چی‌فکر می‌کردیم چی‌شد؟

احمد طالبی‌نژاد

این‌که ناصر صفاریان در مستندهایش روی ادبیات، به‌ویژه شعر، متمرکز شده، ویژگی قابل‌توجهی است؛ به‌خصوص که‌در دوسه ‌دهۀ اخیر شعر به‌ عنوان یک‌ گفتار هنری/ اجتماعی، کارکرد قدرتمند گذشته‌ را از دست‌  داده است. این یک‌ جریان مستمر در کارنامۀ صفاریان است که با فیلم‌هایی درباره‌ فروغ فرخ‌زاد و احمدرضا‌ احمدی آغاز شد و حالا رسیده به یکی از بی‌پناه‌ترین جریان‌های شعری، یعنی شعر  کودک و نوجوان؛ شاخه‌ای از شعر که اتفاقاً مخاطبان انبوهی داشته و می‌تواند اکنون هم اگر خوراک کافی و سالم برای‌شان تدارک دیده ‌شود، داشته ‌باشد. وگرنه می‌شود حکایت سینمای کودک‌ و نوجوان که فاتحه‌اش خوانده شده و رسیده‌ایم  به‌جایی که شبیه به صحنه‌ای از مستند «کودکیِ ‌ناتمام» که  بچه‌های یک‌ دبستان در مراسم صبح‌گاهی با ترانۀ مزخرف و توهین‌آمیز ساسی‌مانکن نرمش می‌کنند: «آقامون جنتلمنه جنتلمنه، این خانومم عشق منه، عشق منه…» و از این دست خزعیلات که هم‎‌ پدر موسیقی مردم‌پسند را درآورده و هم ‌ترتیب زبان‌فارسی را داده است.

ناصر صفاریان این ‌بار به‌ سراغ نوعی از ادبیات رفته که مخاطبانش کودک و نوجوان هستند. یعنی همان آینده‌سازان معهود. به‌یاد داریم در دهه‌های شصت و هفتاد، پس‌از بحث‌های بسیار، محصولات فکری و هنری بچه‌ها به‌‌ عنوان شاخه‌ای تنومند در آن سال‌ها رویید و بالید و تا حدودی فرامرزی شد. بیش‌تر فیلم‌های کودک و نوجوانی ما شدند چشم و چراغ جشنواره‌های جهان. درحوزۀ شعر و داستان‌ هم تقریباً چنته‌ها پر بود از داستان‌های نوجوانانۀ هوشنگ مرادی‌کرمانی گرفته که از نظر فروش رکوردشکن بودند تا مجلۀ «سروش نوجوان» که به ‌سردبیریِ قیصرامین‌پور با گرایش جدی به شعر کودک و نوجوان منتشر شد و به استناد همین فیلم، یکی‌از جریان‌سازترین نشریه‌ها در عرصۀ شعر کودک و نوجوان بود. شاعران نام‌داری همچون مصطفی‌ رحمان‌دوست، شکوه‌ قاسم‌نیا، ناصر کشاورز، بیوک ملکی، قیصر ‌امین‌پور، فریدون عموزاده ‌خلیلی، احمد غلامی، وحید نیک‌خواه ‌آزاد، افسانه شعبان‌نژاد، افشین اعلا و اسدلله شعبانی، از جمله سرایندگان شعرکودک در دوران یادشده بودند که البته جای چند نفرشان از جمله نیک‌خواه آزاد، در این مستند خالی است. اصلاً کسی می‌داند، نیک‌خواه آزاد که در دهه‌های یادشده در ادبیات، سینما و هنر کودک و نوجوانی حضور پررنگ و جریان‌سازی داشت اکنون کجاست و چه می‌کند؟

شعر کودک‌ و نوجوان سابقه‌ای درخورتوجه دارد. دست‌کم در روزگار ما با شاعرانی هم‌چون محمود کیانوش (پاشوپاشو کوچولو، از پنجره نگاه کن، با چشمای قشنگت به منظره نگاه کن…)، عباس یمینی شریف (من یارمهربانم، دانا و خوش‌زبانم، گویم سخن‌فراوان با آن که بی‌زبانم…)، پروین اعتصامی (گفت با جوجه‌مرغکی هوشیار، که ز پهلوی من مرو به کنار، گربه را بین که دم ‌علم کرده، گوش ‌تیز و پشت‌ خم کرده)، حبیب یغمایی ( زاغکی قالب پنیری دید، به ‌دهان برگرفت و زود پرید… و سروده‌ بسیار زیبای بز و بزغاله: بز به صحرا رود و بزغاله، کند از دوری مادر ناله…) و مجموعه‌ای از سروده‌های احمدرضا احمدی ( من حرفی دارم که فقط شما بچه‌ها باور می‌کنید) و… پاگرفت و با شعرهایی ماندگار ادامه ‌یافت که این شعرها اغلب در کتاب‌های فارسی دورۀ کودکی ما بود و دیگر نیست و جایش را شعارهایی گرفته که‌جایش در کتاب ‌دینی است نه کتاب‌فارسی.

در «کودکیِ ‌ناتمام» بیش‌ترِ دست‌اندرکاران شعر کودک از این دهه‌های یادشده تحت‌تأثیر فضای ‌عمومی جامعه که سیاست‌زده بود- و البته هم‌چنان هست- شعرهایی را به خورد بچه‌ها داده‌اند که مناسب روح و روان و نیازهای کودکانه‌شان نبوده است. فیلم دربرگیرندۀ تکه‌ای از یک ویدئو است که ماه‌های رمضان، هر روز و هر شب از شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی آن ‌سال‌ها پخش می‌شد؛ کودکی چهارپنج‌ساله که روزه‌ گرفتن بر او واجب نیست با صدای غمگین می‌خواند: «باز هم مرغ‌ سحر بر سر منبرگل. دم‌به‌دم می‌خواند. باز از مسجد شهر صوت قرآن آید، با نسیم‌ سحری عطر ایمان آید.» این تعبیرها و اشاره‌ها با ذهن کودک و نوجوان تناسبی ندارد و این را رحمان‌دوست، ملکی و قاسم‌نیا هم می‌گویند. اما باید پرسید شما که سرایندۀ این‌گونه اشعار ایدئولوژیک بودید چرا ادامه می‌دادید؟ البته رحمان‌دوست دست‌کم یک شعر ماندگار ایدئولوژیک دارد که هم‌چنان جذابیتش را حفظ کرده: «صددانه یاقوت، دسته‌به‌دسته، با نظم و ترتیب، یک‌جا نشسته…) یعنی همان شعر معروف انار که ریتم و زبان‌ جذابی برای مخاطبان بالقوه‌اش دارد. جایی از فیلم، بیوک ملکی به شعر باز باران اثر گلچین گیلانی  اشاره می‌کند و می‌گوید که او شاعر درجه‌یکی نبوده ولی با همین یک شعر کودکانه نامش در  بین سرایندگان فارسی‌زبان جاودانه شده است. این شعر کودکانه و پرطراوت، خوش‌بختانه هنوز هم در کتاب‌های درسی هست. از سوی دیگر صفاریان کوشیده همه‌‍جانبه‌نگر باشد و چیزی را از قلم نیندازد. بنابراین بخشی از فیلم به ‌صدای شاعر بزرگ احمدشاملو اختصاص یافته‌ که شعر پریا را می‌خواند. پریا پرشنونده‌ترین شعرکودک و نوجوان ایران است که ‌بار سیاسی ‌هم دارد اما سیاست‌زده نیست. لحن ‌و زبان محاوره‌ای این سروده، آن‌قدر جذاب و قوی هست که برخی ضعف‌های وزنی‌اش را می‌پوشاند.

«کودکیِ ‌ناتمام» باهمۀ کم‌وکاستی‌هایش تصویری برانگیزاننده از شعرکودک و نوجوانی سه‌چهار دهۀ اخیر ارائه می‌دهد. که می‌تواند مبنای پژوهش‌های ژرف و سترگ در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی باشد. از جمله این‌ که نسل بارآمده با این مرثیه‌سرایی‌های عارفانه و شعارزده (منظورم شعرکودک در بازۀ زمانی  یادشده است) چرا امروز که به عرصه رسیده، تبدیل به ‌‎موجودی بی‌هویت و خشونت‌طلب و سطی‌نگر و بدسلیقه و حتی دینگریز شده است؟ بچه‌هایی که به استناد این فیلم در دهه‌های شصت و هفتاد با سرود پرشور بهاران خجسته‌باد روی نیمکت مدرسه می‌رقصند؛ احتمالاً همان‌هایی هستند که اکنون میلیون‌ها نفرشان فالوور تتلوها شده‌اند. این یک فاجعۀ فرهنگی است. چی ‌فکر می‌کردیم و چی‌ شد!

ماه‌نامه «فیلمِ امروز»

اردیبهشت 1401

برچسب ها: بدون برچسب

نظر بگذارید

قسمت های ضروری با * مشخص شده