ایام عید که میشود، شاید خیلی از بچههای ما روبهرویمان بایستند که: «عه! چرا باید برویم خانۀ فلانی؟! من دلم میخواهد بازی کنم، تنها باشم.» شاید خیلی از ما بزرگترها هم بگوییم: «کاش این بساط دید و بازدید جمع شود برود کنار.»
این گفتوگوهای درونی و بیرونی، گاهی بجاست. چون ما از هم دور افتادهایم. چون ما کمتر تحمل همدیگر را داریم. گاهی نه تو تاب دیدن مرا داری و نه من حال دیدن تو. زمانهایی نه ما میخواهیم شما را ببینیم و نه شما ما را.
سفرۀ هفتسین بخاطر هفتتا سینش اهمیت ندارد؛ بخاطر سفره بودنش پابرجاست. ممکن است در جایی از زمان و مکان هفت شین بچینند یا اصلاً هفت پدیده دیگر بچینند که لزوما حروف آغازینشان با هم یکی نباشند. اهمیت از آنِ سفره است. از همان زندگی عشایری چندهزارساله ایران تاکنون. سفره، نماد است. سفره، بستری است که ما را کنار و دور هم مینشاند. در یک دایره به هم وصل میشویم. ما دور سفره فقط غذا نمیخوریم؛ حرف میزنیم. خاطره تعریف میکنیم. از خوش و ناخوشمان به هم میگوییم. یاد میگیریم به داد هم برسیم؛ هر کسی از سفره چیزی بخواهد که دستش به آن نمیرسد، دیگری به او میرساند.
حضور کتاب هم کنار سفره، آیین نوشتهنشدۀ دیرین است. غذا تمام میشود. دارند چای میآورند و کسی کتابی باز میکند و شعری میخواند. انگار هر نوع سفرۀ هفتسینی که بچینیم، کتابی کنارش حضور دارد. چه مسلمانان که قرآن میگذارند چه مسیحیان و یهودیان که کتب مقدسشان را و چه زردشتیان که اوستا را. و انگار بیشتر ایرانیان دیوان حافظ یا شاهنامه را. کتاب نه با سین شروع میشود نه با شین. کتاب در سفرۀ نوروزی ما هست. کتاب و شعر کنار سفره بوده است.
قطعاً بچۀ امروز ما به جهان امروز تعلق دارد. من دوست دارم به فرزندانمان بگویم: «میدانی چرا نوروز میتواند یک عید جهانی باشد؟» و او هم در حرفم ایراد کند که: «نوروز ما چه به جهان! کی توی دنیا ما را قبول دارد؟!» و من بگویم: «راست میگویی. امروز ما سر جای خودمان نیستیم. هزار دلیل دارد. ولی چه چیزها داریم که درمان همۀ جهان است و یکیش هم نوروز.»
دوست دارم به آنها بگویم این تنها عید جهان است که به هیچ عقیده و مسلکی پیوند ندارد. پس میتواند جهانی باشد. به آنها بگویم که عید یعنی آغاز سالی جدید؛ مثل آغاز سال میلادی، قمری و … و همه عیدهای جهان که مرسوم است حتما به یک دین و آیین و عقیده باز میگردد. به آنها بگویم که همۀ آن عیدها که همۀ ما داریم برای هر کدام از ما چقدر ارزشمندند اما نوروز تنها عید جهان است که مبدا و منشاء آن آغاز رویش طبیعت است و هیچکس تا به حال نتوانسته عقیدۀ خودش را به نوروز بچسباند.
دوست دارم بچهها بدانند که نوروز، یک اندیشۀ جهانی است اگرچه فقط چند کشور در دنیا آن را رسماً جشن بگیرند. درک کنند عیدی که آدمها را جدا از عقایدشان به دیدار هم میبرد، دور سفرهشان مینشاند و مردم را به طبیعت وصل میکند، یک آیین و عید یگانه است. همه میتوانند این مبنای مشترک را دلیل یک عید یکسان و همزمان جهانی برشمارند. قبول کنند که عیدهای دیگر که بنا بر باورهایمان است همه بر جای خود محکم و استوار اما یک عید جهانی هم لازم داریم که میتوانیم از میراث نیاکانمان به جهان هدیه کنیم.
میشود به کودک و نوجوان امروز بگوییم: «به جنگهای گذشته و امروز جهان نگاه کن. چه راه حل بزرگی داری که بتوانی تیغ و گلولۀ جنگها را ذوب کنی؟» بعد او فکر کند و راه حلهای خودش را بگوید که خواهد گفت و ما بزرگترها هم فکرهای خودمان را به او بگوییم. ولی میتوانیم پیشنهاد کنیم و بگوییم که همه شوربختیهای دنیا راه حل تازه نمیخواهد. خِرَد تاریخی بشر، پاسخ بسیاریشان را فراهم کرده. بگوییم اگر ما رفتیم قاشقزنی برای این بود تا به همسایهمان گفته باشیم: «اگه آن روز جر و بحثمان شد، امروز دیگر بیخیال! آمدم پیشت بخندیم.» به او بگوییم شاید بخواهیم خانه بعضی آدمها برویم که نه آنها پذیرای ما هستند و نه ما پذیرای آنها، اما میتوانیم کمی کوتاه بیاییم و بخاطر نوروز سراغ خیلی دیگر برویم که در حالت عادی چندان معاشرتی با هم نداریم و پذیرای هم هستیم.
به بچهها بگوییم نوروز کارش این است که حتی همان یک پیامک ساده هم که به هم مینویسیم یک راهی به آشتی و دوستی باز میکند. نوروز ما را به خویشاوندانمان و دوستان قدیم و جدیدمان وصل میکند، بعد ما را در هر شهری که زندگی میکنیم دوباره به زادگاه اجدادیمان برمیگرداند، بعد شهر به شهر آشتیتر میشویم و وقتی جهانی شد همۀ انسانها و همه کشورها را به هم نزدیکتر میکند. انسانهایی که همدیگر را شاید هیچگاه ندیده باشند یا شاید دیگر همدیگر را نبینند اما یک دلیل بزرگ دارند که روی هم دشنام و کینه نپاشند.
بگوییم اگر همۀ مردم جهان دور سفره نوروز کتابی بخوانند، سکوتی عزیز نمایان میشود. هیچکس هنگام گوش دادن به کتاب و شعر، به کسی تند نمیشود. بگوییم نوروز با سُفره و کتاب، ما را کنار هم مینشاند بر سر هر باور و عقیدهای که باشیم.
علی اکبر زینالعابدین
سردبیر گروه سنجاققفلی
نظر بگذارید