مروجان فرهنگ و دانایی، میبینید کارتان چقدر سخت است؟ پدیدآورندگان کتاب و شعر و موسیقی و تصویر، درک میکنید در کجای جهان ایستادهاید؟ معلمان و مربیان و تسهیلگران نوگرا که عشقتان زندگی است و خشمتان مرگ است، متوجهید که وقتی میگوییم اگر یک قدم هم بتوانید برای یک کودک، نوجوان یا جوان بردارید، چه جان سترگ میخواهد؟
شما نه تنها تشویق نمیشوید که سالها با توان و ناتوانیتان با رنج تن و روان و مال، رشتهها میکنید و یک خبر همه را پنبه میکند.؛ «زنی جوان، هفتادضربه شلاق خورد.»
انتخاب با خودتان است؛ یا رها میکنید و میگذارید شلاقها و خونپاشها برای فرزندان حال و آیندهمان جنگل سیاه برپا کنند یا میمانید از جان میکاهید، کم میخوابید و میخورید، بیشتر میخوانید، میشنوید و مینویسید و خونابه مشکلات شخصی و اجتماعی و اقتصادیتان را در مخفیگاه بالا میآورید و در عوض همچنان دانه دانه در زمین سنگلاخی، بذر میکارید تا روزی دستانتان در باغچهها سبز شوند.
کینکُشی با دشنام و ترک زمین و هر چه بادا باد محو نخواهد شد. خاطرهسازی میکنیم از لذت درکشدگی مخاطبان، از مجالبخشیدن به اکتشاف خودشان، از اینکه بدانند جهانشان خالی نیست. هستیم، میمانیم و خون میخوریم و خون میدهیم و خون میشوییم و رگهای ورمکردهشان را خون میرسانیم.
این ملک قربانی آگاهان میطلبد تا قربانی ناآگاهان نشود.
علیاکبر زینالعابدین
نظر بگذارید