photo_2025-01-20_14-27-27

از‌دست‌دادن را بلد نیستیم

چون نگرش ما این است که ازدست‌دادن مساوی شکست‌خوردن است، پس وقتی از دست می‌دهیم، گویی نقص و عیب ماست. کسی ماه‌ها و سال‌ها کار می‌کند تا یک گوشی همراه به‌دست آورد، روزی دیگر کسی دیگر روی موتورسیکلت دوثانیه با دوانگشت، گوشی را می‌زند و گازش را می‌گیرد و دود می‌شود. رنج چندماهه یا چندساله برای به‌دست‌آوردن گوشی را طبیعی می‌دانیم اما رنج ازدست‌دادن گوشی را طی دوثانیه، غیرطبیعی. این گوشی می‌توانست دوثانیه‌ای از دست خودمان در جوی آب بیفتد یا از دست بچه روی آسفالت سقوط کند. ما اغلب از این دوثانیه‌ها به بعد را بلد نیستیم؛ مثل صدور حکم اخراج دوثانیه‌ای از محل کار، مرگ دوثانیه‌ای محبوبمان، قرار دوثانیه‌‌ای قاضی در از دست‌دادن آزادی، شکستن دست یا پا در یک سانحه‌ی دوثانیه‌ای. شنیدن دوثانیه‌ای «خداحافظی» از کسی و جدایی بدون ثانیه‌ از کسی بدون خداحافظی‌اش!
همیشه از این لحظه به بعد به ما می‌گویند: «بپذیر که از دست داده‌ای.» به نظرم پذیرش خودش را تحمیل می‌کند حتی اگر احساسش نکنیم. پذیرشِ خالی، دست‌فرمان غلط‌انداز شعارواری است. آنچه می‌بایست باشد تمرین است. تمرینِ از دست‌دادن، بعد از این دوثانیه‌ها آغاز نمی‌شود. تمرینش از ثانیه‌ای که به‌دست‌ آورده‌ایم استارت می‌خورد. چه خودمان به‌دست آورده‌باشیم چه به دستمان داده‌باشند؛ یعنی ممکن است تمامی به‌دست‌آوردن‌ها تلاش و تمرین نخواهد؛ مثل ارثی که به ما برسد یا دست و پایی که هنگام به‌دنیاآمدن به ما رسیده‌بود یا هدیه‌ای که به دستمان داده‌بودند. اما دقیقا از همان لحظه که ادراک می‌کنیم چیزی، کسی یا موقعیتی را به‌دست‌آورده‌ایم، تمرین ازدست‌دادن گردنمان است. تصور و تخیل ازدست‌دادن تمرین ماست. گیرم که برخی را هیچ‌گاه تا دم مرگ از دست ندهیم.
امان از «خیال» که شاه‌کلید درهای بسته است. خیال‌ورزیدن چقدر از فکرکردن بزرگ‌منشانه‌تر است. و چه هوشمندانه است ادبیات و هنر که تجلی‌گاه خیال‌انگیزی‌اند برای ما و بچه‌هایمان غذای روزان و شبانمان باشند.

دو بیت پایانی از غزل مشهور کلیم کاشانی به تازگی برایم معناگشایی می‌شود. این شعر را اول‌بار از مدیر ریش‌سفید و‌ فاضل دبیرستانمان شنیدم؛ عالیجناب ابوالفضل چینه‌کش (که عمرش دراز باد در صحت و سلامت).

بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم‌ کلیم با تو بگویم چه سان گذشت

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت

علی‌اکبر زین‌العابدین

نظر بگذارید

قسمت های ضروری با * مشخص شده