شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند

شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند

شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند

یک ماه پیش از کرونا، شب‌ بخارا به دست بچه‌ها ‌افتاد. فراخوان داده‌بودم به معلمان استان‌های گوناگون که نوشته‌های شاگردانشان را برسانند برای شب بخارا. دهباشی یک شب به من گفت: «این همه سال نویسنده‌ها و شاعرهای بزرگ آمده‌اند شب‌های بخارا. بیا شب‌ تجربه‌های نوشتن خلاق برگزار کنیم با نویسندگان آینده.» گفت: «ریش و قیچی دست خودت.» گفت: «اولی را که برگزار کردیم بعد هر سه ماهی یکبار، تکرار کنیم.» گفتم: «مثل اینکه آرزوی مشترک داریم.»
روز مراسم شد. گفته بودم بچه‌ها و خانواده‌هایشان زودتر بیایند که تمرین کنیم تا اضطرابشان کم شود. داشتیم آماده می‌شدیم برای شروع. یکی یکی به بچه‌ها آقای دهباشی را معرفی می‌کردم. بچه‌ها با او صحبت می‌کردند و عکس می‌انداختند. و لبخند دهباشی در تمام این لحظات بر لبانش جاری بود. از دور صدا زد: «زین‌العابدین! بیا اینجا.» رفتم نزدیک. با دست نشان ‌داد دخترها را و به من ‌گفت: «این سیمین دانشور آینده است، این فروغ آینده است.» پسرها را اشاره می‌کرد: «این احمد محمود بعدها است. اون دولت‌آبادی بعدا است.» از بودن بچه‌ها، دهباشی بیماری کهنه آسم از یادش رفته بود.
علی دهباشی خودش مجری همه شب‌های بخارا بوده‌. آن شب وقتی پشت میکروفون آمد گفت: «اولین‌بار است که می‌خواهم بنشینم و فقط مخاطب باشم و بشنوم.» و نشست و شنید.
خلاصه‌ای از شب‌های بخارای سال‌های گذشته برای بچه‌ها پخش شد که در آنها دکتر موحد را دیدند، شجریان را، توران میرهادی و سایه و شفیعی‌کدکنی و دولت‌‌آبادی را دیدند. شایگان و سیمین بهبهانی را دیدند. آنها را دیدند در همان‌ جایگاهی که خودشان متن می‌خواندند. کودکان و نوجوانان نویسنده و شاعر، جغرافیای فرهنگی سرزمینشان را تجربه کردند.
کرونا شد و برنامه‌های بعدی ماند. اما دو ماه پیش که صحبت می‌کردیم گفت: «شب‌های بخارا هم آنلاین شده. شب دوم را با بچه‌ها آنلاین برگزار کن.»
آقای دهباشی مهربان ما، من به بچه‌هایی که آن شب بخارا آمده‌بودند اعلام نمی‌کنم که بیمارستان رفته‌ای چون قلبشان غمگین می‌شود. اما شوق آن بچه‌ها و بچه‌هایی که در شب دوم تجربه‌های نوشتن خلاق با نوشته‌هایشان خواهندآمد شفای توست. زودتر از بیمارستان بیا تا فراخوان شب دوم را در نیمه‌شب‌های بی‌خوابی‌هایمان هماهنگ کنیم. زودتر بیا که قول داده‌ایم به بچه‌ها. نویسندگان آینده بخاراها منتظرند. زودتر بیا کار زیاد داریم آقای دهباشی.
هم‌آرزویت
علی‌اکبر زین‌العابدین

برچسب ها: بدون برچسب

نظر بگذارید

قسمت های ضروری با * مشخص شده