نقش و حضور کتاب در آثار مهرجویی صرف معرفی نبوده؛ مثل سکانسی که شکیبایی آسیا در برابر غرب شایگان را به بیتا فرهی نشان داد و گفت: «اگه میخوای مخت کار کنه اینو بخون!» کتابها هم موتیف فیلمهایش بودهاند، هم درونمایهی فیلمنامهها، هم بخشی از دکور صحنه و هم عامل کنشمندی شخصیتها و هم منبع اقتباس؛ مثل گاو که از عزاداران بیل ساعدی برآمدهبود یا پری که از کتاب زویی و فرنی سلینجر. اما سرگشتگی پری، از کتابی که برادرش اسد نوشته بود آغازگشت و کاراکتر نخست درخت گلابی، نویسندهای بود که به باغ آمد تا کتاب نیمهتمامش را تمامکند. کتابها در فیلمهای او گاهی دیالوگ و مونولوگ میشدند؛ مانند صدای بیغلوغش شکیبایی که شاملو میخواند: «آتیش آتیش چه خوبه…» یا ایفاگر نقشی بودند؛ مثل بانو که دورش را قفسههای کتاب گرفتهبود اما تصور خالی از حقیقتی که از کتابها برای خود ساختهبود او را راه به جایی نبرد! در نارنجیپوش، زندگی حامد فقط با یک کتاب فنگشوی متحول شد و تا دیوارهای کثیف زیرزمینش را هم رنگ زد. آنجا دریافتم کتاب در ساختذهن مهرجویی «کارکرد» دارد و ویترین روشنفکری نیست. در گفتوگوی رامین جهانبگلو با مهرجویی در کتاب فیلمنامهی هامون (۱۳۷۴) گفت هامون روشنفکر نیست، فرهیخته است. مهرجویی «فرهیختگی» را خوشتر میداشت تا روشنفکری و کتاب در زندگی و فیلمهای او نشانگر فرهیختگی بود نه روشنفکری. بسیارند روشنفکران ما، در اسارات هیجانات لحظهای و «اشتباه کردیم»گویان بهخاطر کنشها و واکنشهای تکانهایشان در موقعیتهای سیاسی و اجتماعی. مهرجویی اما بهسبب جستوجوگری فرهیختهگونش – دور از همهی این هیاهوها- در جاده خودش میراند. از همین رو سراغ مهمان مامان مرادی کرمانی هم رفت (نویسندهای که مدعی روشنفکری نبوده) و فیلمنامه را با وفاداری زیاد نسبت به آن کتاب نوشت.
مسیر حرکت مهرجویی که با اقتباس از آثار ساعدی، نویسنده یگانه پیش از انقلاب آغاز شد و از سلینجر گذشت تا به مرادی کرمانی رسید، بیانگر ارادت مهرجویی به ذات کتاب است نه خطوربط گاه بیفایده و خنک گفتمانهای رایج روشنفکران زمانه. برای همین هم خود گفتمانساز میشد بر پرده سینما. اکنون بر مخاطبان دقیق سینمای مهرجویی آشکار است که «کتاب» او را فیلمساز کرد نه «سینما».
علیاکبر زینالعابدین
نظر بگذارید