ورقه خالی رتبه‌اش بالاتر است

👈🏽پسرم را بردم کلاس شنا. دو سال طول کشیده بود راضی‌اش کنم. چون دفعه اول سه جلسه رفت و دیگر نرفت. مربی جدید گفت: «کار ما مربی‌های شنا همینه. بچه‌ها به دنیا که می‌آن عاشق آب و آب بازی‌ان. وقتی پیش ما می‌آرن‌شون یه کاری می‌کنیم تا از آب بترسن! نه که عمدی باشه. بعد باید چند سال خودمون با هزار زور و زحمت ترس‌شون رو از آب بریزیم! نمی‌دونم کجای کار ما غلطه!»
👈🏽روز اولی که مادربزرگ من می‌رود مکتب، مدادی را لای انگشت‌هاش فشار می‌دهند که از مکتب در می‌رود و دیگر نمی‌رود. مادرجون ولی عاشق خواندن و نوشتن است. برای همین معلوم نیست چه‌جوری ولی بالاخره خودش در بزرگسالی به خودش سواد می‌آموزد و سال‌هاست که هدیه‌اش به بچه‌ها و نوه‌هاش شعرهایی است که با خطی واقعا خوش از دیوان پروین و اشعار فروغ رونویسی می‌کند. ولی حسرت مدرسه را در دل دارد و می‌گوید اگر درس می‌خواندم نابغه می‌شدم.
👈🏽مادر یکی از شاگردانم می‌گفت: «از وقتی ارشیا خیلی کوچیک بود براش کتاب خوندم. از همون اولش از کتاب خوشش اومد. وقتی مدرسه رفت و مجله‌های رشد رو بهشون می‌دادن خیلی ذوق می‌کرد و با هم می‌خوندیم. وقتی رفت کلاس سوم یه روز اومد و گفت می‌خوان از مجله رشد امتحان بگیرن. چهار ساله که ارشیا دیگه علاقه‌ سابق رو به خوندن نداره.»
👈🏽سه ساله بودم. پشت اتاق عمل با دختر عمه‌ام که هم‌سنم بود نشسته بودیم. بابا به من گفت: «یه خرده صبر کنی، داداش کوچولوت از این اتاق می‌آد بیرون.» با سارا روی نیمکت بیمارستان توی راهرو نشسته بودیم. یادم هست که بدو بدو هم نکردیم. عمه‌اکرم رفت برای ما ساندویچ بگیرد. تنها شدیم. لباس سبز و سفید پزشک‌ها و پرستارها برای‌مان جالب بود. نمی‌دانم چه شد؟! سارا چیزی گفت که من خنده‌ام گرفت یا هر دو به چیزی الکی خندیدیم. یک خانمی با لباس سبز و ماسک روی دماغ آمد توی چشم‌هام زل زد و انگشت‌هاش را چند بار جلوی صورتم عقب جلو کرد و گفت: «توی بیمارستان حرف نمی‌زنن، فهمیدی؟» تا چندین سال از هر چه رنگ و بوی دکتر و بیمارستان می‌داد فراری شدم. شیرینی به دنیا آمدن داداش کوچولوم را هم نچشیدم.
👈🏽می‌گویند نوجوانی که کنکور بدهد و ورقه‌اش سفید باشد، رتبه صد و پنجاه، شصت هزار می‌آورد. یعنی چند هزار نفر هستند که جواب می‌دهند و از ورقه‌های سفید پایین‌تر می‌شوند!
فکر می‌کنم خیلی وقت‌ها اگر چیزی یاد بچه‌ها ندهیم اوضاع بهتر از این می‌شود.

علی‌اکبر زین‌العابدین

برچسب ها: بدون برچسب

نظر بگذارید

قسمت های ضروری با * مشخص شده