وقتی حالمان خراب است را میگویم… اینجور موقعها «قانونها» همیشه هم درست از آب درنمیآیند. مثلاً قرار نيست وقتي سفر ميرویم حتماً حالمان خوش شود، سفرِ جزیره، سفر سرزمینهای باستانی و دور، سفر رؤیاها و دریاها. يا وقتی به رستورانی میرویم که بالکنِ تابستانیِ دنج دارد، یا وقتی بازی میکنیم و راکت، توپ را مثل معجزه، «تاپ» میخوابانَد وسط زمین حریف. يا وقتي فيلمي ميبينیم از کارگردان نوستالژیکمان. قانون مهمانی هم همیشه نتیجهی دلخواه را نمیدهد که همیشه همهی مهمانيهاي پرجنب و جوش با دوستانی که همچو جان دوستشان میداریم حالمان را خوب كنند. قانون نیست كه چون در بارانِ پاییز قدم بزنیم حتماً روحمان زلال شود، باصفا شود و شب را آرام بخوابیم. تضميني نداده كسي که همیشه با شنيدن صداي محبوبترين خوانندهمان، جان و روحمان پرواز كند. حتي، حتی خواندن كتابي كه آرزوي خواندنش را داشتهایم و پیدا نمیشده و یا وقتش را نداشتهایم و حالا شده. و یا در اوج تنگدستی، پولی ناهنگام به حسابمان بریزند حاصل دسترنجمان و گوشيمان «دينگ دینگـ» پيامك دهد – همان پولی که چند وقت منتظرش بودهایم- و نه حتي جايزهاي یا پاداشی كه به حق ميگيريم و برایمان صدها نفر کف میزنند و سوت میکشند و نه حتی شب جشن تولدمان. نه! هيچكدامِ اين قانونها الزامآور نبوده و نیست. ما خودمان را با قانونهایی که معلوم نیست چه کسانی و در کجا برایمان نوشتهاند فریب میدهیم. هیچکدام با هيچ حساب و كتاب قطعي و بي بروبرگرد حال ما را همیشه کوک نميكنند. نه! براي من هيچ چيز بيرون از «شهر قلبم» شادیام نمیبخشد. همهی مهمانیها و جشنها، همهی سازها و سفرها، بارانها و برفها، آوازها و هدیهها، حسابها و کتابها، هیچکدام…هیچکدام تا قلب من، تا جهان ذهن و روح من آماده نباشند، حالم را خوش نمیکنند، هیچکدام از این قانونها… غير از «تو»، غیر از تو كه وقتي هستي همهي قانونها درست از آب درمیآیند.
علیاکبر زینالعابدین
نظر بگذارید