در حین مشاهدات فراوان در سنین جوانی و میانسالی در اتاق مشاوره و درمان و هم در مطالعه جستارهای روایی و زندگی‌نامه‌ها این بوده که ما آدمیان را با شرط و‌ شروط دوست داشته‌اند یا کمتر دوست داشته‌اند یا اصلا دوست نداشته‌اند یا نفرت ورزیده‌اند.
و حالا یک سی‌ساله، چهل‌ساله یا پنجاه‌ساله مرور می‌کند که اگر در کودکی یا نوجوانی چنان می‌کردم بهم عشق می‌ورزیدند و اگر نه، روابط عاطفی‌ام با بزرگ‌ترهایم به منجلاب می‌افتاد و سخت می‌سوزد و می‌سوزد.

هر بزرگتر که مسئولانه رفتار می‌کند می‌گوید رسم زندگی این است و آن نیست. طبیعی است که وقتی ضد قوانینش را در طرفی که تربیت و مراقبتش بر عهده‌ی اوست، لمس می‌کند، زاویه بگیرد، ابروهایش بر هم بریزد و خلقش دیگرگون شود. و گویی نورون‌ها در پی آن، می‌توانند مسیر اشتباه بروند و مسیر عاطفی را برعکس طی کنند.
در حالیکه ترییت اجتماعی، تحصیلی، اعتقادی، شغلی، اخلاقی، بهداشتی و … همه با تربیت عاطفی متفاوت‌اند.
درد سترگِ شیرافکنِ انسان‌های موفق معمولا عواطفی است که با شروط گوناگون تغییر یافته است. گویی ابزار قدرتمندی به نام عاطفه در دست بزرگترهاست که باقی ساحت‌های تربیت را با آن تنظیم می‌کنند. در حالیکه واقعیت انسان برعکس است؛ هر قلمرو و جغرافیای وجودی اگر دچار افت و خیز شود و جریان عاطفی مستقلا و با قدرت برقرار باشد، آدمی توان روحی شایسته‌ای دارد که می‌تواند در طول عمر، برای انواع افت و خیزها کاری بکند و کمتر دچار فروپاشی شخصیتی شود.

این درست که آدمی در هر سنی چنین عاطفه‌ی بی قید و شرطی را می‌پسندد اما مانده‌هایی که در روح و روان ما ته‌نشین است، از کودکی و نوجوانی است.
کار سختی است. وقتی به هدف نمی‌رسیم می‌رنجیم و این رنجش به اشتباه عواطف ما را جهت‌دهی بکنند.

راز و رمز طبیعت می‌گوید همه چیز آن‌جور که ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود؛ چنانچه سعدی گفته بود:

زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست

روز بدش آنجاست که بفهمیم چه‌قدر او ما را بی شرط دوست می‌داشته و ما نمی‌دانستیم.
پس به قول حافظ:

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزه دلدار، باری بُرد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

علی‌اکبر زین‌العابدین

Post-ravie-ravan-fear

کارگاه نویسندگی خلاقانه راویِ‌ روان (برگزار شد)

کارگاه‌های راوی روان، مشق و تمرین نویسندگی است برای هر کسی در هر سطحی از نوشتن. در این کارگاه‌ها بُرش‌هایی از زندگی خود را در قالب جستار روایی بازگو می‌کنیم. تمرین نویسندگی نه برای نویسنده‌شدن، بلکه برای تجربه‌‌ای متفاوت در زندگی. برای کسی که همیشه خواسته بنویسد، اما نمی‌دانسته چگونه.
«جُستار روایی» به متن‌هایی می‌گوییم که نویسنده یا راوی، متنی آزادانه را براساس زندگی واقعی خود شکل می‌دهد، طوری‌که خواننده احساس می‌کند یک داستان خوانده است. در جستارها نویسنده همزمان با روایتش از زندگی، دیدگاه‌ها و دریافت‌های درونی خود را نیز مستقیم ابراز می‌کند.

موضوع این دوره: ترس

اروین یالوم، مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی را چهار ترس اصلی انسان می‌داند. 

ما می‌ترسیم. از هر چه فکرش را هم نمی‌کنیم می‌ترسیم. ترس‌های ما از کجا می‌آیند؟ چرا دست از سر ما برنمی‌دارند؟ چه ترس‌های پنهان که داریم و هیچ‌گاه از آنها نه گفته‌ایم و نه نوشته‌ایم.
ترس‌ها ما را به پیش برده‌اند یا سد راه ما بوده‌اند؟ آیا عامل ترس‌های ما از کودکی تاکنون فقط دیگران بوده‌اند یا که خودمان هم مسبب ترس‌هاییم؟
خودمان چقدر در ترس‌های دیگران بوده‌ایم یا نقش داشته‌ایم؟
از کدام ترس‌هایمان سر سالم بیرون آورده‌ایم و کدام‌هایشان هنوز دارند ما را چنگ می‌زنند؟

نوشتن از ترس‌ها هم غم‌انگیز است و هم مایه طنز و خنده. می‌شود تا بی‌نهایت روایت‌هایی از ترس نوشت.

نویسندگی همراه با روان‌شناسی خود

در دوره‌ی «ترس» همچنان که نویسندگی را تجربه می‌کنیم، نوعی «نوشتن‌درمانی» هم اتفاق می‌افتد؛ نوعی از گروه‌درمانی.
70% از زمان کارگاه به نویسندگی می‌پردازیم و 30% به روان‌شناسی خود مبتنی بر نوشته‌های هنرجویان و گفته‌هایشان.

اطلاعات کارگاه :

تخفیف‌ها :

مراحل ثبت‌نام :

شرایط انصراف :

فرم ثبت نام کارگاه راوی روان/ترس

YYYY slash MM slash DD
لطفاً تلفن ثابت را همراه با کد شهر وارد کن.
انواع فایل های مجاز : jpg, gif, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 128 MB.
از کجا با کارگاه آشنا شده‌اید؟(ضروری)

این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .

photo_2025-01-20_12-34-51

درباره ادابازی توییت آذری جهرمی


این نیست‌ها برادر!

به نظرم تا حالا معلوم شده که نسل زِد و آلفا و هر اسمی که رویشان گذاشته‌ایم، کل بدنه و زیربدنه قدرت را یک چیز می‌دانند. آنها اعتبار جداگانه‌ ویژه‌ای میان آدم‌های قدرت قائل نیستند. دیدیم که هیچ نوع شور انتخاباتی در رای اولی‌ها و دومی‌ها و سومی‌ها به وجود نیامد. ته تهش می‌گویند: «فقط دستت رو از روی فیلترشکن برداری که من به کارام برسم، بقیه‌‌ش پیشکش عمو.»
اسم‌هایی که رویشان می‌گذاریم برایشان بی اعتبار است. باج که می‌دهیم خنده‌شان می‌گیرد. شکل آنها لباس بپوشیم لجشان درمی‌آید. به نظرت، هر کسی شکل خودش باشد بهتر نیست؟ اصلا فکر نمی‌کنی چون ما نمی‌گذاریم آنها شکل خودشان باشند، علیه ما عصیان می‌کنند؟ حالا این عصیان بعداً به ضررش باشد یا نه به کنار.

راستی اگر شبیه ادبیات یک نسل صحبت کنیم، یعنی مثلا به او نزدیکیم؟!
مثلا وقتی یک جوان مشهدی بخواهد با یک پیرمرد لُر صحبت کند برود لحن و مرام گویش و تکه‌کلامش را پیدا کند و بعد ارتباط بگیرد؟ یا مثلا وقتی با یک گوینده رادیو خواستیم حرف بزنیم، از منش کلام رادیویی‌ها به زبانمان جاری کنیم؟ یا وقتی با یک تهرانی قدیمی با لحن لوطی‌منشش برمی‌خوریم برویم کتاب کوچه شاملو را بخوریم تا کم نیاوریم؟!

وقتی من مرتباً می‌نویسم و می‌گویم که «نوجوانان و بزرگسالان، گفت‌وگوی ناشنوایان» منظورم همین‌هاست.
این پلی که بین ما و آنان برقرار نمی‌شود معنایش این است که آنها دست ما را خوانده‌اند و به ریشمان می‌خندند. چون وقتی ادای کسی را دربیاوریم خنده‌دار می‌شود دیگر. بهش هم می‌گویند: «ادابازی.»
.
اگر دولت جدید بخواهد برای نوجوانان و جوانان ادابازی کند، همان شکل‌ دولت قبلی بهتر بود که تکلیف همه سرراست‌ بود. این همه متخصص داریم از دورافتاده‌‍‌ترین روستاها تا داخل شهرها و خارج از کشور. جان هر کسی دوست دارید بگذارید متفکران و صاحب‌نظران برای بچه‌هایمان برنامه‌ریزی کنند.

این ادابازی سخیفِ منحطِ حال‌بهم‌زن اگر ادامه پیدا کند، پاسخ بدی از نوجوانان خواهد گرفت. مگر راه دیگری در فکر رییس جمهور جدید باشد سوای آدم‌های قدرت‌باز. با کمترین امید، منتظر می‌مانیم فعلا.

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2025-01-20_12-44-49

انتخابات و هو کردن آنهایی که با ما نیستند


دانش‌آموزان و دانشجویانی که می‌خواهند رو کم کنند، کل بخوابانند؛ پولدار شوند تا کسانی را بسوزانند، تحصیل می‌کنند تا پوز کسی را به خاک بمالند، با کسی رابطه می‌گیرند که روی دیگری را کم کنند، صدا بلند می‌کنند، عضله کلفت می‌کنند و گلاویز می‌شوند که دیگری نطق نکشد، از همین رفتارهای ساده ما برمی‌آید.

آنها که رای نمی‌دهند چند ده میلیون نفرند که صاحب عقیده و فکر هستند، درست یا غلط، آنان که رای می‌دهند هر کدامشان چندین میلیون طرفدار کسی یا طرز تفکری یا هر چیزی از آن اسم هستند، درست یا غلط و این میلیون‌ها یعنی ما ایرانیان.

هیچ رفتاری مقدم بر تاب‌آوری هم‌وطنان نیست در جامعه در حال اضمحلال و فروپاشی انواع نهادهایش.

و کودک و نوجوانی که می‌شنود و می‌بیند که بزرگترهایش هر کدام چندین میلیون دیگر را نادان و نفهم فرض می‌کنند، چگونه بتواند با آنها تحصیل کند، کار کند و پیش برود؟ تفکر دشمن‌پرور، «اگر با ما نیستی روبه‌روی مایی»، حتی با برترین برنامه‌های غیر قابل تصور، رو به توسعه نخواهد که رفت.

او در کلاسش کنار کسی باید بنشیند که جزء چند میلیونی است که دیشب بزرگترهایش او را هو کرده‌اند.

علی‌اکبر زین‌العابدین

ae9c492e-76b6-422a-bec8-3a4ad5011d00

کارگاه‌های تابستانی آموزش نویسندگی ویژه‌‎ی نوجوانان (برگزار شد)

برای کلاس چهارمی‌ها تا یازدهمی‌ها
در سه سطح: ۱- مقدماتی ۲- پیشرفته ۳- حرفه‌ای
به سبک علی‌اکبر زین‌العابدین
(نویسنده، روان‌شناس و موسس شبکه آموزش نوشتن خلاقانه به کودکان و نوجوانان)

آموزش نویسندگی با نگاهی به روان‌شناسی خود کمک می‌کند که نوجوان در حین یادگیری تکنیک‌های نوشتن، با هیجانات خود نیز آشنایی بیشتری پیدا کرده و گامی به سوی شناخت، پذیرش و ابراز آگاهانه آنها بردارد.
به ویژه در روزگاری که نوجوانان ما در معرض التهابات هیجانی گوناگون قرار گرفته‌اند.

  • مدرس: علی‌اکبر زین‌العابدین
  • گروه سنی: کلاس چهارمی‌ها تا یازدهمی‌ها
  • شهریه: ۲,۵۰۰,۰۰۰ تومان
  • شروع دوره‌ها: تیرماه ۱۴۰۳
  • روز‌ برگزاری: یکشنبه‌ها
  • شیوه‌ی برگزاری: آنلاین
  • مدت زمان هر جلسه: ۹۰ دقیقه‌
  • تعداد جلسات: ۶ جلسه
  • شرایط پرداخت اقساط (۴۰ درصد کل هزینه پیش‌پرداخت + یک قسط)

تخفیف‌ها:

  • ۲۵ درصد باشگاه هنرجویان: ویژه‌ هنرجویانی که در کارگاه‌های علی‌اکبر زین‌العابدین شرکت کرده‌اند.
  • ۱۰ درصد تخفیف ثبت‌نام زودهنگام: ‌ویژه‌ی افرادی که تا یکشنبه ۲۰ خردادماه ثبت‌نام می‌کنند.

شرایط انصراف:

  • از ۷ روز تا ۳ روز مانده به شروع کارگاه ۱۰درصد از کل شهریه کسر می‌شود.
  • از ۳ روز مانده تا شروع کارگاه ۳۰ درصد از کل شهریه کسر می‌شود.
  • پس از شروع کارگاه مبلغی بازگردانده نمی‌شود.

مراحل ثبت‌نام:

  • فرم زیر را تکمیل و روی «ارسال» کلیک کن.
  • وجه مذکور را به شماره کارت ۶۴۶۵-۹۳۳۵-۲۹۱۰-۵۰۲۲ به نام علی‌اکبر زین‌العابدین (بانک پاسارگاد) واریز کن.
  • تصویر رسید واریز را به شماره ۲۵۰۸۶۷۴-۰۹۹۱ واتس‌اپ و یا تلگرام کن.
  • حالا منتظر باش تا همکاران ما حداکثر تا ۲۴ ساعت پس از ارسال تصویر فیش واریزی با تو تماس بگیرند.
  • چنانچه در فرایند خرید به مشکلی برخورد کردی با شماره ۲۵۰۸۶۷۴-۰۹۹۱ در تماس باش.

فرم ثبت نام کارگاه آموزش نویسندگی ویژه‌ی نوجوانان

تابستان ۱۴۰۳
YYYY slash MM slash DD
لطفاً تلفن ثابت را همراه با کد شهر وارد کن.
لطفا قبل از انتخاب توضیح هر دوره را مطالعه بفرمایید.
انواع فایل های مجاز : jpg, gif, png, pdf, حداکثر اندازه فایل: 128 MB.
از کجا با کارگاه آشنا شده‌اید؟

این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .

حسرت

فلسفه در آشپزخانه

قسم میخورم که از تمامی کارهای خانه متنفرم ، هیچ کدامش را با لذت انجام نمی دهم .
خانم نصیری هم که قربانش بروم باید آنقدر بگویم: ( بکن ، نه نه نریز ، آره ، بزارش اونجا ) که کلافه در دلم نجوا میکنم گور بابات برو دیگه نمیخواهم تمیز کنی.
بعد این مغز بی در و دروازه من که محل رفت و آمد اهل هوا و زمین و آتش است در حالی که به سیزیف فکر میکنم باید نبم کیلو پیاز ، 2 پیمانه برنج ، سنگ سیزیف ،معنای رنج را با هم ترکیب کنم و ناهار ظهر را آماده کنم .
پیاز را که حوصله ندارم ریز کنم اندازه سر آلبرکامو می اندازم تو زود پز و با بوی فلفل هندی ، فکرم ، فیلش یاد هندوستان میکند و من را میبرد به فوبیای آشنای زوج ها .
ناگهان از پیاز و فلفل چگونه به درد آمدم ؟چرا قیافه این پتیاره هزار کاره از ذهنم بیرون نمیرود .جلزولز پیاز ها و دل من با هم در آمد.با قاشق چوبی پیازها را هم زدم .به من گفتند : (تقصیر توست باورت میشود تقصیر من ، زیادی مهربان و در دسترس بودی .
نمی دانم مرغ بگذارم یا گوشت ولی هرچه باشد باید تکراری نباشد .خانم دکتر گفت :(راابطه تان زیادی تکراری شده بود )
فکر کنم خورشت بادمجان زیاد پختم.از غذای شبانه و نیمه شبم هم پرسید و من گفتم داغ داغ مثل همین روغنی که جلزولز میکند سوزان و پرچاشنی.گفت زیادی در دسترس بودی. عیب همینه !
تلفن کردم به اهل منزل که ناهار چی بپزم ؟هر دو سفارش خورشت بادمجان دادند خوب پس من غافلگیرشان میکنم و زرشک پلو میپزم که تکراری نباشد .حوصله سرخ کردن مرغ را هم ندارم همینطوری خوب است .
صدای ریختن چای در استکان و بلند شدن بخار کنار پنجره آفتابی من را به لحظه حال می آورد.
چای رنگ شاش است.مزه نمی دهد،دو سه تا برگ چایی معلق در استکان میچرخند و من دوباره برگشتم به تکرار .
زودپز صداهایی از خود در میاوردکه نمی توانم به کلمه بنوبسم ، میخواهم چیزی بگویم دنبال کلمه ای ، اوایی ، شعری ، که شرح ماجرا دهم ولی خوب فقط میتوانم صدای زودپز در بیارورم.
مادرم گفته بود که برای پختن مرغ نتر س حسابی زعفران بریز. .ولی من آن موقع ها ترسیده بودم از دست و دل بازی هایم در ریختن زعفران و ریختن ان همه اعتماد کاش انداره کرده بودم ،حتی چشمی.
سالاد شیرازی درست میکنم وبجای ریزکردن خیار و گوجه و پیاز هر کدام را قد و نیم قد خرد میکنم مامانم همیشه میگوید کسی که اندازه نمیداند دوست و دشمنش راهم نمیشناسد.

صدای قرچ قرچ کردن خیار زیر آرواره هایم را دوست دارم.و به دوست و دشمنم فکرمیکنم.پیاز اشکهایم را در اورده و من دوست ندارم اشکهایم را حرام کنم میچکانمشان در کاسه سالاد شاید پری اشکها را به خواب ببینم.
یگانه دشمن من خودم بودم حق با مامان بود.چه کسی بهتر از من میتوانست من را فریب دهد ؟همچون آل پاچینو که تو گوش چارلز ترون میگفت برو موهایت را کوتاه کن و حواسش از هرچه اطرافش میگذشت عامدانه پرت میکرد.من خودم وکیل مدافع شیطان بودم .
فنجان نیمه پر شاشی را بعنوان اسکار به خود 3 سال پیشم هدیه میدهم.و لیست بالا بلند حسرتهایم را مرور میکنم بالاخره باید خود احمقم را تشویق کنم به هر خاطره یا صحنه ای که در ذهنم میرسم هیچ حسرتی نمیبینم جز خودم. چاقوی سالاد را کمی بالاتر میبرم و مراسم قربانی را در ذهنم انجام میدهم آن من باید بمیرد همیشه کسی وساطتت میکند و چاقو را از دست من میگیرد نمی توانم بگویم کیست فقط صدای زودپز در می آورم.دلم برایش میسوزد زن بیچاره …اشکهایم میچکد در سالاد….
غذا و سالاد امادست و من در حال چیدن میز هستم و اکنون نوبت مراسم بخشش است اما افسوس که باز کسی می آید. نمیدانم کیست ؟میتوانم صدای زودپز در بیاورم ،دستم را میگیرد و اجازه بخشش نمی دهد .
من سه سال قبل نه قربانی میشوم نه بخشیده. و این چرخه تا ابد در آشپزخانه من اتفاق میافتد فرقش این است که سیزیف خدایان را فریب داده بود و من *خودم *را.

در حالی که میخواهم غذا بکشم میپرسم بچه ها به نظرتون زود پزچی میگه ؟
اهل منزل میگویند :چرت و پرت

Choice Board Title (2)

ایام امتحانات تنها فرصت مسئولیت‌پذیری فرزندانمان نیست

شاید مشکل ما این باشد که مسئولیت‌پذیری نوجوانان را جوری که دلمان می‌خواهد معنا می‌کنیم: درس و موفقیت در امتحانات و آزمون‌های مدرسه و دانشگاه.
فراموش کرده‌ایم که مسئولیت‌پذیری از ارکان اصلی تربیت نوجوانان است که تا 25 سالگی ادامه دارد. مسئولیت‌پذیری انسان در قبال خدماتی که از جهان دریافت می‌کند. نوجوان دارای حقوقی است اعم از نیازهای اولیه و ثانویه مانند خوراک، پوشاک، مسکن، امنیت جانی و عاطفی، انواع آموزش، محیط زیست، آزادی و اختیار، تفریح و سرگرمی و … که تامین آن از وظایف خانواده‌ها، حکومت‌ها و دست‌اندرکاران تعلیم و تربیت است.
و در مقابل این حقوق، مسئولیت‌هایی متوجه اوست؛ احترام گذاشتن به اطرافیان، دیگردوستی، انسان‌مداری، پاسخگویی نسبت به حقوقی که در اختیار دارد در حد و اندازه‌ی سن و توان و انواع استعدادهایش. از جمع کردن ساده رخت‌خوابش و مسئولیت امور اتاق و وسایل شخصی‌اش تا انواع کمک‌هایی که می‌تواند در خانه و خانواده و مدرسه و اجتماع به دیگران برساند و در همین حین نیز یاد بگیرد.
مسئولیت دانش‌آموز و دانشجو در زمان تحصیل نیز یکی از این موارد است. یعنی اگر ما به حق با بسیاری از اصول مدرسه‌ای و دانشگاهی موجود، مخالفت‌ها و انتقادها داریم اما به هر روی فرزندان ما در همین چارچوب زندگی می‌کنند. بنابراین حق ما والدین و معلمان است که در قبال آنچه بستر آموزشی‌اش را فراهم آورده‌ایم از فرزندانمان مسئولیت‌پذیری بخواهیم. این نوع مسئولیت البته نسبی است؛ بنا به ظرفیت‌های روانی، مغزی، جسمانی، مالی، هوشی و علاقه‌های او. اما نوجوانی که در مسیر مسئولیت‌پذیری عمومی در روند زندگی‌اش قرار نگرفته طبعا نمی‌تواند تنها در یک امر، خودش را مسئول بداند و اگر هم چنین باشد، شخصیتی تک‌ساحتی و تک‌بعدی از او ساخته می‌شود.
در نتیجه مسئولیت‌پذیری بهتر است به مسئولیت‌خواهی برسد؛ یعنی خودش بخواهد. درونی‌سازی شود. به عنوان روندی انسان‌مدارانه و «خودآیین». چنین فرزندی با طی فراز و فرودهای زیاد که گاه می‌توان از آن به سخت‌گیری‌های انعطاف‌مدار بزرگسالان یاد کرد می‌تواند به صلح با خود و جهان نزدیک شود. چون توقعات و طلب‌های اضافه‌خواهانه‌اش که منجر به انواع تنش‌ها و جنگ‌‎ها می‌شود، به تعادل خواهد رسید.

دوست من، زمان امتحانات تنها
فرصتی نیست که فرزند ما مسئولیت‌پذیر بار بیاید.

علی‌اکبر زین‌العابدین

Choice Board Title (3)

مهندسی ایام امتحانات سمی برای دانش‌آموزان

۱-هر چه وسیله ارتباطی و امکان تفریحی و سرگرمیکوتاه‌مدت دارد همه را یکجا و به زور و دعوا جمع کنیم؛ گوشی، لپ‌تاپ، آی‌پد، تبلت، پی‌اس و … هیچ‌وقت هم بیخودی به نوجوان میدان اضافی ندهیم و زبانم لال با او صحبت کنیم و مثلا بگوییم: «ببین عزیزم، زمان امتحان‌های نهایی و پایانی مثل خیلی از فرصت‌های خاص توی زندگی، بهتره آدم از تفریحاتش کمی عقب بکشه و این برای همه ما در هر دوره خاصی از زندگی‌مون پیش می‌آد. بیا و یه تغییر برنامه موقت بده و یا مثلا خودت سر این ساعت‌ها گوشی‌ات را بگذار پیش من که وسوسه نشی.» این جور حرف‌ها او را پررو می‌کند.فقط بگیریم و ضبط کنیم و خلاص!


۲-یکی از بهترین روش‌های سمی، باج‌خور کردن بچه‌هاست که اگر معدلت از فلان نمره بالاتر شود برایت این را می‌خرم و آن را. همان چیزهایی که همیشه او را از داشتنتش منع می‌کردیم ولی آرزوی او بوده؛ حالا باج می‌دهیم تا درس بخواند. اینکه بعداً هزار توجیه هم داریم که آن وعده‌ها را عملی کنیم یا نه به خودمان مربوط است.تا اینجوری هم دو شخصیت تربیتی از خودمان نشان داده باشیم هم بچه ما بداند هیچ کاری ذاتاً ارزشمندنیست تا چیزی از آن به من بِماسد! تا یک لیوان آب هم خواست دست کسی بدهد ارثش را از عالم و آدم طلب کند.


۳-تا می‌توانید مضطربش کنید، او را بترسانید از نمره بد؛چون تجربه نشان داده تا چوب بالای سر کسی نگذاری هیچ چیزی ازش در نمی‌آید. اینجوری هم تهدید کن: «اگر نتونی موفق بشی، از همه امکانات تابستان محرومی؛ بازی و تفریح و ورزش و مسافرت و …» و به این شکل بچهما دور از جانش آماده انواع بیماری‌های روان‌تنی می‌شود؛ از اسهال و استفراغ و انواع گرفتگی‌های عروقی بگیر تا جویدن ناخن و موکنی. این‌جوری حالی‌اش می‌شود نمرات امتحانات چقدر از سلامت جسم و روان او با اهمیت‌تر است تا وقتی دیپلم و لیسانسش را گرفت خدای ناکرده جای سالم در جان و بدن نازنینش باقی نماند. حالا اینکه ما 365 روز سال فرصت گفت‌وگو و تمرین و چالش درباره مسئولیت‌های او داریم و بهره نمی‌گیریم، بماند.


۴-بهترین زمان مقایسه کردن بچه‌ها با همدیگر همین روزهایآزمون‌هاست. چون خب پسرخاله‌اش ماشاله شاگرد اول است و دختر عمویش کتاب از دستش نمی‌افتد. یا همین همکلاسی خودش که هر چه رتبه است درو کرده. مگر بچه ما چه کمتر از او دارد که مثل دوغ و ماست درس می‌خواند! پژوهشگران بیخود می‌گویند مقایسه نکنید وبچه‌هایتان را سرکوب و تحقیر نکنید. اگر مقایسه‌شان نکنیم پس چجوری تحریک شوند به پیشرفت؟! اینکه هر انسانی استعداد خاص خودش را دارد چرت و پرت است.همه انسان‌ها همه استعدادها را دارند. پس تا می‌توانی با دیگران مقایسه‌اش کن تا دیگر نخواهد ریختِ هیچ‌کدامشان را ببیند.


۵-یک ترفند خوب دیگر این است که بگوییم: «اصلا نمره برای من اهمیتی نداره. مهم تلاش توست. من ببینم روزی ده دوازده ساعت درس می‌خونی، بقیه‌اش مهم نیست.»اینجوری ما یک سیاستمدار خفن هم می‌شویم؛ یک کیسینجر زمان! یعنی به جای اضطراب نمره، اضطراب «تلاش» را جایگزین می‌کنیم. اینجوری عذاب وجدان اضطراب نمره دادن را هم در خودمان می‌کُشیم. حالا اینکه اصلا فرزند ما توان این همه درس خواندن را دارد یا نه به کنار. اصلا خود ما چه الان چه آن موقع که هم‌سن او بودیم دو ساعتش را هم دوام می‌آوردیم یا نه به درک.


۶-از سمی‌ترین افعال ما می‌تواند این باشد که در طول یکسال گذشته هر چه لیچار خواسته‌ایم بار مدرسه و درس‌ها و کتاب‌هایش کرده‌ایم که: «اینجا درس خوندن فایده نداره با این کتاب‌هاشون. آخه اینا چیه یاد بچه‌هایما می‌دن! خزعبلات. اولین فرصت که بتونم می‌فرستمش یه کشور دیگه درس درست و حسابی بخونه.» اما حالا که زمان امتحانات رسیده یکجوری رفتار می‌کنیم انگار دارند مهم‌ترین کتاب‌های تاریخ بشر را مطالعه می‌کنند! بالاخره دم خروس یا قسم حضرت عباس! البته ما همیشه دلیل قانع‌کننده داریم: «اون بحث رو با این بحث قاطی نکن بچه!»


۷-آخ آخ! یک مدل هم داریم معرکه! باب میل. که کلا می‌گویند نه درس نه امتحان نه مدرسه. «بی خیال! ما که خوندیم کجا رو گرفتیم که این بگیره!» پس بهترین حالتش این است که شب‌های امتحان مهمانی بدهیم، مهمانی برویم. اخبار و موزیک با صدای بلند ببینیم و بشنویم. تِربزنیم به شرایط درس خواندن بچه. حالا این نوجوان درمانده می‌آید و کمک می‌خواهد: «می‌شود سروصدا کم شود؟ می‌شه با هم دعوا نکنین!» یا: «یک معلم خصوصی می‌شه برام بگیرید؟ یاد نگرفتم. گیر کردم.» جواب بدهیم:«اگه می‌خواستی تا حالا یادش می‌گرفتی. گذاشتی دقیقه 90؟! درس خوندن باید خودجوش باشه. کلی از این دانشمندای دنیا رو ببین بچه روستایی بودن بدون هیچ امکاناتی. خودت می‌دونی و خودت.»

۸-قربان آن عده از معلمان و مدیران و معاونان عزیزی هم بروم که نسخه‌های سمی صادر می‌کنند برای والدین سرگردان و بی‌پناه.
همان‌ها که جلسه می‌گذارند که:«اولیای گرامی، در این ایام گوشی‌هایشان را ازشان بگیرید، وسایل بازی را جمع کنید، یک خط کتاب غیردرسی نخوانند، هر کلاس ساز و ورزش که می‌روند فعلا تعطیل.»چون شما می‌دانید دیگر، ورزش خیلی برای تمرکز ذهنی و تعادل جسمی ضرر دارد و باعث می‌شود نمره‌ها پایین بیایند. موسیقی و کتاب هم همه بهتر می‌دانند هر چه بدن و ذهن بچه را از اینها دور کنی، قشنگ می‌تواند تمام ثانیه‌ها را درس بخواند و فقط یک مقدار فرصت بماند واسه خوردن و دستشویی رفتن.  
 
۹-و اما در پایان یکی از بهترین روش‌های سمی کردن فضا را بگویم و بروم. از هر جلسه امتحانی که بچه‌مان برگشت خانه، سین جیم کنیم. دانه به دانه سوال‌ها را: «این سوال را چه نوشتی؟… چند نمره کم می‌آوری؟… واااای باز هم بی دقتی!… چقدر گفتم این فصل را بیشتر بخون. خاک عالم تو … می‌دونی نمره درس به این آسونی رو از دست داده‌ای معدلت چه قدر داغون می‌شه! حالی‌ت هست؟!» و بعدش هم قهر و بی محلی و زهرمار کردن یک لقمه غذای بچه. البته این هیچ فرقی ندارد با آن رفتاری که هر جا هستیم جلوی جمع یا توی خانه بگوییم: «حرف نداره بچه‌م. همیشه همه نمره‌هاش عالیه. این ترم هم خواهید دید.» تا می‌توانیم بادش کنیم. تا این دانش‌آموز معصوم،کوچک‌ترین خطای امتحانی بشود جهنمش. بشود بچه‌بده‌ی داستان و شب‌های تنهای تاریک فقط بالش،اشک‌هایش را ببوسد.

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2025-01-20_13-04-17

کوزه‌گر از کوزه‌ی شکسته‌اش هم آب نمی‌خورد

از ملال‌هایی که ذهن شارلاتان ما می‌سازد همان است که باورمان نیست هر آنچه به کارش مشغولیم نتیجه‌اش مستقیما برای خود ما نخواهد بود. ما در چرخ و پر عالم، در حرکت وضعی خویش در جهان، چه بسیاران که نخ بادبادک دیگران را بسازیم و نصیبی از هواکردن بادبادک‌هایی که ساخته‌ایم نداریم.
موقعیت حقیقی این است: ما جزئی از برنامه بزرگ و پیچ در پیج این جهانیم. نه که هر چه از ماست برای ماست یا در سرای ماست.

من می‌نویسم که تو بخوانی نه آنکه خودم بخوانم. نقاشی می‌کشم که تو ببینی. من مخاطب نوشته‌هایم نیستم. چه آشپزها که در هتل‌های پنج ستاره لوکس، تشریفات غذایی هزاران نفر را فراهم می‌آورند و شامشان را مهمان خانه دوستشان هستند چه نیمروی تخم مرغ باشد چه ماهی شکم‌پر.

من آرایشگری هستم که دستم به موی خود نمی‌رسد. جراح قلبم اما هنگام عمل جراحی قلب بیمارم، بیهوشم و جز خوابی تحمیل‌شده هیچ نتوانم کرد.

استاد ادبیات عزیز، بگذار فالت را از زبان صاحب‌نفسی بشنوی. بگذار سِر دلبران گفته آید در حدیث دیگران.

ناخدای کشتی، صاحب کشتی نخواهد بود. راننده اتوبوس که طول روز، صدها نفر را جابجا می‌کند، شب‌هنگام با مترو به خانه‌اش می‌رسد.

معلم‌های ریاضی پدر و مادر فرزندشان هستند و فرزندشان دوست نمی‌دارد به او ریاضی درس دهند.

ما کارگر چرخ گردانیم نه بنده‌ و کارگزار خویشتن خویش.

نه نقاش معیوب است و نه آشپز و نه ناخدا.
چیدمان هستی، گاهی از آنچه تو راست برای توست و گاه از برای دیگران. و گاه از دیگرانش برای تو.

قانونگذار این جهان نیستیم که مدعا کنیم.

علی‌اکبر زین‌العابدین

photo_2025-01-18_13-39-45

چرا نوجوانان از برنامه‌ریزی‌های ما به نفعشان فراری‌اند؟

۱۰ پیشنهاد کوتاه برای ناکامی ما والدین که نگران آینده نوجوانانمان هستیم و شاید همچنان با آنچه در گذشته‌مان جا مانده یا خالی مانده، داریم برایشان تقلا می‌کنیم و تبدیل شده‌ایم به اقتدراگرایان نوین!
.

۱-«حال و اکنون» او را فدای آینده‌اش نکنیم. به آنچه ضروریات سن و سالش است، برسد و از آنها جا نماند؛ مثل برخی از ما.

۲- فکر نکنیم اگر تا ۱۸سالگی هر چه شد، شد و الا دیگر موفقیتی پیش رویش نیست. سن نوجوانی طولانی شده است و نوجوانان امروز جهان نیازمند فرصت و زمان بیشتری هستند تا خودشان را پیدا کنند. تا ۲۵سالگی را در نظر بگیریم.

۳- توجه بیشتر به مهارت‌آموزی‌هایشان اعم از امور شخصی و اجتماعی ساده که از آنها غافلیم و همچنین هر نوع هنر، فن‌آوری، ورزش، تجربه‌های شغلی پاره‌وقت و

۴- به رسمیت شناختن مشاغلی که در آینده نزدیک در عصر هوش مصنوعی از راه خواهند رسید و آنچنان دقیق نمی‌توانیم آنها را رصد کنیم.
پس آنچنان قابل برنامه‌ریزی نیستند.

۵- تا جای ممکن نه بیش از اندازه، مراقبت از وضعیت روانی نوجوان، به تناسب شرایطی که در آن هستیم. سلامت روان، امتیاز بزرگتری است تا موفقیت‌های لحظه‌ای بدون روان سالم در زمانه حاضر.

۶- تا جای ممکن نشان‌دادن فضایل اخلاقی، انسانی و معنایی و معنوی که در رفتارهای خودمان متجلی باشد و حساسیت به حضور «دیگری». توجه به خالق هستی و مخلوقات هستی. یعنی از پیله خود درآمدن.

۷- فعال نگه داشتن قوه استدلال و تحلیلشان از طریق گفت‌وگوهای منطقی که مستمرا با آنها پیش می‌بریم. حضور بخش بالغ یک انسان، راهنمای مطمئن درونی است.

۸- تعامل بزرگ‌منشانه با آنها؛ می‌توانیم سخت بگیریم اما توهین نکنیم. می‌توانیم بر اصولمان باشیم اما منت نگذاریم. می‌توانیم در محدودیت باشیم اما تحقیر نکنیم. عزت نفس بالا نجات‌دهنده است.

۹- احترام به آزادی‌ها و حریم شخصی‌شان به تناسب رشد سنی و در قبالش مسئولیت‌خواهی. این دو مانند یک الاکلنگ عمل کنند.

۱۰- باج ندادن برای رسیدن آرمان‌هایی که برایشان رویا کرده‌ایم.
یعنی نظام طبیعی زندگی را به هم نریزیم. چون دنیا به هیج‌کس کولی نمی‌دهد که ما بخواهیم بدهیم.

علی‌اکبر زین‌العابدین