این روزها بلد باشیم که با بچهها چه چیزها را نگوییم. این روزها ایران از سه آتش تبدار است: آلودگی هوا، زلزله و کنشها و واکنشهای خشونتآمیز خیابانی. چه در وقوع هر کدام ارادهی ما دخیل باشد چه نباشد ولی قطعاً بچهها هیچیک دخیل نیستند. بچهها را باید بلد باشیم. آن تفکر پوسیدهی بیمسوولیت را مچاله کنیم و بسپریم به آب که «بچهها هم مثل بزرگها باید در جریان همه چیز باشند.» این تفکر نمیداند که بچهی آدمیزاد که هیچ، بچهی پروانهها، گربهها و گنجشکهای این سرزمین هم از همه چیز خبردار هستند اما لازم نیست هر شب با ترس زلزله به خواب روند. این ترس کدام دردشان را مرهم است؟ هر شب مادر، کودک دوازدهساله را کنار خود میخواباند که هنگام زلزله با هم باشند! وقتی بچه داخل مدرسه و مهدکودک است چه؟ چه لطفی دارد برای بچه از تظاهرات خیابانی و تعداد گلولهها قصه بگوییم؟ چرا ماهوارهها همیشه باز هستند و خبرهای لحظهای از خشونتها را برای کودک ما نشان میدهند؟ چرا بچهی ما باید از بیچارگی و بیکاری و بیپولی خانوادهاش مدام بداند؟ کودک وقتی هر بار چیزی بخواهد و ما نتوانیم برایش فراهم آوریم خودش میفهمد. اما لازم نیست ناامیدی و آیندهی سیاه را روی اندیشهی پر تخیل و رؤیابارش ترسیم کنیم. او وقتی در هوای آلوده دم و بازدم میکند قفسهی سینهاش درک میکند، لازم نیست دم به دم از زیانهای تمامی ذرات مسموم این هوای پلید سخنرانی کنیم که اگر چنین کردیم در انتظار نافرمانیها و عصیانها و افسردگیهایش باشیم و تقصیر هیچکس هم نیندازیم. این سه وضعیت دهشتناک این روزها مخاطبان مستقیمش بچهها نیستند. اگر پدر و مادر هستیم بلد باشیم خانه و کاشانهمان را رزمگاه مقابلهی کودک با لشکری از سموم و گلوله و مرگ و ناامیدی نکنیم. اگر معلم هستیم هر روز احساس خوب امنیتی بزرگتر را مثل شعر و موسیقی در هوا جاری کنیم برای کودکان عصر ارتباطات که بهتر از من و تو میدانند در کجای این زیستگاه کرهی خاکی به دنیا آمدهاند. خوب است به جای آنکه همه چیز را گردن خدا بیندازیم برای بچههایمان از خدای مهربان و قدرتمندی حرف بزنیم که بهتر از ما مراقب بچههاست. به قول پروین وقتی مادر موسی او را در سبدی به رود نیل سپرد الهام خداوندی را چنین سرود:
به که برگردی به ما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
علیاکبر زینالعابدین
نظر بگذارید