photo_2025-01-25_15-11-12

سال لبخند مرتضیخون کیان

به شرافت لحظه‌ای که کسی که انتظارش را نداری از راه می‌رسد از میان جمعیت.

امسال سال لبخند مرتضی بود و خون «کیان». جهانِ حماسی، جهان عادی‌هاست، جهانی که همه بچه‌ها با هر میزان داراییِ جسم و جان در یک گونه مدرسه درس بخوانند، مثل همین جهان که یک گونه بیشتر نیست. جهان حماسی از عادی‌ها سر می‌زند. جهانی که بر تابلوی هیچ مدرسه‌ای ننوشته باشد: «مدرسه کودکان استثنایی». اراجیف نبافند که هوش‌بهرِ پایینِ میانگین برود مدرسه استثنایی، هوش‌بهر بالای فلان بشود تیزهوشان و بالای میانگین هم برود مدرسه عادی.
«عادی» را از چه وقت غیر عادی کردیم؟ مگر همه ما عادی نیستیم؟ پس لابد من که در نوجوانی دچار میگرنی بودم که چندروز چندروز از مدرسه غایب می‌شدم غیرعادی بودم و مدرسه‌ای هم ویژه‌ی ما میگرنی‌های ژنتیکی غیرعادی نبود و نیست!

معنای «کودک با نیاز ویژه» را می‌فهمم و بیش از همه برای بچه‌های «عادی» که خودم هم جزوشان بودم دلم می‌سوزد. آخر تک به تک ما عادی‌ها نیازهای ویژه داشتیم که نه خودمان حواسمان بوده و نه دیگری. همین الان فکر کن چه حجم از نیازهای ویژه داشته‌ای در دوران تحصیل یا در همین سنی که هستی و روح کسی هم باخبر نیست! وقتی یکباره بی‌کس‌وکار می‌شوی و نمی‌توانی داد بزنی، وقتی درد به پهلوهایت می‌پیچد و ماه‌ها رنج می‌کشی و پزشک می‌گوید چیزی نیست رد می‌شود. وقتی جیبت خالی است در غروبِ خستگیِ مفرط برای پرداخت کرایه سواری عادی! پس همه ما عادی‌ها استثنایی هستیم و نیازهای ویژه داریم.

در جهانی که به عادی و غیرعادی بخشش کرده‌ایم، کسی به نیازِ عادی‌ها نمی‌رسد و غیرعادی‌ها هم توان رسیدگی به عادی‌ها را در خود نمی‌بینند. جایی که روی خون عادی‌ و غیرعادی بی‌خیال قدم می‌زنیم.

مرتضی کار دیگر کرد؛ او در مدرسه‌ی «عادی» علم سلیم به ما نشان داد که دانش‌آموز «با نیاز ویژه» هم عادی است. او رتبه‌دار منطقه‌ای نقاشی شد. او بعد از هشت‌ماه کلاس نگارشم در پایان سال، خاطره یک روزش را درجا نوشت و توالی زمان‌ها و فعل‌ها و اتفاقات را به خوبی رعایت کرد و طنزی هم قند نوشته‌اش و در مراسم پایانی، تشویق همکلاسی‌هایش را شنید.

مرتضای چشم‌آبی، امسال سال من بود که با تو هفته‌ای یک ساعت کلاس داشتم و دانش‌آموزِ هم شدیم. امسال سال علم سلیم بود که موقع ثبت‌نام تو را عادی تشخیص داد.

مرتضای بامعرفت، در روز امضای کتابم انتظار رسیدن هر کسی را داشتم جز تو که «بغل»ات عادی‌ترین بغل دنیا بود برای من که به بغل تو «نیاز ویژه» داشتم.

علی‌اکبر زین‌العابدین

عکس من با مرتضی در مراسم امضای کتاب با مخ توی تاریخ
انتشارات پرتقال

نظر بگذارید

قسمت های ضروری با * مشخص شده