بخاطر روزی که سالها پیش در جمع بچهها شب نوروز با احساس شعف گفتم: «سال تحویل دست بابا و مامانتون رو ببوسید.»
کارم تمام شد و بچهها دور میشدند و پسر یازدهسالهی جذابی که بوی آتش سرخ میداد آمد نزدیکم. گلولهی اشک را لب پرتگاه انفجار نگه داشتهبود و خیره به من با لبهای لرزان گفت: «من اون کار رو نمیتونم بکنم. مامانم رفته خارج، پنجساله ندیدمش.»
نوروزم داغ خورد.
در جمع مثلا میتوانیم بگوییم: «اونایی که مادرشون کنارشون هست.» بدون حساسیت خاصی. کاملا عادی. مثلا میتوانیم بگوییم: «اونایی که با مامانبزرگشون زندگی میکنن.» یا چه بهتر قبلش یک سوال بپرسیم: «کیا با مادرشون زندگی میکنن؟»
هرجا میشود شکل خودش را داشنه باشد.
علیاکبر زینالعابدین
نظر بگذارید